آیت الله بروجردی از نگاه شیخ حسین انصاریان / یک ریال از سهم امام را برای شخص خود مصرف نکرد!
به گزارش«مبلغ»در روز دوازدهم شوال سال ۱۳۸۰ هجری قمری، آیت الله العظمی بروجردی، زعیم عالیقدر جهان تشیع پس از عمری تلاش و مجاهدت در راه نشر معارف دین و اهل بیت(ع)، چشم از جهان فروبست. به مناسبت شصت و چهارمین سالگرد درگذشت آیت الله بروجردی، خبرگزاری حوزه به برخی از ویژگیهای شخصیتی و ابعاد وجودی این مرجع عالیقدر جهان تشیع از کلام استاد حسین انصاریان پرداخته است که در ادامه میخوانید:
* شخصی حدود ۱۵ سال در درس آیت الله العظمی بروجردی قدس سره شرکت داشت و خود از مراجع تقلید دوره ما شد و بنده چند سالی دروس حوزه را در محضر ایشان تلمذ کردم؛ بنده به این استاد خود عرض کردم که شما که حدود ۱۵ سال محضر آیت الله بروجردی قدس سره بودید، ایشان را در جمله ای به من معرفی کنید. این استاد بعد از کمی فکر کردن، بیان کرد که آیت الله العظمی بروجردی قدس سره مرد الهی بود؛ مرد هوای نفس و سروری و مقام در شان زائل آن نبود؛ تمام درون و برون او از خدا پر بود؛ زنده بود برای خدا، عبادت کرد برای خدا، خدمت کرد برای خدا، مرجعیت داشت برای خدا. آیت الله بروجردی قدس سره در قلب خود، بخل، حرص، ریا، کینه، عصبیت و حسد را راه نداد و تمام رذائل اخلاقی مربوط به قلب را دفع کرد. نشستن مقابل قلب و جز خدا را نپذیرفتن، تقوای همه جانبه، عمل صالح، علمی که نورالله است و تبلیغ دین خدا مجموعه ارزشمندی از زندگی پربرکت آیت الله بروجردی قدس سره است. (شوال ۱۴۰۱- قم، مسجد اعظم)
*کسانی که پیرو پیغمبر(ص) هستند، بهطور عجیبی مورداعتماد مردم هستند. هشتاد سال پیش از پاکستان، عراق، ایران، افغانستان و اروپا میلیونها تومان پول برای آیتاللهالعظمی بروجردی میآمد. میلیونها تومان در هشتاد سال پیش میدانید یعنی چه؟! وجود مبارک ایشان در ۸۸سالگی از دنیا رفت. من برای دفنش بودم و بالای قبر ایستاده بودم. چهارده سال است که سالگردش را در قم به منبر میروم. از بس ارزش در ایشان بوده، در این چهاردهسال یک منبر تکراری نرفتهام. وقتی او را در قبر گذاشتند و زندگیاش را بررسی کردند، دیدند در این ۸۸ سال، حتی یک ریال از پولهایی که از همه نقاط جهان به نام سهم امام برای او میآمد، خرج خانه، خودش و لباسش نکرده و هیچچیزی را برنداشته است. (صفر ۱۴۰۱- سمنان، مهدیه اعظم)
* آیتاللهالعظمی بروجردی زمان خودش اعلم علمای شیعه بوده و بالاترین از خودش نبوده؛ این انسان اعلم به حضرت آیت الله گلپایگانی مینویسد: «حضرت آیتالله سید جمالالدین گلپایگانی، حسین بروجردی را نصیحت کنید». این انسانیت، حکمت، نورانیت و لمس رحمتالله است. (محرم ۱۴۰۱- تهران، حسینیه حضرت ابوالفضل(ع))
* البته باید بگویم که آقای بروجردی در گریه کردن برای أبی عبدالله(علیه السلام)، حرف اول را میزد. در روز چهارشنبه که صبح فردای آن روز، ساعت هفت از دنیا رحلت کردند، وقتی روی تخت نشسته بودند، یک روز مانده به رحلت، فرمود: یک نفر را از دفاتر محضر به منزل ما بیاورید، چون پزشک اجازه نمیدهد که من از تخت پایین بیایم! اطرافیان ایشان فوراً به یکی از دفاتر ثبت اسناد مراجعه کرده و مسئول مربوطه را سوار ماشین کردند و آوردند. ایشان فرمودند: من چند قطعه زمین از مرحوم پدرم در بروجرد دارم، خانهای قدیمی هم در قم دارم، اما پولهایی که دارم مِلک خودم نیست و سهم امام(علیه السلام) است، ثلث مال من از زمینِ بروجرد و منزلِ قم را همین الآن در جلوی چشم من بنویس که وقف وجود مقدس حضرت أبی عبدالله الحسین(علیه السلام) است و باید برای امام حسین(علیه السلام) خرج شود !ایشان نفرمود: بنویس که کتابهای من برای عالَم آخرت به دادم برسد، نوشتههایم به دادم برسد، عبادات من به دادم برسد، مرجعیت من و مسجد اعظمی که ساختم به دادم برسد؛ بلکه فرمود: همه اینها را بنویس که برای أبی عبدالله(علیه السلام) است تا من امضاء کنم، چون راه نجات ما حسین است، نه نماز و نه مسجدسازی! (جمادیالاول ۱۴۰۰- تهران، حسینیه همدانیها)
* مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی سال آخر عمرشان (۸۸ سالگی) فرمود: من در این ۸۸سال، پنج دقیقه از عمرم را ضایع نکردهام. بیخودی که انسان، بروجردی ، شیخ انصاری یا علامهٔ حلی نمیشود! (جمادیالاول ۱۴۰۰- مسجد جامع زاهدان)
* آیتاللهالعظمی بروجردی در این نود سال عمرش، حرف بیدلیل، بیریشه، بیربط، خلاف عقل و شرع نزد. بهطور عجیبی هم در حفظ آبروی مردم پافشاری داشت. آنوقتها تلفن زیاد نبود و از این وسایل الکترونیکی هم نبود، در شهری خیلی دور از قم، یک روحانی خودش را بین مردم جا انداخته و باورانده بود که من وکیل آیتاللهالعظمی بروجردی هستم، مردم هم به او سهم امام میدادند، اما رسید نمیآورد و میگفت: من وکالت دارم و اینها را در راهی خرج میکنم که باید خرج بکنم. شاید چهار پنج سال پولهای مربوط به آیتاللهالعظمی بروجردی را گرفته بود که یکی از تاجرهای آن شهر بهطور اتفاقی به قم میآید و میگوید: من این دفعه یک پول حسابی بردارم و به دست خود آیتاللهالعظمی بروجردی بدهم. پول را میآورد، او را خدمت ایشان میبرند و کل پول را به آیتاللهالعظمی بروجردی میدهد؛ این داستان را که من میگویم، برای هفتاد سال پیش است و آنوقت مثلاً ۲۰-۲۵هزار تومان که تقریباً با آن پول میشد ششتا خانهٔ معمولی(نه کاخ سعدآباد) در تهران خرید. بعد به آقای بروجردی میگوید: یابن رسولالله، فلانی وکیل شماست؟ آقای بروجردی که اسم وکلای خودشان در شهرها را در دفتری نوشته بودند، دفتر را در فاصلهٔ زیاد از تاجر باز میکنند و میبینند که چنین کسی وکیل ایشان نیست؛ به آن تاجر میگوید: هرچه پول به او دادهای و هرچه مردم به او پول دادهاند، قبول است؛ اما چون خرج من در قم زیاد است، از این به بعد، شما و دوستانتان که در آن شهر سهم امام میدهند، پول را برای خود من بفرستید. این آبروداری است و ما باید روش زندگی را از اینها یاد بگیریم. (محرم ۱۳۹۹- خوی، مصلای امام خمینی(ره))
* عالمانی در محضر نورانی مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی نشسته بودند و هر کدام گوشهای از خدمات این مرد بزرگ را به علم، فقه، مردم، دنیای اسلام و مکتب اهلبیت بیان کردند، ایشان هم گوش میدادند و عکسالعملی نشان نمیدادند. مرد بزرگواری که در آن مجلس بود، نوشته است: عالمی هم به دیدن ایشان آمده بود، به ایشان فرمود که شما هم چیزی برای گفتن داری؟ مثل اینکه منتظر بود بگوید، عرض کرد: بله چیزی دارم که بگویم. آیتاللهالعظمی بروجردی با آن عاطفه، مهربانی و اخلاق کریمانهاش فرمود: مطلبتان را بفرمایید. پیرمرد عالم با حال خاصی گفت: «خَلِّصِ الْعَمَلَ فَاِنَّ النَّاقِدَ بَصِیرٌ بَصِیر» عمل باید خالص باشد! آن زرگری که میخواهد عمل را ارزیابی کند، بصیر است بصیر است. بینای به شخص، عملش، نیتش و عمق عمل اوست؛ آن مرد این را گفت و سکوت کرد و به پهنای صورت آیتاللهالعظمی بروجردی اشک سرازیر شد. همه ما هم در حد ظرفیت خودمان، باید این حال را داشته باشیم که وقتی یک آیه، مخصوصاً آیات عذاب قرآن یا روایت یا حقیقتی را شنیدیم، حالمان تغییر کند و بیتفاوت نمانیم. (ذیالحجه ۱۳۹۹- قم، مسجد اعظم)
* من جوان دوازدهسیزده ساله بودم و وقتی به ایشان اقتدا میکردم، در رکوع و سجود ایشان خسته میشدم؛ چون ایشان در ۸۸ سالگی، ذکر رکوع و سجودش هفت بار بود و دعای قنوتش هم طولانی بود. اگر ایشان نمیتوانست به مسجد بیاید، عذری داشت و نمازش را در خانه میخواند، خادمش(من او را هم دیده بودم) میگفت: اگر نمازش را در خانه میخواند، چه نماز مغرب و عشا و چه نماز ظهر و عصر(آدم دیگر خیلی نمیتواند نماز ظهر و عصر را باور کند، ولی باید باور کرد)، داخل اتاق میرفت و در را از پشت میبست. بعد ما میفهمیدیم که وقتی چِفت در را بلند کرد، یعنی میتوانیم داخل برویم. من یک پیراهن از بقچهٔ لباسشان به دستم بود که داخل بروم و پیراهنشان را بعد از نماز عوض کنند؛ چون از بس در نماز اشک ریخته بود، این پیراهن خیس بود. اینطوری از خدا گدایی میکرد! (ذیالحجه ۱۳۹۹- قم، مسجد اعظم)