پاسخی برای دغدغه والدین؛ چگونه فرزند خود را تربیت کنم؟ (بخش اول)

مبلغ/ اگر پدر و مادری به بچه‌اش احترام بگذارد، ولو این‌که بچه‌ی ۳ ساله باشد؛ در نوع صحبت کردن، در نوع رفتار کردن، در برخوردی که با او دارد محترمانه رفتار کند، او را محترمانه صدا بزند، به او علی آقا و فاطمه خانم بگوید، آن احساس را به او می‌دهد و اعتماد به نفس را تقویت می‌کند.

به گزارش «مبلغ» – یکی از دغدغه‌های برخی از والدین در عصر جدید، تربیت دینی فرزندان‌شان است که آنان را با این پرسش اساسی مواجه کرده که چه کاری باید انجام دهند؟

آمارهای نگران کننده آسیب ها و انحرافات اجتماعی، حساسیت همه را برانگیخته و به دنبال حل این معضلات می گردند؛ لذا رسانه رسمی حوزه بنابر رسالت فرهنگی خود، گفت و گویی را با یکی از کارشناسان و مشاوران تربیتی انجام داده است.

متنی که ملاحظه می کنید، بخش اول گفت و گوی ما با مهدی الهی‌منش از کارشناسان و مشاوران تربیتی است که تقدیم نگاه شما همراهان محترم خواهد شد:

* بسم الله الرحمن الرحیم. از این‌که در خبرگزاری حوزه به عنوان رسانه رسمی حوزه‌های علمیه حضور پیدا کردید متشکرم.

سؤالم را این‌طور شروع می کنم که چرا تربیت دینی فرزندان ما مهم است؟ مگر تربیت غیردینی چه مشکلی دارد که ما بخواهیم به دنبال تربیت دینی فرزندانمان باشیم؟

بسم الله الرحمن الرحیم. من هم خوشحالم که در خدمت دوستان خبرگزاری حوزه هستم و امیدوارم این دقایقی که در کنار هم هستیم و صحبت‌هایی که می‌کنیم، مفید باشد.

اگر بخواهیم در مورد این سؤال صحبت کنیم شاید ابتدا باید در این مورد صحبت کنیم که تربیت دینی به چه معناست. تا زمانی که متوجه نشویم تربیت دینی به چه معناست، ضرورت آن هم جا نمی‌افتد.

شاید برخی فکر کنند که تربیت دینی به معنای تربیت بچه‌ی متدین، در مقابل تربیت غیردینی که به معنای تربیت آدمی است که دین خیلی برای او مهم نیست.

به نظر می‌رسد که این تعریف کاملی نیست. تربیت دینی یعنی تربیتی که برخاسته از نگاه دین است. در مقابل هم تربیتی است که برخاسته از نگاه دین نیست.

تربیتی که برخاسته از نگاه دین است یعنی چه؟ یعنی تربیت برای یک انسان، برنامه ریزی می کند تا او را از یک نقطه به نقطه‌ی دیگری برساند آن کسی که می‌خواهد برای این انسان برنامه بدهد، بسته به این‌که او انسان را چطور می‌بیند، نقطه‌ی کنونی او را چطور تعیین می‌کند و نقطه‌ی هدفش را چه می‌داند، طرحش برای تربیت متفاوت می‌شود.

وقتی می‌گوییم تربیت دینی، یعنی ببین که نگاه دین به انسان چیست. چه ظرفیت‌ها و استعدادهایی در او در همین نقطه‌ای که هست سراغ دارد و چه هدفی را برای او ترسیم می‌کند و چه برنامه‌ای برای رسیدن به آن هدف ارائه می‌کند؟

این نگاه با آن نگاهی که چه بسا روانشناسی با صرف‌نظر از دین به انسان و استعدادهای انسان و به هدف انسان دارد متفاوت است، در نتیجه برنامه‌اش هم متفاوت می‌شود.

اگر این‌طور نگاه کردیم، آن زمان ضرورتش هم کاملا روشن می‌شود.

چرا تربیت دینی؟ به خاطر این‌که نگاه‌های دیگر به انسان، به ظرفیت‌های انسان و به هدف انسان عمدتا محدود به عالم جسم و محدود به عالم دنیاست.

کل چیزی که برای انسان می‌بینند ظاهر، جسم و نهایتا روان اوست و زندگی و هدفی که برای او می‌بینند در همین ۷۰ ساله‌ی دنیا خلاصه می‌شود، نهایتا برنامه‌ریزی‌شان برای این است که این انسان در این ۷۰ ساله، کمتر به چالش بخورد و تبدیل به یک شهروند درجه یک شده و اگر ازدواج می‌کند، با همسرش روابط خوبی داشته باشد و نظم اجتماعی را به‌هم نزند؛ پس آن طرحی هم که برای تربیت او می‌دهند در همین هدف و در همین راستاست؛ اما وقتی از تربیت دینی صحبت می‌کنیم، باید ببینیم نگاه دین به انسان چیست؟ این‌که انسان خلیفه‌ی الهی است، چه پتانسیل‌ها و استعدادهایی دارد، اصلا گستره‌ی زندگی انسان محدود به دنیا نیست و ابدیتی در پیش دارد، پس طرح تربیتی او برای این است که انسان در زندگی ابدی‌اش دچار چالش‌ها و خطراتی نشده و نیازهای او تأمین شود.

نیازهای او هم فقط آن نیازهایی نیستند که در زمان ازدواج و یا در جامعه به عنوان یک شهروند آن نیازها خودش را نشان دهد. نیازهایی که در زندگی ابدی او و حتی بعد از دنیا قرار است خودش را نشان دهد در طرح تربیت دین دیده می‌شود و برای آن برنامه دارد.

* خانواده‌ها باید از کجا شروع کنند؟ این‌که یک خانواده بخواهد برای تربیت دینی فرزندش برنامه‌ریزی کند باید از چه نقطه‌ای این کار را شروع نماید؟

این سؤال، سؤال مهمی است ولی جواب آن متفاوت است. بسته به نظریه‌های مختلفی که وجود دارد، نگاه‌ها در تربیت دینی متفاوت است.

یک اشتراکاتی وجود دارد، مثلا شما از هر کسی که در زمینه‌ی تربیت دینی صحبت می‌کند، بپرسید، احتمالا روی این تکیه می‌کند که اگر خانواده‌ای به دنبال تربیت دینی است، باید از خودش شروع کند. یعنی پدر و مادری که می‌خواهند تربیت دینی کنند، به اندازه‌ای موفق هستند که خودشان در زمینه‌ی دینداری خود موفق بوده باشند.

اگر هدف تربیت دینی این است که انسان را به نقطه‌ی بندگی برساند، یعنی به نقطه‌ای که دیگر غرایز، شهوت، عادت‌ها و هوس‌های او زندگی‌اش را مدیریت نکند، رضای خدا و احساس وظیفه‌ای که نسبت به خداوند متعال دارد او را اداره کند و بر اساس آن حرکت کند و همچنین زندگی، ازدواج و درس خواندن او، برو، بیا، انتخاب و نشست و برخاست او این‌طور باشد، در گام اول باید ببینیم پدر و مادر به چه مقدار توانسته اند اینگونه زندگی کنند.

* پس پدر و مادرها خیلی مؤثر هستند.

بله؛ دقیقا. آنجایی که میل، هوس و غریزه‌ی او به سمتی کشش دارد، آن پدر و مادر چقدر می‌تواند مدیریت کند؟ وقتی عصبانی می‌شود یک چیزی می‌گوید، تا دلش می‌خواهد آن رفتاری که دوست دارد را انجام می‌دهد و یا در انتخاب‌ها و تصمیماتش واقعا بندگی می‌کند؟

این مسئله، آن حرف مشترکی است که همه می‌زنند. ولی کجا نقطه‌ی افتراق است؟ این‌که چطور کودک را به اینجا برسانیم.

یکی از اندیشمندان برجسته در حوزه‌ی تربیت دینی، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین علی صفائی حائری است که چند کتاب هم در زمینه‌ی تربیت دینی کودک دارند.

ایشان معتقدند که روش تربیت دینی در دوره‌ی کودکی با دوره‌ی بعد از بلوغ متفاوت است. یعنی از بدو تولد تا زمانی که بچه‌ها به دوره‌ی بلوغ می‌رسند. البته نه فقط بلوغ جنسی و شرعی، بلکه به بلوغ عقلی هم برسند، یعنی آن زمانی که به قول معروف می‌گوییم بچه عاقل شده است و قوّه‌ی سنجش و تعقل در آن شکل گرفته است. در این دوره یک روش تربیتی پیشنهاد می‌دهد و در دوره‌ی بعد از این هم روش دیگری را بیان کرده اند.

در این دوره، یعنی دوره‌ای که ایشان اسم آن را کودکی می‌گذارد، روش دین چیست؟ ایشان می‌گوید که نقطه‌ی اصلی این است که ما یک‌سری خصلت‌های پایه‌ای و بنیادی که می‌تواند این کودک را بعدا در دوره‌های نوجوانی و بلوغ حفظ کند سرمایه‌گذاری کنیم.

ایشان سه خصلت را بیان می کند:

۱. بحث هویت مستقل داشتن. یعنی این‌که فرزند من خودش باشد، تابع نباشد، جوّگیر نباشد. در همین فضای اخیر و اغتشاشاتی که اتفاق افتاد، خیلی از نوجوانانی که بازیچه‌ی دست فضای مجازی قرار می‌گرفتند، وقتی ریشه‌یابی می‌کنیم، یکی از ریشه ها این بوده که این بچه از خودش استقلال و انتخاب رأی ندارد، خیلی سریع جوّگیر می‌شود، دوستان او و فضای مجازی خیلی سریع می‌توانند روی او اثرگذار باشند. بعضی از بچه‌هایی که در همین دوره در مدارس و در خیابان چه بسا اغتشاشاتی هم کردند و یا حضور پیدا کردند، یک دوستی می‌گفت که چه بسا برای این‌ها جشن تکلیف هم گرفته اند، بعید هم نیست. یعنی چه بسا بچه‌هایی بودند که بعضا خانواده‌ی مذهبی هم داشتند، ولی چون آن پایه و آن ریشه نیست، بچه‌ها در این بحران‌ها چپ می‌کنند و از مسیر خارج می‌شوند؛ لذا ایشان می‌گوید یکی از پایه‌هایی که باید روی آن سرمایه‌گذاری شود بحث استقلال هویت است.

۲. دومین خصلت، تفکر است. این‌که بچه‌هایمان را چقدر اهل فکر و یا چقدر سطحی بار آورده‌ایم. شما ببینید بچه‌هایی که اهل فکر بار آمده‌اند در دوره‌ی نوجوانی چقدر کمتر آسیب می‌بینند. بالأخره در مدرسه و در جمع دوستان و در این فضاها زمینه‌های انحراف زیاد است، پدر و مادر که نمی‌توانند مثل پلیس و مثل عقاب ۲۴ ساعته بالای سر بچه‌هایشان باشند و همه جا کنترل کنند که او با چه کسی می‌رود، با چه کسی می‌آید و چه چیزی می‌شنود.

اگر در بچه‌هایشان قوّه‌ی تجزیه و تحلیل و تفکر را از همان کودکی و ۲-۳ سالگی پرورش دهند، این آدم وقتی با یک حرف و دعوت و شبهه‌ای مواجه می‌شود، خیلی تسلیم و دست بسته نیست و فعال برخورد می‌کند، نقد می‌کند، تحلیل می‌کند، درست و غلط را از هم تفکیک می‌کند و لذا آسیب کمتری می‌بیند.

۳. سومین خصلتی که ایشان روی آن دست می‌گذارد، بحث آزادمنشی است.

آزادمنشی یعنی تعصب نداشتن. من ماه اخیر به هنرستانی رفته بودم و با دخترها در زمینه‌ی همین مباحث امروز که برای آن‌ها چالش و شبهه شده است، گفت وگو داشتم.

واقعا نمی‌توان با بعضی از بچه‌ها گفت وگو کرد و به یک نتیجه‌ی منطقی و قانع کننده‌ای رسید. چرا؟ یک دلیل این است که بچه‌ها اهل تجزیه و تحلیل و فکر بار نیامده‌اند و وقتی با آن‌ها گفتگو می‌کنید از یک شاخه به شاخه‌ی دیگر می‌پرند و می‌گویند: پس حاج‌آقا! با این چه کنیم؟ پس این چه می‌شود؟ یاد نگرفته که نکات را به صورت منطقی در کنار هم بگذارد و به یک نتیجه‌ای برسد و بعد به سراغ پرسش بعدی برود.

دومین چیزی که آدم بعضا در بعضی از بچه‌ها می‌بیند که آن هم مانع راه است، تعصب داشتن و یک لجبازی پنهانی درون فرد است.

بدحجابی می‌کند به خاطر لجبازی که با پدر و مادر مذهبی‌اش دارد؛ به خاطر لجبازی که با نظام جمهوری اسلامی دارد؛ با دین و با خدا به خاطر لجبازی زاویه پیدا کرده است.

آقای صفائی می‌گوید که سومین خصلت دقیقا ضد همین است. شما روی آزادمنشی دست بگذارید. یعنی این کودک را به نحوی تربیت کن که اگر حق را یافت بپذیرد، روی حرف خودش و عادت غلط خودش لجبازی و تعصب کور نداشته باشد.

پس اگر بخواهیم بگوییم پدر و مادرها از چه نقطه‌ای شروع کنند، از این سه نقطه است. (هویت مستقل، تفکر و آزادمنشی)

* خیلی متشکرم. بحث هویت مستقل را مطرح کردید، دوست دارم بدانم ما برای این‌که بتوانیم در این موضوع با بچه‌هایمان در آینده به مشکل نخوریم و بتوانیم فرزندانی با هویت مستقل و عزت نفس بالا تربیت کنیم، چه کارهایی باید انجام دهیم و چه راهکارهایی وجود دارد؟

هویت مستقل در واقع دو بُعد دارد. کسی که هویت مستقل دارد، نسبت به درون و توانایی‌های خودش یک اعتماد و باوری داشته و نسبت به بیرون خودش نیز یک تسلطی دارد. اگر این دو را توضیح دهم راهکارهایش مشخص می‌شود.

این‌که نسبت به درون خودش یک اعتمادی دارد، یعنی این‌که توانایی‌های خودش را شناخته است؛ خودش را یک آدم توانمندی می‌داند؛ توانایی‌هایش را باور دارد و به همین علت در بیرون استقامت دارد، یعنی اتفاقا این اعتماد به نفس باعث می‌شود که دنبال دیگران راه نیفتد.

اگر ما به همین مسئله توجه کردیم، راهکارهای تقویت آن مشخص می‌شود.

هر رفتاری که پدر و مادرها بتوانند انجام دهند که پیام آن رفتار برای فرزندشان احساس توانمندی باشد، تقویت می‌کند.

مثلا اگر پدر و مادری به بچه‌اش احترام بگذارد، ولو این‌که بچه‌ی ۳ ساله باشد؛ در نوع صحبت کردن، در نوع رفتار کردن، در برخوردی که با او دارد محترمانه رفتار کند، او را محترمانه صدا بزند، به او علی آقا و فاطمه خانم بگوید، آن احساس را به او می‌دهد و اعتماد به نفس را تقویت می‌کند. وقتی ما با بچه‌هایمان مشورت می‌کنیم چه احساسی در آن‌ها شکل می‌گیرد؟

این احساس در بچه شکل می گیرد که من حتما یک چیزی می‌فهمیدم که از من نظر خواستند، و این کار باعث احساس توانمندی می شود.

وقتی ما یک مسئولیتی را واگذار می‌کنیم باز احساس توانمندی ایجاد می‌شود. در یک مدرسه‌ای از بین تمام بچه‌های مدرسه سه نفر را بیرون آورده‌اند و گفته‌اند که شما مثلا مسئول جشن دهه‌ی فجر هستید. ما برای دهه‌ی فجر می‌خواهیم یک تابلوی اعلاناتی درست کنیم و شما این کار را انجام دهید. این‌ها در دل خودشان می‌گویند که ما یک توانایی داشتیم که ما را انتخاب کردند، احساس توانمندی این‌طوری ایجاد می‌شود.

یک راهکار دیگر غیرمستقیم؛ اما به شدت مؤثر این است که پدر و مادرها ببینند خودشان چقدر این اعتماد به نفس و احساس توانمندی را در وجودشان دارند؟ افرادی که اعتماد به نفس دارند در مشکلات خودشان را نمی‌بازند.

پدر و مادری که در مسئله‌ها و چالش‌های زندگی خودش را نمی‌بازد، یک گوشه‌ای زانوی غم بغل نمی‌گیرد که بر سر خودش بزند و گریه کند که ای وای بدبخت شدم، با این اوضاع اقتصادی و با این مشکل چه کنم.

بچه می‌بیند که پدر در زندگی مسلط است؛ حتی چالش‌هایی که پیش می‌آید، پدر به آن‌ها فکر می‌کند، هیچ‌گاه احساس یأس، احساس ناامیدی و احساس این‌که دیگر من نمی‌توانم، دیگر بریدم، خانم! دیگر کم آوردم، چه کنم؟ از این‌ها در ادبیات او نیست.

یا مادرش را می‌بیند که در سخت‌ترین شرایط، در شرایط بیماری، در شرایطی که حتی عزیزی را از دست داده است، در شرایطی که مشکلات اقتصادی فشار می‌آورد، وقتی با تلفن با مادربزرگ و خاله‌ام صحبت می‌کند من احساس نمی‌کنم که مادرم در این زندگی بریده است. نه، آن احساس توانمندی و تسلط را در او می‌بیند، در نتیجه فرزند این ویژگی را از او یاد می‌گیرد.

یکی از ویژگی‌های افرادی که اعتماد به نفس دارند این است که در مسئله‌ها و مشکلات به جای این‌که از دیگران توقع داشته باشند، توقع آن‌ها از خودشان است.

من به اندازه‌ای که خودم را توانمند می‌دانم از خودم بیشتر از اطرافیانم توقع دارم. اگر من منتظرم که پدرم یک شغلی برای من درست کند، اگر دختر ما منتظر است که مشکلاتش را مادرش حل کند، طبیعتا این پسر و دختر وقتی ازدواج می‌کنند و خداوند به آن‌ها فرزند می‌دهد، فرزندان آن‌ها هم یک آدم‌هایی هستند که توقع آن‌ها این است که دیگران مسائل زندگی‌شان را حل و فصل کنند.

حالا این را با پدر و مادری مقایسه کنید که در مسئله‌های زندگی‌اش تکیه‌اش به خودش است، روی پای خودش ایستاده است. اگر الان شغل دارد، پدرش جور او را نکشیده است. اگر این دختر مسئله‌ها و چالش‌هایی با فرزند و همسر و خانواده‌ی همسرش دارد، هر روز قهر نکرده که به خانه‌ی مادرش برود تا مادرش مسائل او را حل کند، هر روز با این و آن تماس نگرفته است. خودش دارد مسائلش را حل می‌کند. شاید مشورت می‌گیرد، ولی مشورت گرفتن به این معنا نیست که تکیه کرده و انتخاب را به دیگران داده است. دارد از فکر آن‌ها هم بهره می‌برد ولی او تصمیم می‌گیرد.

این بچه یاد می‌گیرد که در مسئله‌های زندگی‌اش منتظر دیگران نباشد. اگر در مدرسه با کسی دعوا کرد، منتظر نیست که مادرش بیاید و حق او را بگیرد. اگر در خانه با یک میهمانی که آمده در مورد اسباب‌بازی اختلاف پیدا کردند، خودش می‌تواند مسئله‌اش را حل کند. بچه‌ها این‌ها را از بزرگترهایشان یاد می‌گیرند.

همین‌جا یک راهکار دیگری که می‌تواند به بچه‌ها کمک کند این است که ما در مشکلات و مسئله‌ها نه تنها بچه‌ها را پرهیز ندهیم و مانع نشویم، بلکه برخورد دهیم.

بعضی از پدر و مادرها دائم مراقب هستند که نکند زمانی یک چالش، فشار، مشکل و یا مسئله‌ای برای بچه‌ام به وجود بیاید، اذیت شود و برای او سخت شود. آیا بچه‌های این افراد، توانمند بار می‌آیند؟ اعتمادبه‌نفس پیدا می‌کنند؟ یا ضعیف بار می‌آیند؟

هر جایی که مسئله پیدا کرده، پدر و مادر مسئله را حل کرده است. حتی مسئله‌های کوچک هم همین‌طور است. مثلا مسئله‌ی یک بچه‌ی ۲ ساله چیست؟ گاهی مسئله‌ی یک بچه‌ی ۲ ساله این است که می‌خواهد خودش غذا بخورد و پدر و مادر خودشان برای او لقمه می‌گیرند.

مسئله‌اش این است که خودش می‌خواهد دکمه‌هایش را ببندد و خودش می‌خواهد از پله پایین بیاید و پدر و مادر او را بغل می‌کنند و لباس به تن او می‌کنند. اجازه نمی‌دهند که با مسئله درگیر شود. همین بچه به سنین ۴-۵ سالگی می‌رسد و گاهی مسئله‌هایی در زندگی برای او پیش می‌آید.

یک مسئله‌ی ساده مثلا این است که او می‌خواهد اسباب‌بازی‌اش را از بالای کمد بردارد، من می‌روم و سریع برمی‌دارم و به فرزندم می‌دهم و یا اجازه می‌دهم که خودش مسئله‌اش را حل کند؟ نهایتا او را راهنمایی می‌کنم و می‌گویم که می‌توانی صندلی زیر پایت بگذاری و قدت می‌رسد. می‌گوید: زورم نمی‌رسد که در را باز کنم. می‌گوییم: این دستت را روی این در بگذار و بکش و در باز می‌شود.

وقتی ما اجازه می‌دهیم بچه‌ها خودشان با مسئله‌هایشان درگیر شوند، نهایتا در کنار می‌ایستیم و راهنمایی می‌کنیم که چطور مسئله را حل کنند احساس توانمندی رشد پیدا می‌کند.

پس گفتیم که هویت مستقل دو بُعد دارد. بُعد درونی آن این بخش است.

بُعد بیرونی هم تسلط نسبت به بیرون است.

تسلط نسبت به بیرون یعنی چه؟ یعنی تقلید کورکورانه از بیرون و دیگران نداشتن، وقتی شما یک حرفی می‌زنید من خودم را نبازم و احساس کنم که حرف شما خیلی درست است و من از خودم هیچی ندارم.

یا وقتی در فضای مجازی یک چیزی را می‌بینم، احساس کنم که هر چه در آنجا گفته می‌شود درست است.

این تسلط در مقابل آرای بیرونی که ریشه‌ی آن در اعتماد به نفس است، پدر و مادرها مستقلا می‌توانند روی این هم کار کنند که دوباره یکی از راهکارهایش این است که خود پدر و مادر در این زمینه الگو باشند.

به میهمانی رفته‌اند و وقتی از میهمانی برمی‌گردند گفت‌وگوهایی که در ماشین اتفاق می‌افتد، گفت‌وگوهایی که در خانه اتفاق می‌افتد نشان می‌دهد که حرف‌هایی که این پدر در جمع دوستانش شنیده چقدر روی او اثر گذاشته است.

این مادر که رفته خانه و زندگی آن‌ها را دیده، چقدر روی او اثر گذاشته است. پدر و مادری که به محض این‌که به یک میهمانی می‌روند جوّگیر می‌شود، از زندگی خودشان ناراضی می‌شوند، آن حرف‌هایی که در آنجا می‌شنوند سریع روی انتخاب این‌ها اثرگذار می‌شوند.

این‌ها به صورت غیرمستقیم به بچه‌های خودشان تابع بودن را یاد می‌دهند، ولی پدر و مادرهایی که مسلط هستند، حتی اگر کسی در فامیل به آن‌ها متلکی می‌اندازد ذره ای تاثیر نمی پذیرند.

در بین اقوام بعضی مذهبی نیستند، شما می‌روید و به خاطر حجابتان، به خاطر ماشینتان، به خاطر قیافه‌تان، یقه‌ی بسته‌تان چه بسا یک متلکی به شما بیاندازند، اینجا چقدر روی خودش مسلط است، چقدر خودش را می‌بازد، چقدر ناراحت می‌شود و گلایه می‌کند، پس‌فردا پوشش و قیافه‌اش را به نحوی تغییر می‌دهد که کمتر متلک بخورد.

همه‌ی این‌ها می‌تواند پیام ضعیف بودن در مقابل بیرون و یا پیام قوی بودن را به فرزند بدهد.

* در پاسخ‌هایی که داشتید دیدم که نقش والدین در تربیت فرزند خیلی می‌تواند مهم باشد.

می‌خواهم بدانم که آیا سن بچه‌ها در نوع تربیت این فرزند مهم است؟ یعنی ما باید رِنج سِنی برای تربیت آن‌ها در نظر داشته باشیم و یا این‌که یک قانون کلی دارد که این والدین طبق همان قانون باید جلو بروند؟

هر دو؛ یعنی یک‌سری مباحث، مباحث عام هستند و یک‌سری بحث‌ها هم اختصاص به دوره‌های سنی دارد.

مثالی بزنم؛ مثلا مرحوم آقای صفائی حائری که بنده از قول ایشان نقل کردم، بیان می کند در دوره‌ی کودکی، یعنی از بدو تولد تا دوره‌های نوجوانی روی این مسئله سرمایه‌گذاری کنید که بچه‌هایتان اهل فکر بار آیند. این مشترک است. یعنی در بچه‌ی ۳ ساله هست، در بچه‌ی ۵ ساله هست، در بچه‌ی ۷ ساله هست و در بچه‌ی ۱۰ ساله هم همین است و هدف من این است که اهل فکر بار بیاورم، ولی در روش متفاوت می‌شود.

مثلا قوّه‌ی تخیل در بچه‌ی ۴-۵ ساله خیلی قوی است. من از کانال داستان می‌توانم وارد شوم، داستان‌هایی را بگویم که شخصیت آن داستان با مسئله‌ها و چالش‌هایی روبه‌رو می‌شود و فکر می‌کند و مسئله‌هایش را حل می‌کند. از کانال داستان می‌توانم فرزندم را اهل فکر بار آورم.

همین بچه به دوره‌ی ۸-۹ سالگی می‌رسد، دوره‌ای که بچه‌ها خیلی دوست دارند کار و مسئولیت بگیرند، می‌توانند مسئولیت‌ها و کارهایی را به او بسپرند که برای انجام دادن آن‌ها ناچار است فکر کند؛ پس مدل برخورد به اقتضای سن و سال متفاوت می‌شود ولی خیلی اوقات هدف‌ها مشترک است.

یک مثال دیگر بزنم؛ یکی از نیازهای اصلی بچه‌ها، محبت دیدن از پدر و مادر است. تفاوتی ندارد، بچه‌ی ۲ ساله و نوزاد هم به محبت نیاز دارد، بچه‌ی ۱۰-۱۵ ساله هم به محبت نیاز دارد، ولی شکل محبت‌ها متفاوت می‌شود.

شما بچه‌ی ۵ ساله را بغل می‌کنید و می‌بوسید؛ ولی گاهی اگر نوجوانتان را بغل کنید و ببوسید، حس خوبی نمی‌گیرد، مثلا مادر، پسرش را بغل کند و ببوسد، می‌گوید: مادر! من از این کارها خوشم نمی‌آید، این‌ها بچه‌بازی است، من بچه ننه نیستم که بخواهید این‌طوری به من محبت کنید.

حتی وقتی قربان صدقه‌ی او هم بروید گاهی خوشش نمی‌آید و محبت را به نحو دیگری می‌بیند، مثلا این‌که وقتی حرف بزند به او احترام بگذارید، توجه کنید و اختیار بدهید. پس شکل و روش عوض می‌شود ولی آن نیاز در همه‌ی آن‌ها مشترک است.

* ممنونم. در بحث تشویق، تنبیه، قهر کردن با بچه و یا جایزه دادن به بچه هم نکاتی را بفرمایید؛ این موارد چه مقدار می‌تواند در تربیت درست یا نادرست آن بچه تأثیر بگذارد؟

باز اینجا بسته به رویکردها متفاوت می‌شود. آن رویکردی که معتقد است تربیت باید ریشه‌ای و بنیادی اتفاق بیافتد، به دنبال تربیت سطحی نیست، به دنبال شاخ و برگ دادن به فرزند نیست، به دنبال ریشه ایجاد کردن است، آن شخص به نحوی به این تکنیک‌ها مثل تشویق، تنبیه، رقابت، تهدید، وعده، وعید، قهر و این‌ها نگاه می‌کند و آن کسی که به این توجه ندارد به نحو دیگری نگاه می‌کند.

ابتدا آن کسی که به این توجه ندارد را توضیح می‌دهم. آن کسی که به این تربیت ریشه‌ای توجه ندارد و ظاهر برای او خیلی مهم است، می‌گوییم از این تکنیک‌ها استفاده کن.

شما اگر می‌توانید فرزندتان را تشویق کنید برای این‌که نمازخوان شود، چرا نمی‌کنید؟ شما اگر می‌توانید با جایزه فرزندتان را اهل حجاب بار آورید چرا نکنید؟ انجام بدهید.

اگر می‌توانید با قهر کردن فرزندتان را کنترل کنید که بعضی از رفتارهای غلط را انجام ندهد و این‌قدر پای فضای مجازی ننشیند، چرا انجام ندهید، انجام دهید؛ منتها آن رویکرد که نگاهش نگاه بنیادی است، می‌گوید: شما با این تکنیک‌ها رفتار را فقط سبز می‌کنید و فرزند در ظاهر نماز می‌خواند، حجاب دارد، تلویزیون را خیلی نگاه نمی‌کند، حرف بد نمی‌زند و مؤدبانه رفتار می‌کند ولی اگر این‌ها در درون او ریشه‌دار نباشد، وقتی کمی سن او بالاتر بیاید، در دوره‌ی نوجوانی با یک نسیمی همه‌ی این شاخ و برگ‌ها می‌ریزد و اتفاقی می‌افتد که امروز در خیلی از نوجوانان شاهد هستیم.

در دوره‌ی کودکی پدر و مادرها تعریف می‌کنند که او حافظ قرآن شود، او مکبر مسجد شود، من او را به کلاس مداحی می‌فرستادم، حجابش این‌طوری شود، در مسابقات نهج البلاغه شرکت کند، الان نوجوان است ولی حریف او نمی‌شوم که نماز بخواند. چرا؟ چون با تکنیک‌ها رفتار را درست کرده بودی، ظاهر و سطح و شاخ و برگ را درست کرده بودی ولی به ریشه‌ها نپرداخته بودی.

ریشه‌ها چیست؟ همان سه موردی که گفتم: تفکر، هویت مستقل، آزادمنشی. چون اهل فکر نبوده نماز را عمیقا نفهمیده است. چون استقلال شخصیت نداشته، در دوره‌ی نوجوانی خیلی تابع دوستان و فضای مجازی است، برای آن‌ها حجاب ارزش نیست، بلکه ضد ارزش است و این را می‌کوبند. این را هم کنار می‌گذارد. اگر من روی آن ریشه‌ها کار کرده بودم، الان به خاطر این‌که دوستانش به او محل نمی‌گذارند و متلک می‌اندازند، حجاب و نماز را کنار نمی‌گذاشت، رفتارهای درستی که یاد گرفته بود را ترک نمی‌کرد.

جمع‌بندی و نتیجه چه می‌شود؟ جمع‌بندی و نتیجه این می‌شود که بر اساس نگاه ریشه‌ای و بنیادی از این تکنیک‌های تشویق، تنبیه و قهر و این‌ها استفاده می‌کنیم ولی نه برای درست کردن رفتارهای سطحی و ظاهری، بلکه برای درست کردن همان سه خصلت.

فرزندت را تشویق کن، چه زمانی؟ آن زمانی که از خودش هویت مستقل بروز می‌دهد، وقتی در یک مشکلی خودش را نمی‌بازد و مشکل را حل می‌کند؛ ولو یک مشکل ساده باشد، درب این قندان باز نمی‌شود، با آن درگیر می‌شود تا آن را باز کند، او را تشویق کن. آنجایی که فرزند شما فکر می‌کند او را تشویق کنید. آنجایی که فرزند شما در مقابل پیشنهادی که دوستش و یا برادرش به او می‌دهد، سریع دنبال او راه نمی‌افتد و می‌گوید: صبر کن، فکر کنم. یعنی استقلال هویت از خودش نشان می‌دهد، جوّگیرانه راه نمی‌افتد که تقلید کور کند، اینجا او را تشویق کن. آنجایی که خلاف این رفتارها را نشان می‌دهد گاهی اخم کن، گاهی قهر کن، گاهی تنبیه کن. از این تکنیک‌ها برای ایجاد آن ریشه‌ها استفاده کن، در این صورت درست می‌شود.

پس می‌توانیم این‌طور بگوییم برای این‌که ظاهر و باطن فرزندانمان یکی باشد و تفاوتی در ظاهر و باطن نداشته باشد، راهکارهای هویت مستقل، اهل فکر بودن و آن بحث آزادمنشی و عدم تعصب او را باید تقویت کنیم.

* شاید یک خانواده‌ای تا الان، بحث تربیت دینی فرزندان خود را به صورت مناسبی پیش نبرده‌ و مثلا صاحب دو یا سه فرزند هستند و از الان می‌خواهند شروع کنند و برای مثال یک بچه‌ی راهنمایی و یک بچه‌ی دبستانی دارد؛ آیا از الان هم می تواند بحث تربیت دینی فرزند را شروع کند یا دیر شده است؟

سؤال خوبی است. وابسته به سن و سال و اتفاقاتی که در فرزند افتاده است، جواب این سؤال متفاوت می‌شود.

زمانی بچه‌ها هنوز در دوره‌های کودکی هستند، یعنی به آن قوّه‌ی تعقل نرسیده‌اند و در دوره‌ی کودکی به سر می‌برند، حالا یکی ۲ ساله و یکی ۱۰ ساله و یکی ۱۳ ساله است که باید گفت هنوز دیر نیست و می توان شروع کرد.

با همین سه خصلت و همین راهکارهایی که گفتم – که البته مفصل‌تر است و من به صورت مختصر و در حدی که اینجا زمان جواب می‌داد توضیح دادم – شروع به کار کنید و نتیجه‌ی آن را می‌بینید.

ما در یک مجموعه‌ی تربیتی سال‌ها این کار را انجام می‌دادیم.

بچه‌ها از ۱۲-۱۳ سالگی تازه وارد مجموعه می‌شدند ولی ما ۳-۴ سال تمرکز اصلی را روی پرورش این ۳ خصلت داشتیم، اردو می‌بردیم، هدفمان این بود، برنامه در مؤسسه برگزار می‌کردیم، مسابقه برگزار می‌کردیم، کلاس می‌گذاشتیم، تمام هدف اصلی این بود و این ۳ تا را با تمام برنامه‌ها نشانه گرفته بودیم و واقعا بچه‌ها بعد از ۳-۴ سال کاملا رو آمده بودند و یادم است که یک پختگی در این بچه‌ها به وجود آمده بود و آن تزلزلی که در بچه‌های نوجوان دیگر می‌دیدیم در این بچه‌ها به صورت کم رنگ بود.

ولی زمانی هم بچه از این دوره رد شده و الان ۱۷-۱۸ ساله شده و به خاطر ضعف ها، الان آسیب پذیرفته است، یعنی الان مثلا با حجاب زاویه پیدا کرده است، با نماز زاویه پیدا کرده است، گرفتار فضای مجازی و دوستان شده، آنجا داستان متفاوت می‌شود.

آنجا باز نمی‌گویم که نباید روی این سه تا کار کرد، نمی‌گویم که از دست رفته و دیر شده است، هیچ‌گاه دیر نمی‌شود.

این را داخل پرانتز بگویم که یک تفاوت نگاه تربیت دینی با تربیت‌های دیگر این است که تربیت دینی هیچ‌گاه نمی‌گوید که دیر شده است.

تربیت‌های دیگر می‌گوید که در ۵ سال اول هر کاری کردید، تمام شد، ولی تربیت‌های دینی به آن معنا که پیامبر اکرم(ص) دنبال آن است، تلاش می‌کند که هدایت برای پیرمرد ۵۰ ساله هم اتفاق بیفتد و نمی‌گوید که دیگر از او گذشته است.

این خیلی نکته‌ی مهمی است که از نگاه دین تربیت هیچ‌گاه دیر نشده است. بله، چه بسا کار در دوران کودکی ساده‌تر و راحت‌تر باشد ولی به این معنا نیست که دیگر قطع امید کنیم و بگوییم که شخصیتش شکل گرفته، شاکله‌اش بسته شده و دیگر نمی‌توان کاری کرد. نه، می‌بینید که پیامبر اکرم(ص) تا لحظه‌ی آخر هم برای آن یهودی تلاش می‌کند برای این‌که او را به مسیر درست بیاورد. اگر کار پیامبر(ص) را تربیت دینی – تربیت دینی به معنای هدایت است – می‌دانیم، آن محدود به یک دوره‌ی سنی خاصی نیست. پس پدر و مادری که بچه‌های آن‌ها ۱۸-۱۹ ساله شده‌اند، دیر نیست، کار سخت‌تر است ولی دیر نیست.

اگر بگویند که چه کنیم؟ باز می‌گویم که روی آن ۳ خصلت باید تمرکز کنید ولی آن کافی نیست و بسته به آسیبی که فرزند دیده است باید تدبیرهایی کرد.

معمولا این بچه‌ها رابطه‌های خوبی با پدر و مادرهایشان ندارند؛ لذا معمولا من به پدر و مادرها می‌گویم که ابتدا روی رابطه سرمایه‌گذاری کنید.

شاید ۳-۴ یا ۶ ماه طول بکشد تا رابطه‌ی شما با یکدیگر دوستانه، صمیمی و محبت‌آمیز شود و این‌قدر با هم کارد و پنیر نباشید. بعد که رابطه خوب شد، حالا می‌توان کم کم روی آن ۳ خصلتی که گفتم کار کنید.

ادامه دارد …

منبع: حوزه نیوز

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.