هدف رسانه ای غرب گسست خانواده ایرانی است /توجه به مولفه‌های سلامت روان جامعه

مبلغ/ طبق تحقیقات خودِ غرب، شبکه های اجتماعی قربانیان خود را عموما از بین افرادی که در زندگی های خانوادگی خود دچار مشکل هستند، افسردگی یا شخصیت ضداجتماعی دارند، انتخاب می کنند. افراد در این شرایط روحی به سمت زندگی شبکه ای می روند و اتفاقا آسیب های آن برایشان بیشتر هم خواهد شد. مسئله امروز جامعه سواد سلامت روان است.

به گزارش «مبلغ» به نقل از فارس، جامعه امروز ما در این مدت دستخوش و آبستن حوادثی شده که عده ای محدود برای مردم ایجاد کرده اند، عده ای که متأثر از فضای رسانه‌ای نابهنجار غرب و رسانه های آن‌سوی آبی قرار گرفته اند و هر روز بازی جدیدی را به راه می اندازند.  حال عده ای از روانشناسان معتقد هستند که جامعه به لحاظ سلامت روان دچار آسیب شده و نیاز به بررسی و مداوا دارد. سلامت روان به تعریف سازمان بهداشت جهانی به معنای برخورداری افراد از توانایی تشخیص قابلیت ها، توانمندی ها، انطباق با استرس ها، هیجانات و کارهای سازنده و مفید و فعالیت موثر و مفید در مسائل اجتماعی است.  «دکتر مهدی اسماعیل تبار»، روانشناس، مشاور فرهنگی و مشاور خانواده در ارتباط با وضعیت کنونی و ارتباط رسانه ای، سواد رسانه جامعه و اهمیت سلامت روان جامعه به گفت وگو با فارس نشسته که مشروح آن را در ادامه می خوانید:

*به عنوان سوال نخست بفرمایید با توجه به تغییرات در دنیای امروز و نسل جدید مرتبط با اینترنت در کشور خودمان آیا نیاز روانی ما نیز با این شرایط دچار تغییر شده است؟  چطور می‌توانیم درک درستی از این فضا داشته باشیم؟

در مقدمه عرض کنم، انسان دارای سه گانه جسم، فکر و روان است. تفاوت انسان آنالوگ و سنتی با انسان سایبری و مجازی، توجه اش به بخش روان و نفس است. در گذشته کسب و کارهای دیجیتال و سایبری وجود نداشت اما الان هست و ما  به روانشناسی شبکه‌ای و تخصص‌های روانشناسی مجازی نیاز داریم. نزدیک به ده سال  پیش تنها ۵ درصد بزرگسالان جامعه آمریکا درگیر زندگی شبکه‌ای بودند اما الان براساس آمار موجود بیش از ۸۰ درصد هستند و علتش هم این است که بیست شرکت مولتی میلیارد مجازی در آمریکا هستند، خاستگاه و مادر شبکه های مجازی و گوشی های همراه آمریکاست و اصلا اینترنت  ابزار آمریکا بوده است بنابراین برای درک بهتر شرایط باید خود جامعه آمریکایی را رصد کنیم و متوجه شویم که انسان مجازی دارای گوشی و اینترنت همراه، مهمترین بخشی که نیاز به کار دارد، اقناع و رضایت روانشناختی است.

اینترنت در دهه هفتاد تنها در چند دانشگاه مثل تهران و بهشتی و جهاد دانشگاهی ایران به راه افتاد، حتی تا همین ۱۰ سال پیش نیز چیزی به اسم ارسال عکس و فیلم در فضای مجازی مطرح نبود اما الان چنان سرعت گرفته که اصلا خود آدم نمی داند چه اتفاقی برایش می افتد.

دکتر مهدی اسماعیل تبار روانشناس و مشاور خانواده

از سوی دیگر خود روانشناسی شاخه ای است که ۱۴۰ سال پیش به علم اضافه شد و در آمریکا از ۱۲۴ سال پیش رشد کرد و عالی ترین مرکز آن (APA) یعنی انجمن روانشناسی آمریکا است که سالانه دارای ۱۱۵ میلیون دلار بودجه و ۱۳۳ هزار نفر عضو است که اگر با ایرانی که شصت سال است دارای علم روانشناسی شده ـ هر چند که مفهوم روانشناسی در ایران از غرب نیامده و قدمت چندین هزار ساله دارد ـ  مقایسه کنیم، سازمان روانشناسی ما که  بودجه‌ای ندارد.

ابوعلی سینا می‌گوید که چند چیز برای یک زندگی سالم لازم است؛ خواب، ورزش، تحرک ، استفراغات(مثل عطسه)، اعراض نفسانی که شامل هم و غم، خیالات ، توهمات و مزاج روانی انسان. خداوند نیز می فرماید که اثر انگشت شما چون نفستان شبیه هم نیست. پس اگر امروز مادری به من بربخورد و بگوید که من نمی‌دانم چرا بچه من اینطور شده؟ پاسخم این است که مگر بچه شما از بچه نوح نبی بالاتر است که ناخلف شد؟ انسان امروز با کشف اینترنت و تجربه جدید فراشناخت ها، یک تجربه جدید به زیستش اضافه شده است. شاید در طول هفته ده فیلم ببیند و قانع شود که مثلان فلان رسانه یا حکومت آدم کش است چرا که خودش دیده و اقناع شده و به جای پنج حسی که ابوعلی سینا آنها را مهم می داند، تنها از دو حس دیداری و شنوایی بهره برده است. حال تصور کنید که در طول چهل سال گذشته عالی ترین مقام اجرایی سلامت روان ما وزیر بهداشت، مدیر سلامت روان و سازمانی به نام نظام روانشناسی بوده و هست که نتوانستند آنطور که باید و شاید بر سلامت روان مردم کار کنند.

*در این چند مدت چقدر رسانه های ما به ویژه رسانه ملی در این زمینه کار کردند؟

اگر رجوعی به تجربیات APA و پژوهش هایش با وزارت دفاع آمریکا، رفتار پلیس با شهروندان و مسائلی از این دست داشته باشیم، متوجه می شویم که خیلی از این پژوهش ها امروز برای جامعه ما کاربرد دارد مثل مقایسه سلامت روان دانش آموزان در دوران بحران ها. اما در پاسخ به سوال شما مبنی بر اینکه چقدر رسانه ملی و رسانه های دیگر ما روی این موضوعات این روزها کار می کنند؟

امروز قوی تری رسانه ها، شبکه های اجتماعی هستند و بالاترین مجمع در حوزه سلامت روان که باید تولید سواد سلامت روان کند، نظام روانشناسی و مشاوره کشور است که در مقایسه با انجمن روانشناسی آمریکا بسیار ضعیف است. مثلا یک تجربه از خود آمریکا در زمینه آسیب های منحصر به فردی که داشتند، در طول سال های ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ میزان تیراندازی در مدارسشان ۱۰ برابر شده است اما هیچ یک از اینها روی سلامت روان جامعه اثرمنفی نمی‌گذارد. اتفاقی که در کشور ما رخ داده این است که ما تولید محتوای روانشناسی نداریم و شاید بهترین برنامه سلامت روان رسانه ملی ما در اختیار تهیه کننده ای است که هیچ تخصصی در عرصه روانشناسی ندارد یا خود عملکرد نظام روانشناسی ما قابل دفاع نیست. وقتی خبرگان رهبری ما نیاز به تأیید صلاحیت دارند چرا خبرگان روانشناسی که خیلی هم در زمینه سلامت روان جامعه باید اثرگذار باشند، تأیید صلاحیت نمی شوند؟

همه مسائلی که در این مدت در کشور در عرصه اغتشاشات رخ داده، سال ها بعد آسیب هایش را در جامعه در حوزه جوان و نوجوان نشان می دهد اما چطور باید با اینها برخورد کنیم؟  امروزه جنس ترورهایی که در کشور صورت می گیرد، از جنس ترور شهید فخری زاده است یعنی از سخت افزار تبدیل به نرم افزار شده است. ببینید مریم رجبی هم با روسری هفده هزار نفر را شهید کرد یا قاتلین ائمه ما همه اهل نماز و حجاب و روزه بودند. ما چقدر از سلامت روان جامعه مطلع هستیم؟ در یک تحقیق دیگری که در APA می دیدم مشخص شده بود که یک فردی که افسردگی و دارای شخصیت ضداجتماعی است و مشکلات دارد دقیقا در این شرایط روحی به سمت زندگی شبکه ای می رود و اتفاقا آسیب هایش بیشتر هم می شود این بدین معنی است که شبکه های اجتماعی قربانیان خود را به راحتی پیدا می‌کنند و مسئله اصلی ما سواد سلامت روان و رابطه آن با خانواده است و اینها مفاهیمی هستند خیلی بالاتر از این که بپردازیم تربیت فرزند باید چطور باشد و مسائلی از این دست.

*اگر بخواهیم یک مقایسه کنیم نحوه برخورد خود رسانه های غرب  مثل آمریکا با اغتشاش گران به حکومتشان به چه صورت است؟

آمریکایی‌ها سر داستان کشته شدن اشلی و حمله به کنگره آمریکا در عرض ۴۸ ساعت پس از آن شخصیت اجتماعی این افرادی که به کنگره حمله کرده بوده یا کشته شدند را پاک کردند. من چندین پژوهش خواندم و برایم شفاف شد  که دانش آموز و جوانی که در شورش های خیابانی شرکت می کند خودش در خانه دارای مشکل است و شبکه های اجتماعی نه تنها نمی تواند مرحم زخم هایش باشد، بلکه وضعیتش را بدتر می کند.

من سال ها سردبیر خانواده سبز بودم، سه رشته تحصیلی درس خواندم و کتاب های زیادی منتشر کردم، سه فرزند دارم و این را خوب درک می کنم که مفهوم شرارت با شکایت متفاوت است، خیلی از این دستگیر شده ها در همین ایام شاید بگویند که در یک کانال تلگرام یا دایرکت اینستاگرام جذب شده و دست به خیلی کارها زدند. مسئله این است که ما نیز باید برای فضای مجازی، توییتر و اینستاگرام نیرو تربیت کنیم چون آمریکا درب این فضا را باز گذاشته تا ما بتوانیم محتوا وارد کنیم هرچند خودشان سانسورچی‌های خوبی هستند و اگر شما اسم خانم اشلی را جستجو کنید قطعا صفحه شما مثل زمانی که سردار سلیمانی را دنبال کنید، حذف خواهد شد. پس این دروغ است که خود غرب هیچ سانسوری در فضای مجازی ندارد.

الان در این فضاهای بلبشو اینترنتی به بهانه مرگ مهسا امینی، دروغ های زیادی مطرح می شود. در حال حاضر ما مقتول اجاره ای داریم یعنی عکس و فیلم هایی از کسانی می گیرند و مطرح می شود که کشته شدند درحالیکه اینطور نیست! اما چطور باید مردم را قانع کنیم که این اتفاقات نیافتاده است؟ تنها با سواد رسانه ای. درست است که بخشی از این کارها ، کار دشمن است و کار دشمن هم دشمنی کردن است نه دوستی اما سوال این است که من در تربیت فرزندم چه کردم که نمی توانم او را قانع کنم؟ ما وقتی در مدارس دانش آموز و در دانشگاه دانشجویان را خوراک مناسب فکری نمی دهیم این مسائل پیش می آید.

چرا صدا و سیمای ما در پنج سال گذشته متوجه نشد که افرادی مثل مهران مدیری و احسان کرمی چطور آدم هایی هستند و چقدر باید روی آنها سرمایه گذاری کند؟ همه این چراها یک منظومه متصل می شود و به مفهومی به اسم سواد رسانه می رسد.

*گام مهمی که در این شرایط در زمینه سلامت روان می توانیم برداریم، چیست؟

امروز دانش بنیان ترین دانش ها، علوم انسانی است ما باید بتوانیم روی زندگی عادی خودمان کار کنیم اول باید مفهوم سلامت روان را درک کنیم و بعد به نمونه های رسانه ای خارجی توجه کنیم ، داستان اشلی و کنگره آمریکا و حذف آن به سرعت در فضای مجازی و در نهایت الان کره ای که عده ای از مرگ مهسا و دیگران  می گیرند. در حال حاضر روزی نیست که تمام رسانه های آنسوی آبی سیصد، چهارصد گزارش و متن و تصویر پس از مرگ مهسا  نگذارند، درحالیکه منِ روانشناس می گویم برادرم فوت شود یک هفته تا ده روز بعد به زندگی عادی باز می گردم وگرنه دچار اختلال می شوم قرار نیست تا آخر عمر عزادار باشم چون این مفاهیم را نمی‌دانیم دچار مشکل می شویم. این مسائل را ابتدا باید خانواده ها و سپس آموزش و پرورش و دانشگاه توجه  کنند.

انتقاد خود من از شبکه های آنسوی آبی زیاد است چرا که معتقدم شکایت با شرارت فرق دارد ، من در این کشور زندگی می کنم، بچه هایم زندگی می کنند، درس می خوانند و ازدواج می کنند معنی این اغتشاشات را نمی فهمم . مثالی بزنم در یک تحقیق که اخیرا از ۳۷۳ مدرسه در آمریکا به عمل آمد، مشخص شد که ۶۰ درصد دانش آموزان مشکل روانی دارند به همین خاطر به سرعت مراکز مشاوره سه برابر شد. پس از این تحقیق بررسی کردند که چطور به سرعت می توان پس از یک حادثه جامعه را تسکین داد الان ما نیاز به چنین تحلیل هایی در مدرسه، صدا و سیما، آموزش و پرورش، دانشگاه ها و… داریم.

ما برای آرام سازی نیاز به این داریم که به سازگاری موثر برسیم ، یعنی به حق یا ناحق یک اتفاقاتی افتاده، مثلا زلزله ای ، جنگی چیزی رخ داده ما نیاز داریم که به سمت ابزارهای تقویت کننده سلامت روان برویم که اصلا چنین چیزهایی را نه دیده و نه شنیده ایم. باید فکر کنیم که دو هفته پیش از اتفاقات مهسا امینی ، دختران ما به استادیوم رفتند چطور شد که فضا اینطور به سرعت تغییر کرد ؟ یک بخش بی مسئولیتی مسولان، یک بخش برنامه ریزی دشمن و بعد هم فقدان سواد رسانه و سلامت روان ما است. تعبیه ابزارهای تقویت سلامت روان برای دانش آموزان و دانشجویان، تمرکز بر نیازهای فوری آنها باعث اتصالات روانی مدرسه، پدر و مادر و دانش آموزان و دانشجویان می شود.

امروز نیاز به ارائه راهکار مناسب برای خانواده ها و دانش آموزانشان داریم تا به کمک ویژه  بیایند اما با آموزش و پرورشی که هر دو سال یک بار وزیرش تغییر می دهد و خیلی از مسئولانش نیز دچار مشکل هستند، چطور می توانیم چنین کارهایی بکنیم؟ همین می شود که یک جایی بچه ها جلوی پدر و مادر و مسئولان مدرسه بلند می شوند درحالیکه تحت تأثیر رسانه ها قرار گرفته اند. من دو دختر دارم که هر هفته براساس یک لیست اخبار را با هم می نویسیم و بعد مدتی بررسی می کنیم که کدام اتفاق افتاده و کدام دروغ بوده و آنها را تحلیل می کنیم. این کار باعث می شود که سواد رسانه ای بالا برود الان رسانه های آنور آبی اخباری منتشر می کنند که روح پینوکیو در قبر از کیفیت دروغین بودن آنها معذب می شود اما مردم ما باور می کنند. اینها هدفشان این است که خانواده ما را گسسته  کنند، هنرمند را در برابر هنرمند، فوتبالیست را در برابر فوتبالیست و مادر و پدر را برابر فرزندانشان قرار دهند.

کار دیگر برای افزایش سواد رسانه، داشتن رادیو تلویزیون هوشمند است . ما شبکه های زیادی داریم چه در داخل و چه خارج اما به خاطر اینکه مدیران متخصص در آنها کار نمی‌کنند، جواب مناسب نمی گیریم. تخصصی ترین برنامه ما در عرصه سلامت روان در تلویزیون شاید شبکه سلامت برنامه حال خوب باشد که توسط یک تهیه کننده اجرا می شود که برنامه صبح بخیر را هم اجرا می کند. کسانی که در راس این شبکه ها قرار می گیرند  اولا باید متخصص باشند دوما خودشان در زندگی کمتر مشکل داشته باشند، مجری در برنامه نگذاریم که خودش چهل سال مجرد زندگی می کند اما از ازدواج صحبت می‌کند. اگر بتوانیم تولید محتوای مناسب داشته باشیم و سپس میزان سرمایه گذاری مان نیز مشخص و مناسب باشد، کارمان اثرگذار است.

*برای جذب نوجوان های جهانی امروزمان نیاز به چه راهکارهایی داریم؟

مادری نزد من می آید و می‌گوید که می خواهد برای بچه دوازده ساله اش هزینه کند، خودش فکر می کند که اگر او را مشاوره بفرستد و خودش هم بیاید، کافی است درحالیکه چنین نیست چرا که اطلاعات ورودی به بچه ها به ثانیه است اگر قرار است کار درست انجام دهیم، باید کتاب و کتاب های خوب بخوانیم. خانواده امروز برای گوشی و تبلت  و مدرسه غیرانتفاعی هزینه می‌کند اما برای کتاب خیر! باید بپذیریم که این چیزها را درست به بچه ها منتقل نکردیم.

نکته دیگر تحلیل و شفاف سازی سرفصل های اعتراضی است مثلا الان در یکی از شعارها «مرگ بر دیکتاتور» می گویند این را با فرزندانمان صحبت کنیم که دیکتاتور به چه معناست و آیا اصلا ما دررویکرد دینی دیکتاتور داریم؟ اینها را با هم معنی کنیم تا بچه ها کورکورانه مطرح نکنند. زمانی که حضرت علی(ع) را در محراب کوفه به شهادت رساندند، عده ای شنیدند و گفتند مگر علی نماز می خواند؟ اینها همان هایی بودند که تحت تأثیر افکار کذب عمومی قرار داشتند الان دیگر شرایط ما از دوران پیغمبر (ص) که او را از مکه بیرون کردند یا شهادت حضرت علی (ع) سخت تر نیست. امروز برای اقناع افکار عمومی نیاز به تولید محتوای دانش بنیان در سواد سلامت روان داریم که اگر نتوانیم آن را ایجاد کنیم، جسم بچه های ما کنارمان است اما فکرشان جای دیگری است.

در حال حاضر در عرصه روانشناسی تولید فکر نداریم، پژوهش های چند سال اخیر را اگر بررسی کنیم همه بدون بودجه صورت گرفته است و همین می شود که یک عده چوب بی حجابی بر می دارند و همه هم به دنبالشان راه می افتند درحالیکه در خود همان اروپا هم قواعد و قوانین خاصی برای پوشش وجود دارد چطور ما انتظار داریم که در ایران بی حساب و کتاب باشد!  علتش هم این است که ما هیچ پژوهش و کار درستی در زمینه حجاب، پوشش، امنیت اخلاقی، پلیس و از این دست مفاهیم در کشور انجام ندادیم.

*نکته نهایی؟

در نهایت جمع بندی کنم که بدون خواندن کتاب های مناسب نمی توانیم الگوی صحیح زندگی در حوزه آموزش و تربیت نفس نسل‌های مختلف داشته باشیم. یک ساعت تفکر بالاتر از هفتاد سال عبادت است  و ما نیاز به فکر کردن درباره مسائل مختلفمان داریم. باید مطالعه کنیم و برای اعضای خانواده مان بتوانیم توضیح دهیم که ایرادات و اشکالات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را نمی توان به پای دین گذاشت ، نیاز به مسئولان با سواد و با اخلاق در عرصه روانشناسی و پژوهش و سپس استفاده از پژوهش های کشورهای دیگر داریم  به همین دلیل هم هفته گذشته دکتر حاتمی رییس نظام روانشناسی طی نامه ای به رییس جمهور خواستار کمک به رفع خلاء بین مردم و حاکمیت شد.

و سخن پایانی اینکه من آینده را مثل زمان پس از جنگ روشن می بینم و معتقدم که بعد از این دوره هم نظام ما با یک مفهومی به اسم سواد سلامت روان آشنا می شود چه اینکه رهبر معظم انقلاب هجده سال قبل در دیدار اعضای شورای مرکزی، داشتن روانشناس را واجب دانستند درحالیکه ما نتوانستیم به جامعه این را منتقل کنیم و هر چه این رویکرد را منطقی و هدفمند کنیم، شرایط در آینده بهتر خواهد شد.

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.