عاشقان علم از نگاه مردمان عصر رنسانس چنین بودند: زودرنج، دمدمی‌مزاج، مجنون و افسرده

آيا جست‌وجو در کتاب‌های باستانی چيزی بيش از تفنن است؟

مبلغ/ عاشقان کتاب و مطالعه، از گذشته‌های دور، از چشم مردم معمولی آدم‌های عجیب و غریبی جلوه می‌کردند. چطور ممکن بود کسی درخشش روز و لذت‌ تعامل با آدم‌های زنده را کنار بگذارد و عمر خود را صرفِ جست‌وجو در کاغذهایی کند که نویسندگانش قرن‌هاست مرده‌اند؟ از قضا جویندگان حکمت هم بر تفاوت خودشان با بقیه آگاه بودند و بر آن تأکید می‌کردند. کتابِ جدیدی به نام دست‌های جوهرآلود به دنیای شگفت‌انگیز کتاب‌دوستان در اوایل دوران مدرن پرداخته است.

به گزارش «مبلغ» به نقل از ترجمان، ایرین مگلک، لندن ریویو آو بوکس— جرمیاس دِرِکسل، که در سال ۱۶۴۱ راهنمایی برای یادداشت‎‏ برداری نوشت، معتقد بود مطالعۀ درست، مثل استخراج طلا، کاری پرمشقت و به‌طور بالقوه پربار است. کتاب معدن طلا ۱ی او سرنگاره‏۲ای دارد که دو نوع کار را نشان می‏‌دهد. سمت چپ، معدن‏‌کاران تیشه‌‏هایشان را بالا برده‌‏‏اند و مشغول تراشیدن طلا از تخته‏‌سنگ‏‌ها هستند و سمت راست، حکیمی روی میز تحریر خم شده و به‌‏دقت فرازهایی را برای رونویسی برمی‏‌گزیند. معدن‌‏کار و حکیم در پایین زیر چراغ‌دانی سرگرم کارند و بر فراز آن‌ها الهگان دانش پابرهنه در روشنایی روز ایستاده‏‌اند.

عالمان، در طلیعۀ عصر جدید اروپا، حکم جویندگان گنج را داشتند. متون رومی‌‏یونانی تنها به‌صورت نُسخ دست‏نویس کاتبان و دیرنشینان قرون وسطا برجا مانده‏ بود و ازاین‌رو اومانیست‏‌های دورۀ رنسانس به جست‌وجوی کتب خطی در صومعه‏‌های اروپا برآمدند و آثار کهن کسانی چون سیسرون، ویتروویوس و لوکرتیوس را که گمان می‏‌کردند از میان رفته دوباره پیدا کردند. به لطایف‏‌الحیل کتب خطی را از کتابخانه‏‌های دوستانشان گرد آوردند و رونوشت برداشتند. نسخ اصلی یونانی را از علمای بیزانس که، پس از ورود ترکان عثمانی به قسطنطنیه، شهر را ترک می‏‌گفتند خریدند و این‌گونه مجموعه‏‌های خود را انباشتند. کاتبان پشت‏‌در‏پشت این متون کهن لاتینی، یونانی و عبرانی را رونویسی کردند، از جمله کاتبانی که زبان‏‌های باستانی را کامل نمی‏‌شناختند. کتب خطی از اشتباه پُر شدند، اما هنوز گواهی ارزشمند بر تاریخ، فرهنگ و شعر جهان‏‌های گم‏شده بودند. اگر خواننده می‌توانست متون کهن را از گَرد قرن‏ها تصحیح و اضافات پاک کند، همچنان حاوی مطالب بسیار بودند.

ژان مابیون، متخصص نسخ خطی قرون‌وسطایی در قرن هفدهم، تخصص خود را به مهارت طلافروشان تشبیه کرد: «اسنادِ معتبر همیشه گونه‏‌ای مُهر صداقت بر پیشانی دارند که در بادی نظر چشمان خبرگان امر را مجذوب خود می‏‌کند. به همین ترتیب گاه طلافروشان مجرب همین‏که طلا را به‏ دست می‏‌گیرند، اصل را از بدل تمیز می‏‌دهند». مثل طلا که از سنگ کنده می‏شود و استادکاری شکلش می‏‌دهد، دانش گذشتگان نیز جز با تلاش‏ و مهارت بسیار به‏ دست نیامده است. محققان از وسایل خاصی استفاده می‏‌کردند که امکان کار طولانی در کتاب‌خانه را فراهم می‌‏آورد، مثل گردونۀ کتاب۳ که برای مجلدهای بزرگ و سنگین به‏ کار می‏‌رفت یا صندلی‏‌های گردان برای مراجعۀ آسان‏‌تر به متون مختلف، یا ردیف قلاب‏‌های فلزی که هزاران کاغذ یادداشت را جمع‌‏آوری می‏کرد. به روش‌‏های خاصی هم اندیشیدند تا در ساعات تنهاییِ شب گرسنگی نکشند. اراسموس خوردن تنها ده کشمش کوچک هنگام کارکردن را توصیه می‏کرد: «کشمش به‌‏تدریج رطوبت پس می‏دهد و مغز و حافظه را به کار می‏‌اندازد». مارسیلیو فیچینو می‏‌گفت بدن دانشمندان متأثر از زُحل است و به همین دلیل دچار فزونی صفرای سیاه بر صفرای زرد است که سبب «جنون الهی» می‏‌شود: این حالت یا آثار نبوغ‏آمیز به ‏بار می‏آورد یا دانشمندان را گرفتار شوم‏‌ترین مالیخولیا می‏کند. او برای دفع مالیخولیا به دانشمندان توصیه می‌‏کند پیش از سحر از بستر برخیزند و چهل بار موهای خود را به عقب شانه کنند و در این هنگام به تأمل و مراقبه بپردازند. متفکران از نظر روحی متفاوت تلقی می‌‏شدند: زودرنج، دمدمی‌مزاج و مستعد جنون و افسردگی. بنابراین حیات نظری‌شان بیش‌ازآنکه وابسته به مهارتی خاص باشد با امور سماوی مرتبط بود. اما این دلیلی بر آسانی زندگی علمی نبود. برنامه‌‏های جادویی خورد و خوراک آن‌ها نیز خود معجزه‏ای بود: فقط کسی می‌‏توانست جسمش را این‌چنین یکسره به دست فراموشی سپارد که خود را به‌‏تمامی وقف تلاش برای کسب دانش کرده باشد.

جمع‏‌آوری جُنگ‏‌های شخصی نوعی روش پژوهش، خواندن از طریق نوشتن و سازمان‌دهی عالَم به‏واسطۀ متن بود.

آنتونی گرفتون در قالب نُه توصیف زنده و گویا از عتیقه‏‌شناسان، متخصصان خطوط کهنه، فلاسفه و عالمان جامع‌‏الاطراف به شرح زندگی روشنفکرانه در فاصلۀ زمانی رنسانس تا عصر روشنگری می‌‏پردازد. اثر گرفتون مراحل تکوین مطالعات علمی، کتاب‏‌ها، سنت کلاسیک غربی و خودِ تاریخ‏‌نگاری در آغاز عصر جدید را دنبال می‏‌کند. زندگی‏نامۀ فکری متفکرین بزرگ (کسانی چون لئون باتیستا آلبرتی، جرلامو کاردانو، ژوزف اسکالیگر) و کندوکاو در رویه‏‌های علمی اوایل رنسانس (پانویسی، جعل، تحشیه) موضوعات کتاب را تشکیل می‌‏دهند. روش برخورد او با سوژه‌‏ها در همه‌جا آمیزه‏ای از سبک‌سری و جدیت است. قهرمانان کتاب او خبرگانی جامع‌‏العلوم و چندزبانه ولی درعین‌حال واجد ویژگی‏‌های خوشایند انسانی هستند: رفقایی دارند، کتاب‏‌هایشان را خط‏‌خطی می‏‌کنند و از درد و ضعف می‏‌نالند. لطیفه هم می‏‌گویند ولی نکتۀ اصلی لطیفه‏‌هایشان آن‌قدر عالمانه است که یکی باید تفسیرشان کند.

گرفتون در کتاب دست‌‏های جوهرآلود۴ روش‏های فعالانه و توان‏فرسای خوانندگان اوایل رنسانس برای یادداشت‏‌برداری، حاشیه‏‌نویسی و ارجاع‌‏دهی متقابل کتاب‏‌ها را شرح می‌دهد. همان‏طور که درکسل می‏گفت این روش‌ها شامل مطالعۀ درست‌نوشتن هم می‌شد: یادداشتِ قطعات مهم از متون پیشینیان در دفترهای یادداشت. این دفترهای یادداشت، یا جُنگ‏های شخصی۵، از لحاظ موضوع دسته‏‌بندی می‌شد و از مضامین فاضلانه (آیین لذت‏‌پرستی، فصاحت یا قواعد و مقررات کلیسایی) تا امور مادی (دربارۀ تخم‌‏مرغ یا گوش) را در بر می‌‏گرفت. وقتی خوانندگان عبارات یا اقوال معروف دربارۀ تخم‏‌مرغ یا ابدیت را در این جُنگ‌‏ها گرد هم می‌‏آوردند، می‌‏توانستند آرای مختلف را مقایسه کنند. مورخینی چون گرفتون و اَن بلر معتقدند جمع‌‏آوری جُنگ‏‌های شخصی نوعی روش پژوهش، خواندن از طریق نوشتن و سازمان‌دهی عالَم به‏واسطۀ متن بود.

یکی از سخت‌کوش‏ترین جُنگ‏‌نویسان آن سده‏‌ها، و از جمله شخصیت‏‌های اصلی کتاب گرفتون، محقق آلمانی، فرانسیس دانیل پاستوریوس، بود که نه‌تنها فرازهایی از متون کهن بلکه لطیفه‌‏ها، حکایات، تأملات، دستور تهیۀ غذاها و حتی تکه‏‌هایی از یادداشت‏‌های روزانۀ دوستانش را در جُنگ شخصی‏‌اش گرد آورد. پاستوریوس این دارایی ارزشمند خود را که کندوی عسل۶می‏‌نامید به فرزندانش داد و به آن‌ها توصیه کرد «هر کلمه، عبارت، جمله یا موضوع مهمی را که می‏‌خوانند یا می‏‌شنوند» در آن یادداشت کنند. او جُنگش را با نقل‌‏قولی از ماکروبیوس آغاز کرد:آم‌نِ مِئوم، نیهیل مِئوم۷(همه‏‌چیز از من است و هیچ‏‎چیز از من نیست). منظور پاستوریوس این بود که، با جمع‏‌آوری گزیده‌‏هایی از آثار پیشین، اثر تازه‏ای به‌ وجود آورده است. آفرینش شاهکاری که هم مال او و هم حاصل گردآوری آثار دیگران بود نکته‌‏سنجیِ فوق‏ال‌عاده و ساعت‌‏های متمادی خواندن و یادداشت‌‏برداری را می‏‌طلبید. کندوی عسل نمونه‏‌ای از پُست‌‏مدرنیتۀ عجیبِ متن‏باورانۀ آغاز مدرنیته را نشان می‏‌دهد: هم فردی بود هم جمعی، هم اصیل هم التقاطی.

همان‏طور که گرفتون هم اشاره می‏‌کند، همین تکنیک‌های کسالت‌‏بار در زمینۀ مطالعه مبنای رویکردهای تازه برای مطالعۀ آثار گذشته شد. مقایسۀ نوشته‌‏های صاحب‌‏نظران و شرایط تاریخی‌‏شان به محققان فرصت ‏داد از‏قلم‌‏افتادگی‏‌ها و اختلاف‌‏نظرها را شناسایی کنند و آرای خود را شکل دهند. ازاین‌رو، جُنگ‏‌های شخصی به پیشرفت بی‏‌سابقۀ مطالعات تطبیقیِ فرهنگ‌‏ها و مذاهب باستانی کمک کرد. فیلیپو بروالدو، اومانیست ایتالیایی، منابع هم‌‏روزگار خود دربارۀ فرهنگ، مذهب و زندگی روزمرۀ روم باستان را مطالعه کرد و دریافت که در مناسک صدر مسیحیت رگه‏‌هایی از گذشتۀ رومی باقی بوده است. وی با خود اندیشید «تعمق در رسوم بت‏پرستان مرا به این نتیجه می‌‏رساند که ما در اجرای مناسک خود به‌تقریب همه‌چیز را از آن‌ها گرفته‏‌ایم». این مطالعۀ تاریخی و تطبیقیْ فرهنگِ مسیحیت اولیه را بررسی می‌کرد و روشی برای پیوند گذشتۀ رومی با امروز مسیحی بود. پولیدور ورژیل، شاگرد بروالدو، استمرار آداب مذهب یهود در صدر مسیحیت را بررسی کرد. او نشان داد راهبان مسیحی و خاخام‏‌های یهودی کَسایی هم‏‌شکل به تن می‌‏کردند و مناسک کلیسای صدر مسیحیت ریشه در آیین یهود داشت. ورژیل باور داشت فهم ریشه‏‌های تاریخی کلیسای مسیحی به خوانندگان امکان می‏‌دهد «در این جهان زندگی آسوده و سرورآمیزی را سپری کنند و مشتاقانه، با امیدی راسخ، منتظر حیات مینوی در جهانی دیگر باشند».

ورژیل تنها محققی نبود که مرزهای دانش این‏‌جهانی را از میان برمی‏‌داشت. نُسخی که خوانندگان آن زمان می‏‌خواندند پُر از افتادگیِ حروف، کلمات و حتی عبارات بود. مناسک و مراسمی که این نسخه‌ها از آن سخن می‌گفتند به‌‏ندرت قابل‏‌درک بود و مصادیق آن‌ها در جهان واقعی اعم از معابد، مجسمه‏‌ها یا بناها، مدت‏‌ها قبل، از میان رفته بودند. کاستی‏‌ها مانع از تفاسیر متقن می‌شد. ازاین‌رو، خوانندگان به هیئت کاهنان درآمدند و با حس تشخیصی که بیشتر شهودی بود تا علمیِ صرف به تأویل کتاب‌ها پرداختند. فیچینو نوشته بود که زُحل به او این توانایی را بخشیده است که غلط‏‌های نوشتاری را تصحیح کند. «من، با جدیت تمام، به موجبِ قدرتم و با تکیه بر آنکه رسالتم به‌اصطلاح پیشگویی است نه تأویلگری، کتاب‌ها را تصحیح کردم». یکی از محققان درمورد متنی فوق‏العاده دشوار شکایت کرده بود که «این فرازها چنان پرغلط و مخدوش‌اند که غیب‌گویان جزیرۀ دلوس باید آن‌ها را به حال اول بازگردانند». توصیۀ پوجو هم این بود که «نخوانید؛ به‌فراست دریابید». فرق تأویل و پیشگویی چه بود؟ در نظر این محققان، تحقیقِ علمی آمیزه‏ای از متن‌‏پژوهیِ تاریخی و چیزی شبیه جادوگری بود، گونه‏‌ای درک یا حساسیتِ طبعیِ وصف‏‌ناپذیر نسبت به فرهنگ‏‌ها و شیوه‏‌های گذشته.

مصححان، علی‏رغم نقش حیاتی‏شان در فرایند چاپ کتاب، کارگر یدی به ‏حساب می‌‏آمدند.

کار علمی مادی‌‏ترین شکل خود را در مطبعه‌‏ها می‏‌یافت. در این مکان‏‌های پر‏جنب‏و‏جوش محققان با چاپخانه‏‌چی‏‌ها، حروفچین‏‌ها و دخترخانم‌‏هایی که لیوان آبجو تعارف می‏‌کردند می‌‏نشستند و دربارۀ تفسیر متون گفت‌وگو می‌‏کردند. همین‌جا، مصححان نسخه‏‌های دست‏نویس را برای چاپ آماده و متون را نمونه‏‌خوانی می‏‌کردند، معمولاً تغییرات مهمی هم در متن می‌‏دادند، مثلاً دانیل هاینسیوس که نامه‏‌های ژوزف اسکالیگر را ویراستاری می‏‌کرد بی‌‏سر‏و‏صدا بسیاری از توهین‏‌هایی که در جای‏جای نامه‌‏ها دیده می‏‌شد را حذف کرد و به این ترتیب گَندی که اسکالیگر زده بود را پوشاند (در یک مورد، اسکالیگر به مارتین دل‏ریو گفته بود «مدفوع شیطان». و دل‏ریو هم جواب داده بود «شیطان نمی‏‌ریند»). آندرئاس اوزیاندرِ مصحح هم، با نام مستعار، پیش‌گفتاری به کتاب دربارۀ گردش افلاک آسمانی۸ (۱۵۴۳) کوپرنیک نوشت و به خوانندگان متذکر شد که قصد کوپرنیک از بیان این نظراتِ بنیادستیزانه صرفاً ایجاد گفت‌وگویی در این زمینه بوده و نمی‏‌خواسته حقیقتی تجربی را شرح و توصیف کند. البته، حقیقت دقیقاً همانی بود که کوپرنیک می‏‌دانست کشف کرده ولی پیش‌گفتار دوپهلوی اوزیاندر بنیادستیزیِ این کتاب را تعدیل کرد و مانع از توقیف آن شد. مصححان، علی‏رغم نقش حیاتی‏‌شان در فرایند چاپ کتاب، کارگر یدی به‏ حساب می‌‏آمدند. یکی از آن‌ها به‌گلایه گفته بود اگر فرصتی دست بدهد هم او و هم همکارانش«بی‏‌معطلی از این بیگاری‏خانه می‏٬روند تا روزی‌شان را جایی دیگر از دانش و هوش خود کسب کنند نه از بازویشان». آن‌ها با دست‏ و روی مُرکبی ساعت‏‌ها روی نمونه‏‌های چاپخانه خم می‏‌شدند و کار می‏‌کردند. با دستمزدهای کم، قوت بخور و نمیری به دست می‌‏آوردند و به‌تنهایی در اتاق‏‌های زیرشیروانی خانه‌‏های مردم زندگی می‏‌کردند. یکی از آن‌ها در «کتاب‌خانه‌‏ای» کار می‏‌کرد که ضمناً کارگاه شست‌وشوی پارچه‌‏های پشمی هم بود؛ احتمالاً کسی متوجه شباهت ویراستاری متن با لکه‌‏گیری و چربی‏‌زدایی از پشم نشده بود.

ما از کتاب دست‏ه‌ای جوهرآلود می‌‏آموزیم که، چه در تحقیقاتِ آغاز عصر جدید و چه در مطبعه‏‌ها، دست و ذهن فاصلۀ چندانی نداشته‌‏اند. ولی علما، فلاسفه و دانشمندان اصرار داشتند بین کار یدی و فعالیت فکری فرق بگذارند. علمای آن دوره بیشتر از قشر متوسط تحصیل‏کرده و فرزند وکلا و کارمندان دولت بودند، اما یا در چنگال خانواده‏‌های ثروتمندی که معلم سرخانۀ زبان لاتینی می‏‌خواستند اسارت می‏‌کشیدند یا گرفتار بالا و پایین‏‌های صنعت چاپ می‌شدند. این‌ها گاه جُنگ‌‏نویسی را به استخراج طلا و تصحیح متون را به شست‌وشوی پشم تشبیه می‏‌کردند ولی هدفشان این نبود که برای معدن‏کار یا کارگران شوینده توان ذهنی فوق‏العاده قائل شوند، بلکه می‏‌خواستند با مصادرۀ سختی کارهای یدی کار خود را بزرگ کنند. لورنزو والا وقتی ‏خواست لاتینیِ شکسته‏‌بستۀ پوجو را مسخره کند، نوشت که شنیده است آشپز و مهتری دربارۀ اشتباه‏‌های فراوان پوجو حرف می‏‌زدند. خب، این تعریفی از هوش نوکران و غلامان نبود. با خودم فکر می‏‌کردم معدن‏کاران از آن تشبیهی که در سرنگارۀ کتاب درکسل شده بود پیش خود چه می‏‌گفته‌‏اند. گرامشی معتقد بود تفاوت فاحشی میان انسان ابزار‏ساز و انسان خردمند وجود ندارد. مهتران هم توان فکرکردن دارند چون آخور را تمیز می‏‌کنند.

اما در نهایت، نشانۀ کار صادقانه چه بود؟ عرق یا دست‏‌های مرکبی؟ عالمان هم خدا را می‏‌خواستند هم خرما را: از یک طرف با همۀ کارگران فرق داشتند، چون تحت‏‌تأثیر زُحل بودند و می‏‌توانستند غیب‌گویی کنند و با ده کشمش در روز زنده بمانند. از طرف دیگر فرقی میان آن‌ها و کارگران زحمتکش نبود. هم می‏‌گفتند آثارشان جمعی است -جمهور اهل دانش۹- هم ارزشی فراوان برای نوابغ غیرعادی قائل می‏‌شدند؛ بی‏‌عقلان را مسخره می‌‏کردند ولی به خود می‏‌گفتند غیب‌گو؛ به مهتران می‏‌خندیدند اما خود را به معدن‏کاران تشبیه می‌‏کردند. تناقضات این‏‌چنینی در ذات کار فکری سردرگم‏‌کننده هستند. آیا کار فکری رسالت است یا تفنّن یا (تنها) نوعی شغل؟ اگر شغلتان فکرکردن باشد، چه وقت‌هایی تعطیلید؟ اصلاً تعطیلی دارید؟ آیا حتماً باید عرق بریزید تا استثمار شوید؟ این پرسش‌‏ها را طی چند سال گذشته که دائم در محل کارم در دانشگاه شفیلد اعتصاب می‏‌کردم از خودم می‏‌پرسیدم. در آنجا هرگونه ادعای برابری کار فکری و کار در معدن سخت مورد انتقاد قرار می‏‌گیرد. تحصیل علم در روایت گرفتون هم‏سنگ نوعی فداکاری دانسته شده و بدن‏‌های پُردرد و چشم‌‏های خستۀ قهرمانان کتاب هم شاهدی بر ایثار شجاعانۀ آن‌ها در راه کسب دانش است، اما وقتی دیدم حتی آن‌ها هم گاهی معترف‌اند که تحقیق و تحصیل علم نوعی کار است، نه کمتر و نه بیشتر، آرام شدم. وقتی می‏‌دیدم مابیون آهی می‏‌کشد و می‏‌گوید «این عمر من است که صرف املای کلمات، بازخوانی و تصحیح می‏‌شود»، ناخودآگاه زمزمه می‌‏کردم «کنار ما به صف اعتصابگران ملحق شو».

 

پی‌نوشت‌ها:

این مطلب را ایرین مگلک نوشته و در تاریخ اول ژوئیۀ ۲۰۲۱ با عنوان «Ten Small Raisin» در وب‌سایت لندن ریویو آو بوکس منتشر شده است. و برای نخستین‌بار با عنوان «آیا جست‌وجو در کتاب‌های باستانی چیزی بیش از تفنن است؟» در بیست‌ویکمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ عرفان قادری منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲ بهمن ۱۴۰۰با همان عنوان منتشر کرده است.

  • • آنچه خواندید در شمارهٔ ۲۱ فصلنامهٔ ترجمان منتشر شده است. برای خواندن مطالبی مشابه می‌توانید شمارۀ بیست‌ویکمین فصلنامهٔ ترجمان را از فروشگاه اینترنتی ترجمان به نشانی www.tarjomaan.shop بخرید. همچنین برای بهره‌مندی از تخفیف و مزایای دیگر و حمایت از ما می‌توانید اشتراک فصلنامهٔ ترجمان را با تخفیف از فروشگاه اینترنتی ترجمان خریداری کنید.

Aurifodina [۱]

[۲] تصویر اول کتاب که معمولاً مقابل فهرست مطالب قرار می‏گیرد [مترجم].

bookwheel [۳]: دستگاهی کوچک و شبیه به چرخ‏و‏فلک بود که کتاب‌های حجیم را درون آن می‏گذاشتند و با گرداندن آن، از کتابی به کتاب دیگر می‏رفتند [مترجم].

Inky Fingers [۴]

Commonplace books [۵]: دفترچه‏ای شخصی که در آن گفته‏هایی مهم از اشخاصی مهم نوشته و نگهداری می‏شود [مترجم].

Bee Hive [۶]

Omne meum, nihil meum [۷]

De revolutionibus [۸]

Republic of letters [۹]

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.