سخنان دکتر بابک عالیخانی در همایش بین المللی ابن‌عربی

سرّی که سلمان را جزو اهل‌بیت ساخته، چیست؟

مبلغ/ یک استاد فلسفه و حکمت اسلامی با بیان اینکه اعتقاد علویان سوریه و ترکیه در مورد عصمت سلمان درست نیست علم به جایگاه حقیقی اهل بیت(ع) را یکی از اسرار رسیدن سلمان به مقامی دانست که پیامبر(ص) فرمود: سلمان از ما اهل بیت است.

به گزارش مبلغ «همایش بین‌المللی محی‌الدین ابن عربی: میراث او و اهمیت آن در جهان معاصر» در روزهای ۲۰ و ۲۱ آذرماه ۱۴۰۲ در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه برگزار شد. سخنان دکتر بابک عالیخانی، پژوهشگر فلسفه و حکمت اسلامی در این همایش با عنوان «سلمان در آئینه فتوحات» که به بررسی شخصیت سلمان در کتاب فتوحات محی‌الدین ابن عربی، عارف بزرگ ایرانی می‌پردازد، در ادامه می‌خوانید:

باب بیست و نهم فتوحات اختصاص دارد به معرفت سر ّ سلمان، سرّی که او را به اهل بیت ملحق ساخته است، و به معرفت اقطابی که سلمان وارث ایشان است. محیی الدین سخن خود را با سرودن چند بیت، آغاز کرده است:
عبد یا بنده به رب یا خداوندگار خود مرتبط است و از او در فعل و تقدیر خویش انفصال و جدایی ندارد. پسر در بلندی مرتبه، به درجاتی از بنده پایین تر است، چنان که این مطلب در علم شرع تحریر یافته است. پسر از روی حرص و تقتیر، به دارایی پدر خود چشم دوخته است و در تحصیل رتبه او طمع دارد، هر چند می بیند که پدرش در گور نهاده شده است. از طرف دیگر، قیمت بنده از دارایی خداوندگار اوست، و خواسته و ناخواسته به موالی خود باز می گردد. قدر و منزلت بنده در گرو جاه خداوندگار اوست، و لهذا او همواره در پرده عز مولای خود پوشیده و پنهان است. خواری و مذلت ِ ذاتی همواره با اوست، و او پیوسته در دم زدن های خود موجودی مقهور است. پسر را در نفس خود به سبب پدرش عزتی است، و به همین جهت طالب بزرگداشت و گرامیداشت است، حال آنکه بنده از خود هیچ ندارد، و از هر حیث تابع مولایخویش است. قیمت و عزت او از مولا است.
در این بیت ها محیی الدین عبد یا بنده یک خداوندگار را صاحب درجه ای عالی می بیند، چون بنده یا عبد، به کلی محو و فانی در مال و جاه مولا و سید خویش است. گوینده با سرودن این ابیات، سلمان را در نظر دارد که بنده آزاد شده رسول الله است.
سپس، حدیثی از امام جعفر صادق ع آورده می شود، به نقل از رسول الله ص که مولی القوم منهم. حدیث دیگری به تخریج ترمذی می آید که اهل القرآن هم اهل الله و خاصته. و در آیه ۴۲ از سوره حجر می خوانیم: ان عبادی لیس لک علیهم سلطان. این اشارت درباره مختصین از عباد است و مخلصین. کمی در اینباره بحث می شود که منقطعان به سوی الله می کوشند تا حقی از هیچ مخلوقی بر گردن ایشان نباشد، تا جایی که در سیاحت های خود به براری و سواحل می گریزند. و می کوشند تا چیزی را در تملک خود در نیاورند، چون توجه به احدی که به گردن شخص حقی دارد، با عبودیت محض نسبت به الله سازگاری ندارد. این گروه که ابن عربی در گردش های خود در آفاق به ایشان برخورده است، و خود هم در برهه ای از زمان یکی از ایشان بوده است، سعی دارند تا از کل موجودات آزاد و رها باشند. حتی لباس خود را عاریه می گیرند تا مالک چیزی نباشند.
در ادامه، دکتر عالیخانی سه مطلب از باب بیست و نهم فتوحات را به اختصار بیان فرمودند:
مطلب نخست، این است که آیه ۳۳ از سوره احزاب، یعنی انما یرید اهلل لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا، دلالت دارد بر پاکی اهل بیت علیهم السلام. از طرف دیگر، حدیث نبوی است که سلمان منا اهل البیت. از اینجا نتیجه می شود که سلمان ملحق به اهل پاکی و عصمت است. و اذا کان لا ینضاف الیهم اال مطهر و مقدس و حصلت له العنایه الالهیه بمجرد االضافه فما ظنک باهل البیت فی نفوسهم فهم المطهرون بل هم عین الطهاره. از مداقه در سخن ابن عربی به دست می آید که او پاکی اهل بیت را ذاتی می انگارد، حال آنکه به نظر او پاکی سلمان عرضی و الحاقی است. از اینجا معلوم می شود که اعتقاد علویان سوریه و ترکیه به عصمت سلمان، اعتقادی مبالغه آمیز و نادرست است. درست است که در جنوب عراق، منطقه ای به نام سلمان باک، یعنی سلمان پاک، وجود دارد، ولیکن چنان که از روشنگری ابن عربی در می یابیم، پاکی سلمان ملحق به پاکی اهل بیت است، یا به عبارت دیگر و به دور از شائبه غلو غالیان، سلمان تالی معصوم است. یکی از محققان ارجمند رشته تاریخ، در کتابی که به زبان عربی با عنوان ابن عربی، سنی متعصب نوشته است، با لحن هجو آمیزی می نویسد که یک حنبلی به نام ابن عربی به عصمت سلمان قائل شده است! این نویسنده مگر  عبارت های ابن عربی در باب ۲۹ فتوحات را به درستی بررسی  نفرموده که چنین سخنانی را نگاشته است؟
مطلب دوم: ابن عربی پس از نقل حدیثی از رسول خدا ص به این عبارت که لو کان العلم بالثریا لناله رجال من فارس، می نویسد: «و اشار ص الی سلمان الفارسی و فی تخصیص النبی ص ذکر الثریا دون غیره من الکواکب اشاره بدیعه لمثبتی الصفات السبعه النها سبعه کواکب فافهم.» مقصود از صفات هفتگانه در اینجا حیات و علم و اراده و قدرت و کلام و بصر و سمع است که ابن عربی گاه این دو صفت اخیر را با دو صفت دیگر جایگزین می سازد. این صفات هفتگانه یادآور امشاسپندان هفتگانه در دکترین مزدایی است. شیخ اشراق در کتاب حکمه االشراق خود کوشیده است تا دکترین فهلویون یا خسروانیون را در خصوص امشاسپندان دوباره زنده گرداند.

سلمان برای رسیدن به مقام سلمان منا اهل البیت، لارم بود که مراحل هفتگانه ای را طی کند که عین القضاه آن مراحل را به زبان تمثیلی به این صورت میشمارد: عربی شدن، قرشی شدن، عبد منافی شدن، هاشمی شدن، عبد المطلبی شدن، عبداللهی شدن، و سرانجام، محمدی شدن.
این مراحل در سیر من الخلق الی الحق بود. بالعکس در سیر من الحق الی الخلق، سلمان به بازساختن هفت شهر مدائن همت گماشت. سخن رسول خدا ص در باره اینکه مردانی از ایران به ایمان یا علم، حتی اگر در خوشه پروین باشد، دست می یابند، در طول دوران تمدن اسلامی با ظهور عرفا و اشراقیون و هنرمندان بزرگ به خوبی به تحقق پیوسته است.
سوم: ابن عربی در پایان باب ۲۹ به بیان ویژگی های اقطاب این مقام می پردازد. از جمله می نویسد: و لما بینت لک اقطاب هذا المقام و انهم عبید اهلل المصطفون االخیار، فاعلم ان اسرارهم التی اطلعنا الله علیها تجهلها العامه بل اکثر الخاصه التی لیس لها هذا المقام و الخضر منهم رضی اهلل عنه و هو من اکبرهم.

اقطابی که در اینجا مد نظر است، اسراری دارند که یکی از جمله آن اسرار، علم به جایگاه اهل بیت علیهم السلام است و علم به رموز کلام حق در باره اهل بیت. دیگر، علم به مکر الهی است در مورد کسانی که در عین دم زدن از محبت رسول خدا ص، از الموده فی القربی کوتاهی می ورزند. باز از اسرار ایشان اطلاع راست و درست از شریعت محمدی است در جایی که اصحاب مذاهب فقهی عامه دچار اختلاف اند. و من اسرارهم ایضا اصابه اهل العقائد فیما اعتقدوه فی الجناب االهی و ما تجلی لهم حتی اعتقدوا ذلک. اکنون مجال شرح این اشارات سربسته ابن عربی وجود ندارد.

مطالب مرتبط
2 نظرات
  1. ناشناس می‌گوید

    سلمان شخصیت خوبی بود شکی نیست اما پرداختن به موضوع سلمان درحال حاضر چه مشکلی را حل میکند؟

    1. حجت می‌گوید

      از این کلمات شما تعجب می‌کنم! اگر گرانی بود و جنگ بود و …. دیگر نباید به چیزهای دیگر فکر کنیم؟ آیا زندگی در خوردن و خوابیدن و…. خلاصه می شود؟ اگر گرانی بود شعر نخوانیم، رمان نخوانیم، تاریخ را کنار بگذاریم! مشکل اصلی ما این است که خودمان را هنوز که هنوز است نشناخته ایم و این بزرگترین مشکل است

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.