خودفرمانروایی یعنی در مسیر حقیقت بودن/ به رسمیت شناختن انسانیت انسان
مبلغ/ عبدالرحیم سلیمانی در کتاب «دین و خودفرمانروایی انسان» به نظرات و ایدههای مختلفی در خصوص دین اشاره میکند و عقیده دارد خودفرمانروایی مساوی با پیروی از حق و به رسمیت شناختن انسانیت است.
به گزارش «مبلغ» به نقل از ایبنا، کتاب در فصلهای ابتدایی به نظرات لوئیس هاپواکر نویسنده غربی در باب دین و خودفرمانروایی میپردازد. این نویسنده در پاسخ به پرسش در خصوص ارتباط دین و آزادی و چالشهای این مسیر، اینطور پاسخ میگوید: «خودفرمانروایی بالاترین حق و ارزش برای انسان نیست و هدفداری و معناداری بالاتر و مهمتر از آن است». هاپواکر با ارائه چندین نمونه گزارش و آزمایش، نتیجه میگیرد که امید به زندگی و آینده خوش، مهمتر از آزادی و خودفرمانروایی است. او همچنین دین و خودفرمانروایی انسان را ناسازگار با یکدیگر نمیبیند.
در ادامه کتاب، سلیمانی به تعبیر اوستای زرتشتی اشاره میکند: «از نیک اندیشی، آشویی و شهریاری بر خود، حسن ایمان و فداکاری از شما فزونی خواهد گرفت» این نویسنده، به موضعگیری قرآن نیز در این باره اشاره میکند: «فرستاده شدن کتاب از سوی خداوند برای این است که انسان، خودش، تدبر و تعقل کند».
سلیمانی خودفرمانروایی را یک حق در کنار حقوق دیگر نمیداند. او میگوید: «در اعلامیه جهانی حقوق بشر اشارهای به حق خودفرمانروایی نشده است اما روح همه حقوق دیگر، همین خودفرمانروایی است. خودفرمانروایی در همه حقوق بنیادین از قبیل حق حیات، حق انتخاب دین، عقیده، حق آزادی بیان، حق انتخاب شغل و مسکن، حق دخالت در سرنوشت خود و جامعه، حق برخورداری از امکانات موجود در اجتماع و همه حقوق دیگر سریان و جریان دارد».
این نویسنده در بخشی از کتاب آورده است: «خودفرمانروایی مساوی با به رسمیت شناخته شدن انسانیت انسان است به هر اندازه که به یک انسان اجازه داده نشود که در آنچه متعلق به او است یا به او مربوط است دخالت کند و تصمیم بگیرد، دقیقا به همان اندازه، انسانیت او به رسمیت شناخته نشده است». سلیمانی عقیده دارد به هر اندازه که خرد انسان به رسمیت شناخته نشود انسانیت او نیز به رسمیت شناخته نشده است.
او در ادامه به محورهای کلی اعلامیه حقوق بشر اشاره میکند؛ «آزادی فکر و عقیده و بیان فکر و عقیده»، «مساوات همه انسانها در حقوق و تکالیف» و «مشارکت همه انسانها در ساختن زندگی اجتماعی».
بحث دیگری که در کتاب مطرح میشود تمایزات میان دین و تدین است. نویسنده کتاب اشاره میکند که دین اشاره به یک مکتب خاص است و مشتمل بر مجموعهای از اصول درباره «هست و است و نیستها» و «بایدها و نبایدها» است اما تدین با دینداری به معناری گردن نهادن و پذیرفتن یکی از ادیان موجود است. سلیمانی به این موضوع اشاره میکند که ممکن است کسی هیچیک از ادیان شناخته شده را قبول نداشته باشد و با عقل خود، برای مثال به خدا و باورها و اعمالی برسد و در نگاه کلی دیندار به حساب بیاید. در این جا مقصود از دین یک مکتب خاص است نه یک حالت فردی و شخصی.
کتاب، به تاریخ آغاز دوره خودفرمانروایی در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی با نهضت رنسانس اشاره میکند. بر اساس نظرات ارائه شده در کتاب، شعار این دوره این بود که شخصیت انسان باید به رسمیت شناخته شود و او باید به عنوان یک شخص، خود، درباره همه چیز خود تصمیم بگیرد. در قرون وسطا کسانی به نام دین، در همه جنبههای زندگی برای انسان، تصمیم میگرفتند. اما رفته رفته با آگاهی انسان و درک این حقیقت که او یک شخص است و قیم نمیخواهد، وضعیت تغییر کرد و قرون وسطا پایان یافت.
موضوع دیگری که در کتاب به آن پرداخته میشود، فرمانروایی رهبران الهی بر انسان است. در این بخش از کتاب اشارهای به آیاتی از قرآن میشود و پرسش مهمی مطرح میشود که با اینکه قرآن به تبعیت و پیروی از پیامبران دستور داده آیا این اطاعت و پیروی به معنای تعطیلی عقل و خرد و در نتیجه تن داده به «دیگر فرمانروایی» است؟ سلیمانی نویسنده کتاب، اینطور در صدد پاسخ برمیآید: «از آیات متعددی از قرآن مجید برمیآید که پیامبران اینگونه اطاعتی را طلب نمیکردهاند، بلکه آنان از مردم میخواستهاند که به سخن آنان گوش فرا دهند و اگر آن را مطابق حق یافتند، بپذیرند».
«قرآن مجید انسانها را به خودفرمانروایی دعوت میکند و آنان را مواخذه میکند که چرا فرمانروای خویشتن نیستند و چرا عقل و خرد خود را به کار نمیبندند». «خودفرمانروایی یعنی پیروی از عقل و خرد و عقل و خرد به روشنی میگوید که باید از حقیقت پیروی کنی و از باطل دوری کنی. هم خودفرمانروایی و هم خدافرمانروایی یعنی گردن نهادن به حق و حقیقت و بین این دو هیچ جدایی نیست».
کتاب «دین و خودفرمانروایی انسان» به عنوان درآمدی به مسئله دین و حقوق بشر، نوشته عبدالرحیم سلیمانی است که نشر دانشگاه مفید قم، آن را در ۴۴۲ صفحه منتشر کرده است.