رمضان به یادماندنی در روزهای گرم برزیل
مبلغ/ حجتالاسلام «احمد قادری» از روحانیون مبلّغ حوزه علمیه قم نوشت: بعضی از دوستانِ برزیلی وقتی شنیدند که میخواهم روزه بگیرم، برایشان جالب بود که از چگونگی روزه باخبر شوند. وقتی میگفتم که از ابتدای صبح تا غروب آفتاب، غذا نمیخوریم؛ معمولا از چهرهشان غصّه خوردنشان را میشد فهمید.

به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا؛ حجتالاسلام «احمد قادری» از روحانیون مبلّغ حوزه علمیه قم که از بهمنماه ۹۷ تا خرداد ۹۸ به تبلیغ در شهرهای «گویانیا» و «گوارانتا (Guaranta do norte)کشور برزیل پرداخته است، در یادداشتی به مناسبت ماه رمضان نوشت: ماه مبارک رمضان که آغاز شد، اصلا فکر نمیکردم که با تمام مشغلههای کاری که دارم بتوانم در هوای بسیار شرجی و البته گرمِ استان «ماتوگروسو»(Matogoroso) که نزدیک به جنگلهای آمازون بود، روزه بگیرم؛ حتی یک روز هم حدود ۲۲ کیلومتر از شهر خارج شدم که شرعا بتوانم روزهدار نباشم؛ اما بحمدالله فقط همان یک روز بود و باقی روزها را تا آخر ماه رمضان، روزه گرفتم.
برزیلیها مسیحیاند؛ البته که خودِ مسیحیها هم به دستههای مختلفی تقسیم میشوند. آنها هم در دین خودشان تعدادی از روزهای سال را روزه (Jejum) میگیرند، به این صورت که حدود ۴۰ روز، خودشان را مقیّد میکنند که از گوشت قرمز استفاده نکنند و این تمام روزه آنهاست.
با توجه به منطقه تبلیغی که در آنجا حضور داشتم و حتی یک مسلمان در شهر «گارانتا دونورته»(Guaranta do norte) وجود نداشت، بعضی از دوستانِ برزیلی وقتی شنیدند که میخواهم روزه بگیرم، برایشان جالب بود که از چگونگی روزه مسلمانان باخبر شوند.
وقتی میگفتم که ما مسلمانها وقتی روزه هستیم، از ابتدای صبح تا غروب آفتاب، غذا نمیخوریم؛ معمولا از چهرهشان غصّه خوردنشان را میشد فهمید و با ابراز تأسف برای من، میپرسیدند: آب که میخوری؟ و لحظهای که پاسخ منفی من را میشنیدند، در کمال ناباوری میگفتند: «تو حتما مریض میشوی، چه دین سختگیری دارید!»
وقتی به اینجای قصه میرسیدیم، تازه میرفتم روی منبر و از فواید روزه و روزهداری آنقدر میگفتم که قانع میشدند و ذهنیت منفی آنها از بین میرفت.
اصلا روزهدار بودن من، خودش زمینه خوبی برای کار تبلیغی فراهم کرده بود، مثلا در بین روز که با افراد مختلف ارتباط داشتم، از طرف آنها قهوه، چای، آبمیوه و انواع نوشیدنیها به من تعارف میشد، اما وقتی با تشکر و امتناع بنده مواجه میشدند، فرصت خوبی بود تا با آنان طرح موضوع کنم و با تبیین علت امتناع از لب زدن به نوشیدنی، در خصوص اسلام و احکام شرعی، با آنان گفتوگو کنم.
وقت سحریخوردن هم از آن اوقات پُر اضطراب بود، علّت هم این بود که ابتدای صبح، قبل از همه کارکنان هتل، وارد رستورانِ محل اسکان میشدم و با صدای مناجاتی که از گوشی موبایلم پخش میکردم، مشغول خوردنِ غذایی که از قبل آماده کرده بودم، میشدم. وقتی کارکنان هتل از راه میرسیدند، با نگاههای بسیار متعجبانه میگفتند: چرا انقدر زود صبحانه میخوری!
جملهای که بسیار آنجا به کار میبردم و دستخوش شوخیهای بین دوستانِ آنجا شده بود، جمله você sabe o que o Islã به معنای اینکه «تو میدانی که اسلام چیست؟» بود.
از همه جالبتر، روزهایی بود که منتهی به عید فطر میشد، دوستان برزیلی برای من دلشان میسوخت که در گرما روزه میگیرم و هر روز میپرسیدند O mês de jejum acabou? یعنی ماه روزه تمام شد؟
به هر صورت ماه رمضانِ به یادماندنی را در سرزمین جنگلهای انبوه گذراندم و خدای را شاکرم که این توفیق به من داده شد تا بتوانم قدمهایی هر چند کوچک، در راه تبلیغ دین بردارم.