شرح منظومه را در ۶ ماه با شهید مطهری خواندم / آیت الله بروجردی مرد شریفی بود/ گفتگوی منتشر نشده با استاد انوار

به گزارش «مبلغ» – استاد سید عبدالله انوار ادیب، مترجم، نسخه‌شناس، نسخه پژوه، فهرست‌نویس، حقوقدان و تهران شناس مطرح کشورمان؛ چند روز قبل در سن ۹۸ سالگی دار فانی را وداع گفت.

شرح و ترجمه ۲۲ جلد کتاب شفای بوعلی‌سینا، شرح و ترجمه «شرح اشارات» خواجه نصیر، شرح موسیقی‌الکبیر فارابی، تصحیح جهانگشای نادری و… از جمله آثار ایشان است. خبرنگار جماران اخیرا با ایشان گفت و گویی داشت که استاد انوار طی آن شرح حال خود را بیان می کند.

مشروح این گفت و گوی منتشرنشده جماران که روز شنبه پنجم بهمن ۱۴۰۱ انجام شده بود، در پی می آید:

استاد لطفا در ابتدا خودتان را معرفی کنید.

بنده در تهران متولد شدم. پدرم مرحوم «سید یعقوب انوار» وکیل مجلس شورای ملی بود. در مقطع ابتدایی شاگرد اول تهران شدم. مقطع متوسطه را در دبیرستان البرز که متعلق به آمریکایی‌ها بود، خواندم. از سن دوازده سالگی در مدرسه البرز تحصیل کردم و زبان انگلیسی را آنجا یاد گرفتم. پس از اتمام دیپلم، در دو دانشکده حقوق و ریاضیات عالی تحصیل کردم. مقطع لیسانس را در سال ۱۳۲۴  در رشته حقوق فارغ‌التحصیل شدم. برای آموختن ریاضیات عالی، یاد گرفتن زبان فرانسه الزامی بود، آن زمان جنگ جهانی دوم در جریان بود و فرانسوی‌ها در ایران مجتمعی داشتند و آنجا زبان فرانسوی را یاد می‌دادند.

لذا به مجتمع فرانسوای‌ها رفتم و آنان برای بسط زبان خود امکانات زیادی داشتند. چند سال در دبیرستان معلم زبان بودم. در سال ۱۳۳۷ از سوی وزارت فرهنگ، رئیس بخش خطی کتابخانه ملی شدم. آن زمان رئیس کتابخانه ملی، دکتر بیانی بود، بعدها بازنشسته شد و به جای وی ایرج افشار آمد. وی گفت که لازم است نسخ خطی خود را فهرست کنیم اما نه به صورتی که فقط نام کتاب را بنویسیم، یعنی تحلیلی باشد. تا وقتی که خودم را بازنشسته کردم، تمام نسخه‌های کتابخانه ملی فهرست شد.

چند ساله هستید؟

از ۹۰ گذشته و آماده مرگ هستم.

از تحصیلات و اساتیدتان بفرمایید.

بنده «مطوّل» و «مغنّی» را تا آخر خواندم. پدرم می‌گفت، «این کتاب‌ها را که می‌خوانی خوب بفهم». چون الان هم خواندن این کتاب‌ها در حوزه مرسوم نیست.

تحصیل ادبیات عرب چند سال طول کشید؟ چون شنیدیم که مرحوم پدر شما اجازه نداد تا ده سال کتابی غیر از ادبیات عرب بخوانید، و فرموده بود که فقط ادبیات عرب بخوانید.

نه.

شما جایی گفته‌اید که من ده سال ادبیات عرب خوانده‌ام.

بله، گفتم. کتاب‌هایی که در حوزه‌های علمیه به عنوان ادبیات عرب خوانده می‌شود را خوانده‌ام. در قم طلبه درس خوان نداریم، الان طلاب بخش‌هایی از مغنی را می‌خوانند اما من همه را خواندم. پدر من می‌گفت اگر می‌خوانی باید همۀ کتاب را بخوانی.

خودتان می‌خواندید یا نزد استاد؟

خودم کتاب را با همه حواشی می‌خواندم.

مگر عربی بلد بودید؟

بله.

مگر امکان دارد انسان بدون استاد عربی یاد بگیرد و دروس حوزه را بخواند؟

بله، شد. برای کتاب «درّة التاج» قطب الدین شیرازی حاشیه زدم.

در مقطع فوق لیسانس چه رشته‌ای خواندید؟

زمان ما فوق لیسانس نبود.

حضرتعالی علوم عقلی را با استاد شروع کردید؟

نه، من یگانه استاد آخوندی که دیدم مرحوم مرتضی مطهری بود. ما شرح منظومه از اول تا آخر را شش ماهه خواندیم، یعنی تند می‌خواندیم. به آقای مطهری گفتم که وقت من این‌گونه نیست که یک ساعت درس بدهید. گفتم: من از روی کتاب می‌خوانم. مرحوم مطهری فقط یک یا دو جا را گفت که من می‌خوانم، چون ضمیر زیاد دارد.

 

برای ادامه تحصیل دانشگاه خارج از کشور نرفتید؟

دعوت شدم و کنفرانس دادم. برای کنفرانس‌ها و برنامه‌های علمی به خارج زیاد دعوت می‌شدم، اما کم می‌رفتم.

علت و انگیزه اینکه به سمت کتاب و نسخه‌های خطی رفتید چه بود؟

خانواده من همه اهل علم بودند. سید نعمت الله جزائری، جدّ هفتم و هشتم من از فقها بود.

درباره خانواده خودتان بگویید.

پنج خواهر و برادر بودیم. دو برادر دارم که هر دو از من کوچکترند و در انگلیس زندگی می‌کنند. “حبیب انوار” که مقام بالایی در آیرودینامیک دارد و در فشار مایعات صاحب نظر است. برادر دیگرم “محمد انوار” انگل شناس و استاد دانشگاه آکسفورد است. دو خواهر داشتم که زبان‌های فرانسه و انگلیسی را خوب می‌دانستند. زبان انگلیسی را در مدرسه آمریکایی‌ها و زبان فرانسه را در مدرسه (….) خوانده بودند. هر دو خواهرم فوت کرده‌اند.

از پدرتان بگویید.

پدر من در دوره پهلوی اول هفت دوره وکیل مجلس بود.

از تهران نماینده بود؟

نه از استان فارس و شیراز نماینده بود، چون اصل ما از شیراز است.

شما در تهران به دنیا آمدید؟

بله.

آن زمان، دوره نمایندگی چند سال بود؟

دو سال بود.

کتاب و کتابخانه و فهرست نویسی

چطور شد شما را به کتابخانه ملی معرفی کردند؟ آیا نوشته‌ای داشتید یا آشنایی با شما داشتند؟

دکتر مهدی محقق کتابدار کتابخانه ملی بود که به انگلیس رفت و معلم شد، لذا من را به عنوان جانشین خود معرفی کرد. خانواده من را می‌شناختند و وزارت فرهنگ درباره من تحقیق کرد و مرا پذیرفت.

با دکتر محقق دوست بودید؟

بله با هم رفیق بودیم و الان هم هستیم.

در دانشگاه رفیق بودید یا قبل از دانشگاه؟

قبل از دانشگاه. ۶۰ سال است که با هم رفیق هستیم.

سابقه کار با نسخه‌های خطی داشتید که مسئولیت آنجا را به شما واگذار کردند؟

من بدون که این که بدانم، نگهداری نسخه‌های خطی بر عهده من قرار گرفته شد. مواظب بودم کسی کتابی سرقت نکند، چون در ساختمان قدیم کتابخانه ملی، وسائل حفظ کتاب نداشتیم.

قبل از اینکه در کتابخانه ملی مشغول به کار شوید، با نسخه‌های خطی کار کرده بودید؟

بله. خب تحقیق می‌کردم.

چه تعداد از نسخه‌های کتابخانه ملی را فهرست کردید؟ و شیوه شما چطور بود؟

به نظر من شش یا هفت هزار مورد است، تعداد آن در کتابخانه مشخص است.

یکی از کتاب‌هایی که فهرست شده اینجا (روی میز) موجود است. کاربرگه نسخ خطی را مرحوم ایرج افشار زیر نظر مجتبی مینوی، دانش‌پژوه و من، پنج نفر بودیم که آیتم‌ها و مواردی که باید در نسخ خطی معرفی شود را در کاربرگه لحاظ کردیم و طبق آن کار کردیم.

در کتابخانه ملی که ما فهرست‌ها را می‌نوشتیم مرحوم مجتبی مینوی می‌آمد و می‌گفت فلانی بیا کاربرگه‌ها را نشان بده. می‌آوردم و می‌خواند. در کاربرگه موضوع کتاب چهار خط بود. می‌گفت: چهار خط کافی نیست مفصلش کن. گفتم چگونه مفصل کنم؟ گفت برگه‌هایی اضافه کن و به کاربرگه بچسبان. اما برای اینکه چاپ شود پول نمی‌دادند. بنا شد ۵۰۰ تومان در سال برای چاپ بدهند. با ۵۰۰ تومان چگونه چاپ کنیم؟

برای نگهداری نسخه‌های خطی در کتابخانه ملی خیلی زحمت کشیدید.

در مدت بیست سال که آنجا بودم، چیزی نگرفتم. آن زمان با یک سیم درها را می‌بستم و قفل و بست درستی نداشت. برخی شب‌ها را هم می‌ماندم.

الان هنگامه است، کتابخانه ملی را خوب ساخته‌اند و فردی را مسئول این کار کردند که وارد است.

برای کتابخانه ملی کتاب هم می‌خریدید؟

نه، بودجه نمی‌دادند.

توضیح دهید. شب‌ها می‌ماندید فهرست می‌کردید؟

از روی علاقه بود. یادم می‌آید مرحوم مرحوم دکتر ریاضی به من گفت که فلان کتاب را زودتر معرفی کن. گفتم شب می‌مانم. جای ما هم در کتابخانه ملی، کنار وزارت خارجه، خیابان سی تیر، پشت موزه ایران باستان بود. دکتر ریاضی گفت که فقط مواظب باش، چون کتابخانه وزارت خارجه هم هست و دست آنها نیفتد.

از اینکه حوادث طبیعی به کتاب‌ها و نسخه‌های خطی ضرر بزند خاطره‌ای دارید؟

بله، یک شب برادر مرحوم شهابی به کتابخانه ملی آمده بود. جایی که ما کتاب‌ها را نگه می‌داشتیم و ساختمانی که آن طرف بود و بعداً ساخته بودند فاصله داشت، دیدم صدای قطرات باران می‌آید. همان شب کارگر آوردم، جلو جایی که سوراخ شده بود را گرفتیم. کسی به نسخه‌های خطی علاقه نداشت، خودم پول دادم، آمدند و سقف را قیر گرفتند.

از دیدگاه شما سیاست کتابخانه‌ها برای ارائه نسخه‌ها چگونه باید باشد؟

نسخه خطی را نباید دست هر کس داد که به خانه ببرد و استفاده کند؛ چنین چیزی نیست و نباید باشد، درجه حرارت اتاق برای نسخه‌ها باید سنجیده شود. ببینید نسخه‌های خطی را در ساختمان جدید کتابخانه ملی تهران چگونه خوب حفظ می‌کنند. اما برای دسترسی به تصویر من همیشه موافق بودم که نسخه خطی را در دسترس قرار دهند و سخت‌گیری نکنند.

به نظر شما کتابخانه‌ها به راحتی باید عکس‌ها را به پژوهشگران بدهند یا نه؟ چون برخی منع و سخت‌گیری می‌کنند؟ اینجا دو نوع سیلقه است برخی از مدیران کتابخانه‌ها سخت‌گیری می‌کنند و می‌گویند ما مخاطب را نمی‌شناسیم که آیا اهلیت دارد یا نه؟ به او چه مربوط است؟شما می‌فرمایید که باید بدون هیچ قید و بندی، تصاویر را به پژوهشگران بدهند؟

اگر می‌خواهد بله باید در اختیار او گذاشت با پول خودش باشد نه با پول شما. عکس بگیرد چه اشکالی دارد؟ من نمی‌دانم ولی مراقبت کنند تا چیزی از بین نرود.

با مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی آشنا بودید؟

به کتابخانه می‌آمد ولی زیاد آشنا نبودم.

درباره ابن‌یوسف شیرازی بگویید.

فهرست‌نویسی که قبل از من شروع شد، دو نفر فهرست نوشته بود که یکی از آن‌ها ابن‌یوسف بود. علت اینکه ما کاربرگه نوشتیم این بود که فهرست‌نگار سندی نداشت روی آیتم و مواد او کار کند، لذا فهرست‌نگار چیزهایی که دلش می‌خواست می‌نوشت. در آیتم‌‌ها، در یک طرف خاصیت نسخه و در طرف  دیگر درباره کتاب‌شناسی است.

فهرست‌های ابن‌یوسف هم در چارچوب کار شما بود؟

نه فهرست‌نگاری با کاربرگه متعلق به ما بود.

در فهرست‌نویسی چه کسانی به شما در کتابخانه ملی کمک می‌کردند؟

هیچ‌کس. خودم تمام کارها را انجام می‌دادم. من به شما که در کتابخانه هستید یک نصحیت می‌کنم، صفحات این نسخه‌ها صفحه (شماری) ندارد که شما باید اضافه کنید، جز با مداد، با چیز دیگری ننویسید چون ممکن است نسخه اشتباه ‌شود.

یک ماشین نمره‌زنی است، با آن هم نزنید چون امکان دارد اشتباه کنید و تمام صفحات خراب شود. لذا با مداد بنویسید.

خودتان نسخه‌ها و صفحات را می‌شمردید؟

کس دیگری نبود.

نظر شما درباره چاپ نسخ خطی به صورت موضوعی چیست؟

این کار مقداری مشکل است که مشخص کردن موضوع علم سخت است. برخی چیزی را موضوع علم می‌دانند و برخی چیز دیگر را. برای نمونه، من اسفار ملاصدرا را جزء کتاب‌های کلامی می‌دانم.

عبدالله انوار

جنابعالی چاپ‌های سنگی را فهرست می کردید؟

[فهرست] چاپ‌های سنگی زمان ما نبود اما امروز فهرست می‌شود.

شناخت کاغذ در نسخه‌های خطی یک مسئله کاملا تخصصی است که شخص در طول سالیان دراز باید تجربیاتی به دست بیاورد تا کاغذ را بشناسد و از جهات مختلف بتواند در فهرست به صورت دقیق بیاورد. در این زمینه مطالبی بفرمایید.

من کاری کردم که از خنده روده بر می‌شوید! در دوره رضاخان دو هزار جلد کتاب خطی از کتابخانه سلطنتی قاجارها به کتابخانه ملی منتقل شد و دکتر بیانی این کار را کرد. از کتابخانه سلطنتی نسخه‌های خطی را دزدیدند که قضیه آن معروف است. قبل از اینکه نسخه‌ها از کتابخانه قاجارها بیاید، فهرست‌نگارها کاغذ شناس بودند.

من که آمدم، با خود گفتم که باید کاغذشناسی را یاد بگیرم. آقای بادران‌پور معروف به نام «صحاف»، فرنگی‌کار بود و صحافی معمولی نمی‌کرد. به بادران‌پور گفتم: کسی را می شناسی که کاغذ را بشناسد؟ گفت: «یکی را می‌شناسم، اما آدم نیست و بی‌تربیت است». آدم هشتاد و نه ساله بود و در بازار بین‌الحرمین، یک شاگرد هم نداشت. بادران‌پور برای کاغذشناسی با وی هماهنگی کرد. به او «حاج خُراس» ‌می‌گفتند و خیلی بی‌تربیت بود. وی گفت: کاغذشناسی را یاد می‌دهم اما من را باید با ماشین بیاورند و ببرند. گفتم اتومبیل داریم تا مسجد شاه می‌آید. حاج خراس آمد و آن زمان هر بار از ما صد تومان گرفت.

نزد وی با چه افراد دیگری یاد می‌گرفتید؟

دوستی داشتم که در امور اقتصادی بود و با ما در دبیرستان همکلاس بود که گفت من هم برای این جلسه می‌آیم. می‌گفت حاج خراس با ماشینم می‌آورم و می‌برم.

کاغذ را از حاج خراس یاد گرفتید؟

بله. شما خودتان را در این کار نیندازید برای اینکه خیلی اشتباه می‌کنید.

الان کسی هست که بر کاغذها اشراف داشته باشد و بشناسد؟

گمان نمی‌کنم، خیلی کم است.

کاغذ را در فهرست‌ها معرفی می‌کردید؟

بله تا حدودی معرفی می‌کردم.

بعد از شما چطور؟

بعد از ما نشد، اصلا فهرست نشد. الان می‌گویند اینترنت در کار است. از اینترنت می‌گذارند.

انواع کاغذ را که یاد گرفتید به کسی هم یاد دادید؟ شاگرد داشتید؟

نه یک کارمند در اختیار من گذاشتند تا صفحاتی که شماره نداشت، شماره‌گذاری کند. چون بی‌علاقه بود خرابکاری کرد. بعد از مدتی گفتم وی را نمی‌خواهم و خودم کارها را انجام می‌دهم.

درباره صحافی نسخ خطی، توصیه‌ای دارید که چه نکاتی باید رعایت شود؟

برخی صحاف‌ها اینجا می‌آیند، جلدها چند نوع است.

در برخی کتابخانه‌ها، اگر نسخه‌ای جلد چرمی ساده‌ای دارد و مقداری آسیب دیده، صحاف جلد را می‌کَند، دور می‌اندازد و جلد گالینگور می‌کند.

این کار اشتباه است.

باید همان جلد چرمی مرمت و وصله و پینه شود.

بله.

شما نسخه‌های خطی را قیمت‌گذاری می‌کردید؟

بله چند روز پیش رئیس جدید کتابخانه ملی (آقای مختارپور) چند نسخه آورد، به من نشان داد و قیمت‌های زیادی می‌گفتند. گفتم پنجاه هم نمی‌ارزد. استقلال باید داشته باشیم. نسخۀ صحیح باید باشد و نسخه‌های بی‌خود به درد نمی‌خورد.

در قیمت‌گذاری به چه مسائلی باید توجه کرد؟

اول تاریخ تحریر نسخه و دوم به استحکام کاغذ، مطالب و موضوع کتاب و خط باید دقت کرد. مثلاً کتابی با خط ملاصدرا با کتابی به خط یک انسان معمولی، خیلی فرق دارد.

شما با کتابخانه‌های دیگر در تهران و جاهای دیگر مرتبط بودید؟

کتابخانه حاج حسین ملک از لحاظ نسخه خطی منحصر به فرد است. چون حاج حسین ملک نسخه‌شناس بود و سهیلی که با وی کار می‌کرد.

به جز کتابخانه ملی در جای دیگر فهرست نوشتید؟

نه.

زمان آقای خاتمی در کتابخانه ملی در ساختمان جدید بودید؟

من در ساختمان جدید نبودم، کلاً در ساختمان قدیم بودم. آنجا نباید برای کتابخانه به کار می‌رفت چون ساختمانی جلو آن بود و پشت سر آن هم ساختمانی درست کرده بودند، لذا ساختمان کتابخانه در تابستان خیلی گرم می‌شد. به آقای فربد وزیر فرهنگ و هنر گفتم اگر دل‌تان به حال ما نمی‌سوزد، به جلد این کتاب‌ها بسوزد. گرمای زیاد جلد کتاب‌ها را خراب می‌کند. گفت می‌خواهیم مشکل را حل کنیم. جدیدا رئیسی گذاشتند که به نظرم آدم فهمیده‌ای است. ساختمان نو برای ایشان درست کردند. اما شنیدم در قم کتابخانه‌ها، ساختمان‌های نو دارد مثل کتابخانه مرعشی و مسجد اعظم ..

استاد، کسی که می‌خواهد فهرست‌نویس باشد، چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟

زبان و مطالب آن‌ها را بداند و فهرست بنویسد، والّا آن فهرست نامواره می‌شود. این کار بیشتر باید با علاقه‌مندی همراه باشد. فهرست‌نویسی را نباید بر عهده غیر علاقه‌مندان گذاشت.

برای نسل جوان و کسانی که در حوزه نسخه‌شناسی و فهرست‌نویسی می‌خواهند کار کنند چه توصیه‌ای دارید؟

اول عبارت کتاب را خوب بخوانند، تیتر کنند و جلو بروند. مسئله آسانی نیست خیلی مشکل است. باید کتابدار باشد. اگر کتابخانه کتابدار خوب نداشته باشد مثل خانه‌ای است که ساختمان داشته باشد ولی محل زندگی نداشته باشد.

کتاب «فنخا» فهرستگان نسخه‌های خطی که کتابخانه ملی چاپ کرد، برای کار پژوهشی چه مقدار مفید است؟

با آن کار نکردم و ندیدم.

شما فهرست کتابخانه‌های دیگر را هم مطالعه می‌کردید؟

اینکه اسم کتاب را می‌آورند و می‌گویند رجوع شود به فلان، من این را جنایت می‌دانم، برای اینکه نتیجه این می‌شود که کسی فهرست نکند و به فهرست فلان کس رجوع کند.

آیت الله بروجردی و دیگر خاطرات

شما زمان مرحوم آیت الله بروجردی را درک کردید؟

بله مرحوم بروجردی را دیدم. به نظرم ایشان یکی از قدیسین بود. یکی ایشان خیلی محترم بود و دیگری علامه طباطبایی که تفسیر المیزان را نوشته، انسان بسیار شریفی بود. دکتر نصر بنیاد حکمت و فلسفه را تأسیس کرده بود و علامه طباطبایی عصرهای پنج‌شنبه از قم به آنجا می‌آمد و هر کس سؤالی داشت، از وی می‌پرسید. یک روز من آنجا بودم و دو دختر آمریکایی آمدند. یکی از آن‌ها در نیویورک لیسانس فلسفه، در فرانسه فوق لیسانس فلسفه و در آلمان دکترای فلسفه گرفته بود. تابستان بود و آنان لباس مناسب نداشتند. آن‌ها از علامه طباطبایی سؤال می‌کردند و ایشان جواب می‌داد. من مترجم بودم و غیر از من فرد دیگری برای ترجمه نبود. یکی از دخترها دستش را حرکت می‌داد، کتم را درآوردم و گفتم: این را تنت کن، ایشان قدیس است. دیدم خجالت‌زده شدند و گفتند: ببخشید. علامه طباطبایی به من گفت: چه کارشان داری؟

به این شخصیت «دین‌دار» می‌گویند.

از مرحوم آیت الله بروجردی بفرمایید؟

یک بار با پدرم به قم پیش آقای بروجردی رفتیم. آب حوض مدرسه فیضیه خیلی کثیف بود، پدر من به آقای بروجردی گفت: قربان، دستور دهید آب حوض را تمیز کنند چون این آب منشأ مرض و بیماری می‌شود. آیت الله بروجردی مرد شریفی بود.

چه مقدار با افکار آقای بروجردی آشنا هستید؟

فقیه به تمام معنا بود و من به ایشان اعتقاد دارم. آقای بروجردی را یک بار بیشتر ندیدم. بعد از ایشان شنیدم آقای شریعتمداری هم آدم باسوادی بود.

شما به قم رفت و آمد داشتید؟

نه.

اوضاع سیاسی و فرهنگی دوران آقای بروجردی چگونه بود؟ مرحوم بروجردی آن گونه که من تشخیص دادم، مجتهد منحصر به فرد بود و در زمان ایشان نظیر نداشت. می‌گویند حاج آقا حسین قمی هم وجود داشته است؟

قبل از آقای بروجردی فوت شد. چند ماهی قبل از آقای بروجردی مرجعیت پیدا کرد و از دنیا رفت.

شنیدم برخی از افرادی که در قم تدریس می‌کنند، در دوره انقلاب دادستان محل شده بودند و خیلی‌ها را کشتند؛ راست یا دروغ نمی‌دانم. چون از چیزی که بدم می‌آید، سیاست است.

ارتباط با سایر افراد

با آقا بزرگ تهرانی صاحب الذریعه ارتباطی داشتید؟

پسر ایشان رفیق ما بود. با پسر ایشان “علی‌نقی” در لغت‌نامه دهخدا همکار بودیم و میز ایشان پیش من بود.

با خود ایشان چطور؟

ایشان الذریعه را می‌نوشت و به کتابداری خیلی خدمت کرد.

با مرحوم مرعشی نجفی مرتبط بودید؟

نه.

با مرحوم عبدالحسین حائری چطور؟

نه، با دکتر مهدی حائری(یزدی) رفیق بودم. وی کتابی به نام “حکمت و حکومت” دارد. آدم باسوادی بود، مدتی در آمریکا زندگی کرد و تحصیلات جدید هم داشت.

با علامه قزوینی ارتباطی داشتید؟

نه ایشان خیلی زودتر از ما بود.

با آقای تقی‌زاده چطور؟

تقی‌زاده جلوتر از ما بود و این‌ها به کارشان علاقه‌مند بودند.

با مرحوم دانش‌پژوه مرتبط بودید؟ رفاقت داشتید؟

میانه ما خوب بود. بد نبود، کاری به ایشان نداشتم. البته ایشان کتاب‌ها را دقیق فهرست نمی‌کرد.

پژوهش

در حال حاضر به چه کاری علمی مشغول هستید؟

به کتاب «شفا» مشغول هستم و بخش حساب آن منتشر شد. بخش موسیقی هم منتشر خواهد شد. انتشارات مولی چاپ می‌کند.

اولین کار پژوهشی شما که چاپ شد، چه کاری بود؟

مجموعه‌ای بود که از فلاسفه مطلبی در آن وجود داشت که ورسون یا ولسون! را به عنوان اولین ترجمه ارائه کردم.

شما یک جلد لغت نامه دهخدا را نوشتید.

بله حرف «خ» را من از اول تا آخر در سال ۱۳۵۰ نوشتم.

در مجموع چند جلد کتاب نوشتید؟

اگر بخواهد چاپ شود خیلی است، شفا در بیست جلد چاپ می‌شود.

غیر از شفا، مجموع آثاری که منتشر کردید چه مقدار است؟

دقیقا نمی دانم.

به جز شفا کتاب چاپ نشده دارید که آماده چاپ باشد؟

بله. هندسه اقلیدس است. تمام کتاب‌های شفا جزء جزء چاپ می‌شود.

از شخصیت‌های علمی که در دوره زندگی همکار بودید از لحاظ علمی و پژوهشی، از چه کسی بیشتر تأثیر پذیرفتید؟

مرحوم محمود شهابی در دانشکده حقوق، اصول و قواعد فقه تدریس می‌کرد و آدم بسیار واردی در حیطه علمی خود بود.

در دانشگاه تدریس هم داشتید؟

بله تدریس داشتم، اما الان شاگرد مدرسه‌ها درس نمی‌خواند.

چه تدریس می‌کردید؟

هندسه عالی.

استاد، شما در اوائل انقلاب فعالیتهای سیاسی هم داشته اید؟

نه. من کار سیاسی نکردم، چون یکی از وصیت‌های پدرم این بود که در سیاست داخل نشویم.

همان طور که حضرتعالی مطلع هستید، یک پل ارتباطی بین فرهنگ و متون علمی گذشته ما با الان زده‌اند که کار بسیار بزرگی است. همان طور که حضرتعالی متون علمای گذشته را می‌خوانید، حاشیه می‌زنید و نظر دارید. این رشته اگر بخواهد حفظ شود، افرادی باید تربیت شوند. چه توصیه‌ای به نسل آینده دارید؟

توصیه اصلی من این است که مسأله از حرف و تعریفی که از شخص می‌کنند نیست؛ طرف مقابل می‌داند یا نمی‌داند. من در مطوّل علاوه بر بلاغت و فصاحت، باب بدیع را خواندم. ترجمه تمام شعرهای عربی را به فارسی نوشته‌ام.

اگر زمان برگردد همین راه را انتخاب می‌کنید؟

نمی‌دانم. حتی خدا هم نمی‌داند که وقتی من برگردم چه می‌شود.

اهل خریدن کتاب بودید؟

بله، برخی کتاب‌ها را می‌خرم.

نسخه خطی چطور؟

نسخه خطی نخریدم و خوشم نمی‌آمد. برخی نسخه‌ها را به کتابخانه ملی می‌آوردند ما پول نداشتیم بخریم، خودم می‌خریدم. مرحوم دکتر بیانی رئیس کتابخانه، وقتی که می‌رفت نصیحتی به من کرد که این کار برای آدم بدنامی می‌آورد.

ریاضیات رشته شما بوده است. با کدام یک از اساتید ریاضی که در تهران بودند، مرتبط بودید؟

با دکتر محسن هشترودی که ریاضی‌دان قوی بود، مرتبط بودم، وی زبان‌های فرانسه و انگلیسی را هم خوب می‌دانست. اوضاع مملکت جور دیگر است. فکر نمی‌کنم دانشگاه در آتیه دانشگاه باشد. الان دانشگاه شریف را بستند هنوز باز نشده است.

مدیر کتابخانه باید از فارغ‌التحصیلان کتابداری باشد؟

انسان باید در این رشته زیاد کار کرده باشد تا کتاب‌شناس باشد، (چه رشته ای خوانده باشد مهم نیست).

منبع: پایگاه جماران

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.