مصاحبه با فردی که در سالهای آخر عمر استاد انوار همراهش بود

ملاقات با کارنپ و ارادت ویژه به علامه طباطبایی / خودآموزی در بسیاری از علوم، ویژگی خاص استاد انوار / روزه‌ی کامل استاد در سن ۹۷ سالگی

به گزارش «مبلغ» – دکتر عباس طارمی فردیست که در سالهای آخر عمر استاد سید عبدالله انوار در کنار ایشان حضور داشته و ساعتهای زیادی را پای درس ایشان نشسته است. استاد سید عبدلله انوار که در اسفندماه سال گذشته رحلت کردند، از حکیمان و دانشمندان جامع حوزه طهران به شمار می‌روند و در عمر طولانی خود آثار فراوانی را در حکمت و علوم اسلامی، ادبیات و تاریخ ایران و تهران و کتاب شناسی و فهرست نویسی و احیای نسخ خطی به چاپ رساندند.

در گفتگو با جناب طارمی به شخصیت و آثار استاد سید عبدالله انوار پرداخته‌ایم. کتاب «شرح هزار حکیم» که به تاریخچه تأسیس و تداوم حوزه فلسفی تهران اختصاص دارد و یک برنامه تلویزیونی هم بر مبنای آن ساخته شده است از مهمترین آثار آقای طارمی به شمار می آید. ایشان کارشناسی ارشد فلسفه علم خود را از دانشگاه شریف و دکتری تاریخ علم دوره اسلامی را از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دریافت کرده و تز دکتری خود را در کتابی با عنوان « نظریه میل ابن‌سینا و تاثیر آن بر نظریه ایمپتوس بوریدان » به چاپ رسانده‌اند. بخش اول مصاحبه با ایشان که به گفتگو در مورد استاد انوار اختصاص دارد، در ادامه می‌آید:

مبلغ: آقای طارمی درباره ویژگی های کلی شخصیت استاد انوار بفرمایید و اینکه چه مدت با ایشان ارتباط داشتهاید؟

ما از دوره دکتری با ایشان آشنا بودیم و ارتباط داشتیم، منتها در سه چهار سال اخیر عمر شریفشان بیشتر در ارتباط بودیم و با ایشان جلسات خصوصی داشتیم و در جلسات هفتگی خدمت ایشان می رسیدیم که عمدتا روی کتاب درةالتاج قطب الدین شیرازی متمرکز بودیم و مطالعه می کردیم و ایشان شرح می فرمودند.

قناعت و روحیه درویشی استاد

یکی از ویژگی های اصلی اخلاقی ایشان این بود که یک روحیه درویشی داشتند. یعنی با اینکه پدرشان از جمله افراد ثروتمند طهران بودند و مادر ایشان دخترعموی امین الدوله صدراعظم مظفرالدین شاه بودند، اما خیلی با قناعت و با یک زندگی حداقلی و درویش گونه زندگی می کردند. این پشت پا زدن به ثروت و مقام و ریاست هایی که امروزه می بینیم خیلی از افراد حتی افراد تحصیل کرده و عالم، دنبال آن هستند، خیلی مهم است. ایشان با یک صداقت خاص و روحیه درویشی و طلبگی تمام این عمر طولانی شان را طی کرده بودند و با اینکه روابط زیادی با شخصیت های علمی و ادبی و سیاسی داشتند ولی نسبت به هیچ یک از این چیزها حتی مناصب و مدارج علمی فریفته نشدند و این خیلی برای ما درس آموز بود.

ایشان اصلا به زندگی در غرب فکر نمی کردند. الان شرایط اقتصادی طوری شده است که خیلی از جوان ها به فکر مهاجرت هستند و خیلی از اساتید ما هم می روند و در غرب زندگی می کنند، اما ایشان اصلا به این فکر نمی کردند، در حالی که دو تا از برادرانشان در اکسفورد بودند و قریب به پنجاه سال از اساتید اکسفورد بودند و آنجا بازنشسته شده بودند و از جایگاه اجتماعی خاصی برخوردار بودند.

یک بار هم از ایشان پرسیدم دوست داشتید کجا زندگی کنید، گفتند دوست دارم به یک روستا بروم و در یک جای دنج و  آرام بنشینم و کارهایم را انجام دهم.

اصلا اهل تظاهر نبودند و در عین حال پای‌بند به مناسک دینی

از ویژگی های دیگر ایشان این بود که اصلا اهل تظاهر نبودند. در حالی که عمیقا خداباور بودند و  به مناسک دینی خود بسیار اهمیت می دادند، اما اصلا اهل تظاهر نبودند. تا سال آخری هم که در قید حیات بودند، ماه رمضان را روزه گرفتند، در سن ۹۷ سالگی همه ماه رمضان را روزه گرفتند و در روز عید فطر آن سال که قضیه مردد بود به من زنگ زدند و گفتند امروز عید است و روزه ات را بخور.

بارها شده بود که می دیدم که با جوان ها و دانشجوهایی که می آمدند و سوال هایی می پرسیدند، ایشان تاکید می کردند که خدا باید در زندگی انسان وجود داشته باشد و شما بدون حضور خدا و باور به خدا نمی توانید به نتیجه مطلوب برسید. به مرگ فکر می کردند و بارها به من می فرمودند که من به یک نوع مرگ اندیشی رسیده ام، مخصوصاً این سال های آخر، خیلی آماده این مساله بودند.

از ویژگی های دیگر ایشان این بود که همواره بدنبال یادگیری و آموختن بودند و در یاد دادن و تعلیم بسیار سخاوتمند و گشاده دست و در این سلوک علمی خود هم اصلا توقعی نداشتند، یعنی با اینکه ساعت ها با شاگردهای مختلف وقت می گذاشتند، اما اصلا توقعی از شاگردانشان نداشتند که بخواهند مبلغی یا هدیه ای بگیرند و رایگان پذیرای آنها بودند و اگر هدیه ای هم برایشان می آوردند، در صدد جبران آن برمی آمدند و زود جبران می کردند.

یکی از ویژگی های دیگر ایشان که برای من جالب بود این بود که چه در رفاقت شان و چه در شاگردانشان پذیرای همه افراد با نگرش های مختلف بودند و تنها چیزی که برایشان مهم بود صداقت و علم دوستی افراد بود. اگر یک جستجویی در دوستانی که ایشان داشتند کنید، می بینید افرادی با گرایش های مختلف، با ایشان رفت و آمد و رفاقت داشتند، مثلا چند نفری که من در خاطرم هست، جلال آل احمد، دکتر آریان پور، دکتر هوشیار،دکتر محقق، فردید، دکتر فلاطوری، علامه طباطبایی، مرحوم مطهری، مرحوم ربانی تربتی، سید جلال آشتیانی و خیلی از افراد دیگری که از نظر فکری و اجتماعی با هم قرابتی نداشتند ولی ایشان پذیرای همه بودند و هیچ کدام را رد نمی کردند و این بواسطه علم دوستی و سعه وجودی ایشان بود.

یک ویژگی دیگر ایشان این بود که همیشه روحیه یادگیری و طلبگی را در خود حفظ کرده بودند، یعنی حتی شاگردانشان هم که می آمدند، اگر مطلبی را می گفتند با روحیه باز و با گوش شنوا آن را می شنیدند و اینطور نبود که چیزی را تحکم کنند. وقتی مطلبی گفته می شد ناراحت نمی شدند و دوست داشتند آن مطلب خیلی روشن و واضح مطرح شود.

از نظر ذهنی و شیوه کارشان هم یک تمرکز و دقت عجیبی داشتند و وقتی روی یک کتاب و اثری می خواستند کار کنند از هیچ مطلبی نفهمیده رد نمی شدند و این یکی از رموز موفقیت ایشان بود. مثلا ایشان تقریبا در سن پنجاه و چهار سالگی ناخواسته از کتابخانه ملی بازنشسته شدند و چهل و چند سال خانه نشین بودند و در منزل بودند، در این چهل و چند سال، مدام مطالعه می کردند. از جمله بیست و دو جلد شفای بوعلی را در همین ایام ایشان شرح و تعلیق زده اند و با یک تمرکز و دقت مثال زدنی این کار را انجام دادند. شیوه کناب خواندن ایشان مطالعه تعاملی با متن بود و متن را زنده احساس می کردند و آن را زندگی می کردند و حتی به من می گفتند که من شب ها با حل مسائل به خواب می روم. این اواخر به یک اشراف و شیوه شهودی هم در کارشان و در فهم متن رسیده بودند. یک شبکه ای از معانی در ذهنشان شکل گرفته بود که یک نحوه شهودی و جامعیتی برایشان ایجاد کرده بود و مسائل را خیلی راحت می توانستند حل کنند. دایره علومی هم که ایشان به آن می پرداخت خیلی وسیع بود و در حقیقت یک دایره المعارف و کتابخانه مجسم شده بودند و در حوزه های مختلف وقتی افراد از ایشان سوال می کردند جواب می دادند و واقعا نبودشان یک خلاء بزرگ برای علم و فرهنگ و تاریخ ایران است.

مبلغ: درمورد حوزه های علمی که ایشان بیشتر تبحر داشتند، بفرمایید.

تحصیلات آکادمیک ایشان در دو حوزه حقوق و ریاضیات بود. ولی در مابقی حوزه ها، به نحو خود آموز پیش رفته بودند. البته دروس حوزوی را از پدرشان و برخی دیگر از اساتید در همان کودکی و نوجوانی فراگرفته بودند، اما از آن به بعد، فلسفه و فقه و خیلی از علوم دیگر و همینطور آثار ابن سینا را بیشتر خود آموز آموخته بودند.

متون سختی مثل مقامات حریری را ایشان تدریس می کردند. این کتاب را در دوره دکتری ادبیات عرب می خوانند و در حوزه ها هم فکر نمی کنم کسی بخواند و جزو دروس مشکل ادبیات عرب است  اما ایشان تسلط کامل به آن داشتند و آن را تدریس می کردند.  خودشان می گفتند که من تا سن چهارده سالگی تمام جامع المقدمات را با حواشی اش خوانده بودم.   علاوه بر این در دوران تحصیل به زبان انگلیسی و فرانسه درس خوانده بودند.

 درس فلسفه نزد استاد مطهری / حاشیه بر رسائل و مکاسب

استاد در همان اوایل ورود استاد مطهری به طهران با ایشان از طریق جناب مهدی محقق  آشنا شده بودند و یک دوره فلسفه شرح منظومه با استاد مطهری گذرانده بودند و در این باره می فرمودند: من به آقای مطهری گفتم من خودم بیشترش را می خوانم و شما اشکالات من را برطرف کنید، تعریف می کردند که به جایی رسید که مرحوم مطهری فرمودند که آقای انوار اینجا را دیگر خودت نخوان، اینجا سخت است بگذار خودم برای شما بگویم.

این حالت خود آموز بودن را به خاطر تمرکز و دقت فوق العاده ای که از نظر ذهنی و قدرت روحی خود داشتند و واقعاً مثال‌زدنی بود، می توانستند انجام دهند.

شاگردی هشترودی در ریاضیات / چاپ تحریر اصول اقلیدس و آثار ریاضی ابن سینا

تقریبا در همه علوم اسلامی از جمله فقه، علاوه بر دانش حقوقی خود عمدتا به طور خود آموز دانش داشتند و بر کتاب رسائل و مکاسب حاشیه دارند.

در ریاضیات شاگرد مرحوم هشترودی و مهندس بهحت بودند و در منطق شاگرد مرحوم شهابی بودند.

تمرکز اصلی ایشان روی حکمای مشاء مثل ابن سینا، فارابی، خواجه نصیر طوسی و قطب الدین شیرازی بود. مثلا درةالتاج قطب الدین شیرازی را که بنده سه چهار سال در خدمتشان بودم و یا آثار ابن سینا در موسیقی، حساب ، هندسه و منطقش را کار کرده بودند و کم کم این کتب در حال چاپ هستند. در دو سالی که کرونا در اوج بود، ایشان متمرکز بر متن تحریر اصول اقلیدس خواجه نصیر بودند که پارسال نشر مولی آن را چاپ کرد و قریب به هزار صفحه است.

تالیف دو حرف از لغتنامه دهخدا / احیای تاریخ جهانگشای نادری

در حوزه تاریخ و ادبیات دو جلد از مجلدات دهخدا را زیر نظر دکتر معین کار کرده بودند و حرف «خ» و «ک» را کار کرده بودند. یکبار به من گفتند من صد اثر کلاسیک ادبیات فارسی را خوانده ام که یک اثرش مثلا مثنوی، یک اثرش تاریخ بیهقی است و…. خواندن و فهم کتب کلاسیک ادبیات فارسی امر ساده ای نیست و همین درةالتاج را شما ببینید بارها می گفتند همین عبارات را ببرید دانشگاه کدامیک از اساتید می توانند بخوانند و بفهمند! اینکه بتوانید بخشی از یک مجلد از این کتب را در دوره دکتری بخوانید کار بزرگی است. این ها همه نشان دهنده این است که ایشان واقعا علامه و دانشمند بزرگی بودند.

درخصوص تاریخ هم کتاب جهانگشای نادری را کار کردند که انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران زبان آن را منتشر کرده است، که جالب است برعکس بسیاری از کتبی که معمولا روی جلد نوشته می شود به اهتمام فلان استاد در حالی که آن استاد نام برده شده فقط در حد یک مقدمه‌ روی آن کار کرده است، ولی ایشان در این کتاب نهصد صفحه ای، حدود چهارصد صفحه تعلیقات نوشته است. که در این چهارصد صفحه حداقل برای هر صفحه به سه الی چهار کتاب و اثر و نسخه خطی مراجعه کرده است. یعنی به حدود دو هزار کتاب و اثر خطی مراجعه کرده اند تا این اثر تاریخی احیا شود.

مبلغ: فکر می کنم این حالت نترسیدن از رجوع به این تعداد زیاد از کتب، در نتیجه فعالیت ایشان روی نسخ خطی در کتابخانه ملی باشد؟

بله، ایشان با این کتب و نسخ، زندگی کردند. ایشان به تنهایی ده جلد فهرست نسخ خطی کتابخانه ملی را استخراج و تدوین کرده اند. شبانه روز آنجا با کمبود امکانات کار کرده اند و یک تنه این کار را به انجام رسانده اند که واقعا مجاهدت عظیمی بوده است.

مبلغ : ایشان ازدواج هم نکرده بودند، درست است؟

بله ایشان ازدواج نکرده بودند. رابطه ما خیلی با ایشان نزدیک شده بود، یک بار به شوخی از ایشان پرسیدم آقا شما عاشق هم نشده اید؟ گفتند نه، من وقتش را نداشتم! و واقعا همینطور بود ایشان مستغرق در علم و کتاب بودند. و البته اهل ورزش و کوهنوردی و پیاده روی هم بودند.

مبلغ: گویا پدر ایشان هم با آیت الله سید حسن مدرس اختلاف داشته اند، در حالی که با ایشان دوست هم بودند.

پدر مرحوم استاد بر خلاف ایشان که متمرکز بر علوم بودند، اهل سیاست هم بوده اند. آقای انوار با وجود اینکه مسائل ایران و جهان را به دقت دنبال می کردند و به تاریخ مشروطه و بعد از آن عنایت ویژه ای داشتند، اما سیاسی بمعنای مصطلح نبودند. ایشان نسبت به مدرنیته منتقد بود ولی در عین حال آن را مفید می دانستند و می گفتند باید از آن استفاده کنیم و مشروطه را متاثر از آن می دانستند که به نتایج خود نرسید. منتها پدر ایشان اهل سیاست بودند و نماینده مجلس شورای ملی و از مبارزین مشروطه خواه بودند.پدر استاد با مدرس رفاقت داشتند و شنیدم که در بدو تولد استاد اذان و اقامه هم درگوش ایشان گفته بودند و در عین حال در قضیه رضا شاه صد در صد مقابل هم بوده اند و یکی در جناح اکثریت مجلس و دیگری در جناح اقلیت بوده است. پدر ایشان جزو موافقین رضا شاه بوده و از او حمایت می کرده است، البته در اواخر آن زمان نظرشان تغییر می کند و از وی جدا می شود.

جالب است در یک ماجرایی که اتفاقا من آن را با صدای ایشان ضبط کرده ام، ایشان این شعر از جناب مولانا را برای رضاشاه می خواند:

ای سلیمان در میان زاغ و باز / حلم حق شو با همه مرغان بساز

مرغ جبری را زبان جبر گو / مرغ پر اشکسته را از صبر گو

این شعر را پدر ایشان در دفاع از یکی از امرای نظامی برای رضا شاه خوانده بود.

پدرشان از مشروطه‌چی ها بودند و بعد هم در زندان باغشاه زندانی می شود و در شرایطی سخت و در شرف به اعدام بوده اند. بعد از آزاد شدن به شمال تبعید می شوند و نقشه فتح تهران را می کشند و از تنکابن شمال می آیند و بختیاری ها هم می آیند و در قضایای مشروطه تهران را فتح می کنند. این مطالب درکتاب خاطرات پدر ایشان درج شده است. پدر آقای انوار شاگرد میرزا هاشم اشکوری و میرزای جلوه از حکمای بزرگ حوزه فلسفی طهران بوده اند و در حکمت مشاء، حکمت متعالیه و عرفان تحصیل و تدریس می کرده اند و استاد هم از دروس پدرشان بهره مند بودند. پدرشان بر فصوص الحکم هم حواشی داشتند که این نسخه را بنده در منزل استاد دیدم.

ارادت به مصدق

ایشان با اینکه امکان این را داشتند که وارد پست های مهم سیاسی شوند، اما هیچ وقت به سمتش نرفتند. نسبت به مرحوم مصدق خیلی ارادت داشتند و می گفتند مصدق بهترین و باسوادترین کابینه و متشکل از افراد بسیار پاک و کاردان و باسواد مانند غلامحسین یوسفی را داشته است و در حالی که در سال دوم دولت مصدق از سوی انگلیس و امریکا تحریم می شود ولی با مدیریت خوب کابینه ایشان هیچ تورمی ایجاد نمی شود و خیلی از او تعریف می کردند  از قضایای کودتا هم خیلی متاثر بودند و می گفتند روزی که به خانه مصدق حمله کرده بودند، ما بعدا با سروان فربد به منزل ایشان رفتیم و دیدیم که حتی به لوله های آب هم رحم نکرده بودند و خانه را ویران کرده بودند.

خاطره استاد انوار از علامه طباطبایی

به علامه طباطبایی هم خیلی اعتقاد داشتند و نسبت به درجه علمی و عرفانی و نگاه خاص ایشان در ارتباط با افراد طالب علم خاطره ای نقل می کردند و می گفتند من در انجمن حکمت و فلسفه به عنوان مترجم حضور داشتم، دو نفر خانم از دانشگاه کلمبیا آمده بودند و سوالاتی از علامه داشتند اما پوشش مناسبی نداشتند و مدام دستشان را هم تکان می دادند. می گفتند من ناراحت شدم و به این دو خانم گفتنم که می دانید این شخص کیست؟ ایشان یک قدیس است. و تعریف می کردند که کتم را در آوردم و به آنها دادم که بپوشند، که علامه برمی گردند و به ایشان می گویند آقای انوار ما خودمان باید آدم باشیم بگذارید راحت باشند، نیازی به این کار نیست و به من تذکر دادند که اینطور با اینها برخورد نکن.

مبلغ: درمورد چند سال آخر عمرشان که فرمودید بیشتر با ایشان حشر و نشر داشتید، دغدغه ایشان درمورد کشور، جهان و حکومت چه بود؟

نسبت به فرهنگ اسلامی یک عرق و علاقه عجیبی داشتند و واقعا تمام عمرشان را صرف معرفی این فرهنگ کردند و می گفتند که متاسفانه مسائل سیاسی و اجتماعی ما دارد به این سمت می رود که علم و فرهنگ تحت الشعاع قرار گرفته شده و حیف است که این فرهنگ که یک پشتوانه هزار و چند صد ساله دارد اینطور در حال از بین رفتن است و خیلی از این بابت ناراحت بودند و می گفتند که ما موظف هستیم که این فرهنگ را به جوانان معرفی کنیم که بدانند که در جای دیگر این مطالب با این عمق و غنا وجود ندارد.

ایشان با فلسفه و فرهنگ غرب آشنا بود و در مورد آن مطالعه داشتند. حتی در منزلشان برخی از آثار فلسفه غرب را با شاگردانشان از روی متون اصلی به زبان انگلیسی، کار می کردند. با همه این اشراف و آشنایی که داشتند می گفتند که علوم و فرهنگ اسلامی که عمدتا توسط ایرانی ها عمق و توسعه یافته است یک غنا و نفوذ و عمقی دارد که هیچ جای دیگر نمی توان آن را پیدا کرد و متاسفانه این در هجوم مسائل سیاسی و اجتماعی اخیر در کشور ما لطمه دیده و مورد بی توجهی قرار گرفته است و جوان های ما نسبت به این مسائل بی اعتقاد شده اند.

این از دغدغه های همیشگی ایشان بود و خیلی در مورد آن صحبت می کردند و افراد را به سمت عقلانیت سوق می دادند و عمده حرفشان این بود که باید با عقلانیت و فهم درست از مسائل به سراغ مسائل اجتماعی برویم و از احساسات و تقلید از این و از آن دست برداریم و با آزادگی و شجاعت با مسایل روبرو شویم.

از دیگر دغدغه های ایشان مسئله علم در ایران بود و اینکه مدرک گرایی جای علم و معرفت را گرفته است و جوان ها بیشتر به فکر پول و مقام هستند و اینها آفتی است که نباید ساده از آن گذشت.

دیدار با کارنپ یکی از مهمترین فیلسوفان پوزیتیویست و تجربه گرا

مبلغ:  اینطور به نظر می رسد که یک مقدار راغب به ورود به علوم جدید نبودند. درست است؟

اتفاقا به عنوان مثال ریاضیات جدید را ایشان کامل می دانستند و حتی در کنفرانسی در آمریکا ایشان با کارنپ ملاقات و مذاکراتی داشتند. نسبت به مسائل جدید بی اطلاع نبودند و حتی در چند کنفرانس خارجی که شرکت کرده بودند، با دانشمندان عصر ملاقات کرده بودند و همواره تشنه شنیدن و آشنا شدن و مطالعه مطالب جدید بودند.

در منطق خیلی به روز بودند. در فلسفه هم، با توجه به آشنایی ایشان به زبان انگلیسی و فرانسه و تسلط به زبان عربی، متون را ترجمه می کردند. کارهای کانت، راسل و ویتگنشتاین  را می خواندند و برخی را ترجمه کرده اند.

مبلغ:  در فلسفه ریاضیات چقدر کار کرده بودند؟

آشنایی داستند مثلا مباحثی که از کانتور در باب نظریه مجموعه ها و اعداد ترامتناهی مطرح شده بود را مطلع بودند و با آثار راسل و ویتگنشتاین آشنایی داشتند اما اینکه چقدر تسلط داشتند من به طور دقیق نمی دانم.

مبلغ: بعد از فوت ایشان، وزیر ارشاد بالاترین مقامی بودند که پیام تسلیت دادند. رابطه ایشان با مسئولان چطور بود؟

خیلی از افراد بلند مرتبه به دیدن ایشان می آمدند و در بعضی جلسات حتی به من می گفتند که بمان و حضور داشته باش. اینطور نبوده که نسبت به ایشان بی محبت باشند. علاوه بر جامعیت، صداقت و صراحت بی پیرایه ای در شخصیت ایشان بود که همه را مجذوب می کرد و البته به مذاق برخی خوش نمی آمد.

معتقد بودند که مثنوی حالت وحی دارد …

مبلغ:  خاطره ای از ایشان در خاطرتان هست که دوست داشته باشید بگویید؟

معمولا در جلسات ما مثنوی هم می خواندیم و ایشان دو بار هم مثنوی را درس گفته بودند و خیلی هم  نسبت به جناب مولانا ارادت داشتند و می گفتند خیلی شخصیت بزرگی بوده است و همان عبارت شیخ بهایی که مثنوی، قرآن پارسی زبانان است را می گفتند و معتقد بودند این کتاب حالت وحی دارد. در خیلی از جلسات ما مثنوی هم می خواندیم و ایشان هم یک حال خاصی پیدا می کردند و خیلی علاقه مند بودند و بنده را هم خیلی تشویق می کردند.

در آخرین باری که بعد از مرخص شدن از بیمارستان تلفنی صحبت می کردیم از اینکه نمی توانند مطالعه کنند ناراحت بودند و در نهایت در پنجشنبه آخری که زنگ زدم دیگری کسی قادر به برداشتن گوشی تلفن نبود و در سحرگاه آن روز و در میانه خواب و رویا به دیار باقی رفتند.

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.