آیا ایران برای حزب اللهی هاست؟ / پاسخ به کمک تجمیع آمار چند موسسه افکار سنجی معتبر

مبلغ /سعید نریمان، پژوهشگر مسائل اجتماعی و استاد دانشگاه می نویسد: به‌نظر می‏رسد ظهور و بروز غیر متعارف مولفه‌های نمایانگر بی‏دینی در خیابان و فضای مجازی منجر به تخمین غیرواقع‏بینانه‏ مردم و مسئولان از نسبت دینداران و بی‏دین‏ها شده است؛ به‌نحوی که بی‏دینی بیش از مقدار واقعیش و دینداری کمتر از مقدار واقعیش تخمین زده می‏شود، درنتیجه به‌صورت ناخودآگاه ادراک جامعه از دینداری از حاق دینداری جامعه خیلی کمتر تخمین زده می‌شود.

فرهیختگان نوشت: سعید نریمان، پژوهشگر مسائل اجتماعی و استاد دانشگاه در تحلیلی که به کمک آمارهای موسسات معتبر کشور انجام شده است، نوشته است: مردم در اندیشه پشتیبان جمهوری اسلامی ایران نقش کلیدی و پررنگی دارند؛ چراکه اساسا تحقق جمهوی اسلامی ایران از ابتدای خود تا لحظه اکنون، براساس حضور مردم و با پشتیبانی آنها صورت پذیرفته است. تعریف جایگاه مردم در اندیشه موسسان، قانون اساسی و دفاع از نظام مستقر، بحث مفصلی است که بارها صورت گرفته ‌است و همچنان هم می‌تواند محل بحث باشد. از سوی دیگر تجربه دو دهه اخیر ثابت کرده که هرگاه نظام واجد پشتوانه مردمی مناسب و مشهود باشد در پیشبرد اهداف خود و همچنین در تعامل با نظام جهانی و بین‌المللی دست بالا را دارد. درواقع مردم و حمایت‌شان از جمهوری اسلامی رکن اصلی نظام محسوب می‌شوند، حتی برخی پا را از این فراتر گذاشته‌اند و بر این این باورند که به‌صورت ماهوی و به دلایل عمیق تاریخی و جغرافیای سیاسی، ایران هیچ‌گاه نمی‌تواند از میان ابرقدرت‌های جهانی هم‌پیمانی راهبردی برای خود داشته باشد، لذا برای بقا در جهان بی‌هم‌پیمان راهبردی، داشتن پشتوانه مردمی ناگزیر است. نام این وضعیت، تنهایی استراتژیک است. تنوع و گوناگونی مردم براساس نیازها، خواسته‌ها، باورها و رفتارها به دلایل متعددی در این دودهه آنچنان زیاد شده است که دیگر به‌راحتی نمی‌توان این شکل موزائیکی مردم و جامعه را یکدست دید. برخلاف وضعیتی که هرگاه در گفتارها، اشارات، تحلیل‌ها و پیمایش‌ها پای مردم به‌میان می‌آید، به بخش مشخصی از آنها اشاره می‌شود و تکثر نادیده گرفته می‌شود. در این جستار تلاش می‌شود با استفاده از بخشی از پیمایش‌هایی که در پنج‌سال گذشته انجام شده است، داده‌ها و تحلیل‌هایی ارائه شود که بتواند این تنوع اجتماعی و محل منازعات برای پاسخ به کیستی مردم را تا حدی روشن کند.

۱.دینداری به‌مثابه فاکتور کلیدی تقسیم اجتماعی

یکی از مهم‌ترین رانه‌های اصلی و وجه ممیزه جامعه که می‌توان آن را در تحلیل‌های اجتماعی و مطالعه تکثر مردم دخیل کرد، تمایز سطح دینداری افراد نسبت به یکدیگر است. بدین‌معنا که اگر دینداری جامعه بین منفی ۱ تا ۱ درنظر گرفته شود، نحوه پراکنش و چینش جامعه روی این خط، خصوصا دو سر طیف تفاوت‌های جدی در دیگر باورها، رفتارها و نگرش‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سبک زندگی ایجاد می‌کند. ناظر به این پیشینه، نتایج پیمایش‌ها، در آخرین بررسی‌های صورت‌گرفته نشان می‌دهد که:
۱.۱ جامعه در باورهای اصلی مانند وجود و ربوبیت خدا، وجود معاد و حساب، کلام خدا بودن قرآن، عصمت امامان(ع)، مهدویت و عدل الهی عمیقا معتقد است که بیش از ۹۰ درصد جامعه تمام این باورها را دارند. این نشان می‌دهد جامعه علی‌رغم برخی کاهلی‌ها در رفتارهای دینی، درحال‌حاضر باورهای عمیقا دینی دارد. مناسک دینی مخصوصا عزاداری ماه محرم و احیای شب‏های قدر (بیش از ۷۵ درصد) همچنان جزء سبک زندگی بخش قابل‌توجهی از جامعه است.
۱.۲ یکی از مهم‌ترین برداشت‏ها از این مطالعات که از تقاطع چند عامل اصلی در حوزه عمل به واجبات و ترک محرمات به‌وجود می‌آید و تصویری کلان از «وضعیت دینداری جامعه ایرانی» به‌دست می‌دهد، این است که در یک نگاه کلی و ساده‌سازی‌شده، جامعه ایرانی را می‌توان به یک «هسته دینداری حداکثری» بین ۳۰ تا ۴۰ درصدی، اکثریت بینابینی «دینداران گزینشی» با ۵۰ تا ۶۰ درصد، و اقلیت ۱۰تا ۲۰ درصدی «بی‌قیدی دینی» تقسیم کرد. با وجود این لازم به تاکید است که این تصویر «تصویری ایستا و ساده‌سازی شده» ‌است.
پویایی، روند تغییرات و جزئیات این نمای کلان از افت معنادار و بعضا با شیب قابل‌تامل به‌سمت بی‌دینی حکایت دارد. می‌توان گفت وضعیت فعلی را با گزاره «رواج نسبی تقیدات عملی دینی در عین روند نزولی» توصیف کرد که پیام‏ها و دلالت‌های سیاسی و سیاستی مهمی را به‌همراه دارد.
هرچند در نمای کلان جامعه ایرانی، «هسته بی‌قیدی دینی» اقلیت مطلقی را نمایندگی می‌کند، اما در تحلیلی عمیق‌تر، این اقلیت علاوه‌بر متاثرشدن و الهام‌بخشی توسط «جریان غالب دین‌گریزی جهانی» دارای هژمونی رسانه‌ای، و متکی بر پشتوانه تاریخی و تجربه موفق تقابل دنیای غرب با رویکردها و نهاد دین در چند سده گذشته، از خصوصیات ساختاری و بافت اجتماعی قابل‌مطالعه‌ای برخوردار است که دورنمای توسعه نفوذ و دامنه پوشش آن را، محتمل می‌نماید.
روند رو به افزایش بودن «هسته بی‌قیدی دینی» در یک مطالعه طولی بین سال‏های ۸۹ تا ۹۵ مشاهده شده است. این جریان، درکنار رو به افزایش بودن، ویژگی‏های مهم دیگری نیز دارند. یکی از این ویژگی‏ها جوانی و «داشتن تحصیلات بالای دانشگاهی» است. ۱۰ تا ۲۰ درصدی که هیچ‌گونه قیدی به واجبات و محرمات نداشتند، ۷۰ درصدشان دارای تحصیلات دانشگاهی هستند، درحالی‌که تنها ۳۰ درصد از هسته کاملا دین‏دار جامعه تحصیلات دانشگاهی دارند. ویژگی بسیار مهم دیگر این جریان، این است که بسیار زیاد «دیده، شنیده و خوانده» می‏شوند. این گروه- به‌خصوص بعد از ناآرامی‏های مهر ۱۴۰۱- ظهور و بروز خیابانی زیادی دارند و چون درحال انجام فعلی غیرمعمول هستند، از منظر شناختی با توسل به قاعده «سوگیری انتخابی۱» جلب‌توجه زیادی نیز می‏کنند و درنتیجه هم در نگاه مسئولان کشور و هم در نگاه مردم خیابان، بیشتر از آنچه واقعا هستند۲، دیده می‏شوند. عامل دیگری که این گروه را بیشتر از مقدار واقعی‏شان نشان می‏دهد، حضور بیشتر این گروه در شبکه‏های اجتماعی نسبت به هسته‏ دیندار جامعه است. سرانه‏ حضور در اینستاگرام در اسفند ۱۴۰۰، در جمعیت غیردیندار، ۵.۷ ساعت در هفته بود و این مقدار برای جمعیت دین‏دار، ۲.۲ ساعت بوده است. با فرض ۶۰ میلیون نفره بودن جامعه بالای ۱۸ سال کشور، مجموع زمان حضور هسته‏ بی‏دینی در اینستاگرام ۴۰ میلیون ساعت در هفته و مجموع زمان حضور هسته‏ دینداری در اینستاگرام ۵۲ میلیون ساعت در هفته به‌دست می‏آید.
با منطقی مشابه، اگر تعداد استوری گذاشتن در اینستاگرام در همان زمان اسفند ۱۴۰۰ محاسبه شود، هسته‏ دینداری ۸.۱ میلیون استوری در هفته و هسته‏ بی‏دینی ۸.۹ میلیون استوری در هفته می‏گذارند. البته باید توجه داشت که صرف حضور در فضای مجازی کفایت نمی‌کند و به نظر می‌رسد کیفیت حضور و نحوه کنشگری هم اهمیت دارد. داده‏ها نشان می‏دهند مرجعیت‏پذیری و الگوپذیری در افراد با تحصیلات بالا کم است و در افراد با تحصیلات پایین زیاد، بنابراین می‏توان نتیجه گرفت که این۱۰ تا ۲۰ درصد بی‌دین در مقایسه با آن ۳۰ تا ۴۰ درصد دیندار، اثرپذیری کمتر و اثرگذاری بسیار بیشتری دارند. ناظر به موارد گفته‌شده، می‌توان چنین گفت که به‌واسطه ظرفیت و پشتوانه جهانی بی‌دینی و همچنین پژواک پربسامد رسانه‌ای، این جریان درحال‌حاضر آنها را بسیار بیشتر از آن چیزی که هستند، نشان می‌دهد.
۱.۳ هرچند در سطح باورها، جامعه تفکیک و تقسیم نشده است اما در لایه رفتارها، خصوصا انجام واجبات و از آن بیشتر ترک محرمات، علاوه‌بر اینکه وضع فعلی جامعه به نسبت باورها مناسب جلوه نمی‌کند اما با شیب قابل‌توجهی هم از مسیر جایگزینی نسلی و هم از مسیر جلو رفتن جامعه‏ فعلی در زمان و روندهای حاکم بر جهان، درحال کاهش است. درحال‌حاضر نسل‏های گذشته و مسن‏تر از نسل‏های جدید و جوان‏تر در تمام مولفه‏ها دینداری بیشتری دارند. ناظر به این موضوع، دینداری کمتر جوانان هم تابع شرایط سنی‌شان است و هم متاثر از تغییرات نسلی. مبتنی‌بر مدل‌های پیمایشی که در دسترس است نمی‌توان گفت چه سهمی از این کاهش دینداری به تغییرات نسلی و چه سهمی به اقتضای سنی مرتبط است. مشخص است که تغییرات فناوری اطلاعات به‌خصوص ضریب نفوذ گوشی‌های هوشمند که از اوایل دهه ۹۰ در جامعه ایران رشد پیدا کرد به‌صورت کلی در کاهش دینداری تاثیر محسوسی داشته و از آنجا که نسل جوان با این فناوری پا به عرصه عمومی و کنشگری گذاشته، تاثیر بیشتری از منظر نسبت دینداری و فناوری پذیرفته است. به همین دلیل می‌توان گفت اصلی‌ترین فاکتور کاهش دینداری در این بازه سنی را باید در تحولات نسلی دید.
۱.۴ دینداری با میزان موافقت با جمهوری اسلامی و همراهی در نگرش‏های سیاسی همبستگی بالا(حدود ۰.۷) دارد. به این معنی که تا حد زیادی می‏توان گفت که دینداران همان موافقان جمهوری اسلامی و بی‏دین‏ها همان مخالفان جمهوری اسلامی هستند. دینداری یک ریشه‏ مهم، اثرگذار و حداقل همبسته‏ قوی موافقت و همراهی با جمهوری اسلامی است.
در پیمایشی که در اسفند سال ۱۳۹۹ پیرامون نگرش‏های سیاسی به سفارش موسسه دیده گستر فرهنگ بینا انجام‌شده، ۱۵۳ نگرش سیاسی در موضوعات مختلف مورد سنجش قرار گرفته است. تحلیل عاملی این ۱۵۳ نگرش سیاسی نشان می‏دهد که ۶۹ درصد واریانس کل این نگرش‏ها را یک فاکتور اصلی تشکیل داده است. نشانه‏های متعددی موید این مساله است که این فاکتور اصلی میزان موافقت با جمهوری اسلامی و همراه بودن با مواضع جمهوری اسلامی در موضوعات مختلف است. این جوهره‏ مشترک را شاید بتوان مهم‌ترین شاخصی دانست که میزان محبوبیت و عمق پذیرش جمهوری اسلامی را در جامعه نشان می‏دهد. هرچه این متغیر بیشتر شود، محبوبیت جمهوری اسلامی در جامعه بیشتر شده و هرچه کمتر شود، محبوبیت جمهوری اسلامی کمتر شده است. از این نظر مطالعه‏ ریشه‏های این متغیر و فاکتور اصلی اهمیت زیادی پیدا می‏کند.
نتیجه‏ای که از این همبستگی می‏توان گرفت، این است که در شرایط حاضر جامعه، افزایش دینداری با افزایش محبوبیت جمهوری اسلامی گره خورده است و خواه‌ناخواه افزایش یکی منجر به افزایش دیگری می‏شود.۳ بنابراین هم فعالیتی که محبوبیت جمهوری اسلامی را زیاد می‏کند منجر به افزایش دینداری جامعه می‏شود و هم فعالیتی که سطح دینداری جامعه را ارتقا می‏دهد، میزان محبوبیت جمهوری اسلامی در جامعه را نیز افزایش می‏دهد و برعکس.  این مساله درکنار فاکتور «حس کلی به جمهوری اسلامی ایران» (که یکی از پارامترهای تعیین‌کننده تمایزات و دسته‌بندی جامعه است) عملا به یک گسل عمیق و جدی در جامعه تبدیل شده است. بدین‌معنا که انباشت و تراکم نیروهای اجتماعی بعضا متخاصم، مبتنی‌بر این دو فاکتور ایجادشده که بر آن اساس قطبش شدیدی در جامعه شکل گرفته است. این قطبش به‌نحوی است که عملا گفت‌وگو در دو سر طیف را غیرممکن می‌کند.
۱.۵ نسبت واقعیت دیندار با ادراک مردم از دینداری جامعه
هرچند داده‏ای که نشان‌دهنده‏ تصور جامعه از وضعیت دینداری مردم باشد در دسترس نیست، اما به‌نظر می‏رسد ظهور و بروز غیر متعارف مولفه‌های نمایانگر بی‏دینی در خیابان و فضای مجازی منجر به تخمین غیرواقع‏بینانه‏ مردم و مسئولان از نسبت دینداران و بی‏دین‏ها شده است؛ به‌نحوی که بی‏دینی بیش از مقدار واقعیش و دینداری کمتر از مقدار واقعیش تخمین زده می‏شود، درنتیجه به‌صورت ناخودآگاه ادراک جامعه از دینداری از حاق دینداری جامعه خیلی کمتر تخمین زده می‌شود. در ادامه این تحلیل، به‌نظر می‌رسد راهکارهایی که این خطای شناختی را در نگاه گروه‏های مختلف مردم اصلاح کند، چون مبتنی‌بر واقعیت است، اولا شانس تحقق خوبی دارد و ثانیا به‌دلیل حجیتی که «عرف» در نگاه مردم دارد، خودش می‏تواند روندهای کاهش دینداری در جامعه را کند کند.

۲.گونه‌شناسی مخاطب تلویزیون براساس تولید محتوا 

طبق مطالعات مبتنی‌بر پیمایش موسسه دیده‌گستر فرهنگ بینا مصرف تلویزیون به پنج دسته کلی سریال ایرانی، برنامه ورزشی، برنامه‌های «عصر جدید»، «خندوانه» و «دورهمی»، اخبار و سخنرانی‌ها، برنامه‌های مذهبی مثل سمت خدا و درس‌هایی از قرآن و سیاسی مثل ثریا تقسیم می‌شود. در استفاده این مصارف مصرف‌کننده‌ها به پنج قسمت تقسیم می‌شوند. یک گروه زن و مسن‌تر هستند که سریال زیاد نگاه می‌کنند اما اخبار هم می‌بینند. یک گروه مردهای مسن هستند که اخبار زیاد می‌بینند اما سریال هم می‌بینند. این دو گروه برنامه‌های عصر جدید و خندوانه و دورهمی را هم می‌بینند. گروه سومی هست که تنها سریال‌های محبوب مثل پایتخت یا یوسف پیامبر(ع) را می‌بینند و برخی برنامه‌های سرگرمی را همچون عصر جدید و خندوانه و دورهمی. گروه چهارم هیچ برنامه‌ای را زیاد نگاه نمی‌کنند و گروه پنجم اصلا تلویزیون نگاه نمی‌کنند. بر این اساس به‌نظر می‌رسد سریال و سرگرمی دو محتوای جدی هستند که مخاطب خاص خود را دارند و درصورتی‌که در این دو حوزه محتوای فاخر و البته در تعامل با ذائقه مخاطب ساخته نشود عملا گروه‌های هدفی که قبلا برای این محتواها مخاطب و بیننده تلویزیون بوده‌اند از دست می‌روند.
درحالی‌که محتوای تلویزیون و تلوبیون تقریبا یکی است ولی مخاطبان تلوبیون با مخاطبان تلویزیون نسبتی اندک دارند. عمده مخاطبان تلویزیون پیر و مخاطبان تلوبیون جوانند. درنتیجه می‌توان گفت مخاطبان تلوبیون با محتوای تلویزیون مشکلی ندارند، با مدیریت وقت و تنظیم محتوا با اوقات خودشان برای دیدن آن محتوا مساله دارند، یعنی مقوله مدیریت محتوا و زمان برای نسل جدید اهمیت دارد، لذا بخشی از کاهش مخاطب تلویزیون به‌مقوله توسعه فناوری و امکان مدیریت کردن زمان و محتوا توسط مخاطب برمی‌گردد. درنتیجه به نظر می‌رسد اگر توسعه سازمانی صداوسیما به‌سمت مدل‌های انتخاب محتوا و زمان در تعامل با مخاطب برسد و از آن طرف امکان استفاده از تلوبیون کم‌هزینه شود، می‌توان موج از دست رفتن مخاطب تلویزیون را کنترل کرد.

 ۳. حس کلی به جمهوری اسلامی ایران معیار تعیین‌کننده دیگر مولفه‌های ارزیابی

مطالعه برخی از پیمایش‌ها، نشان می‌دهد که یک «حس کلی» و «ناخودآگاه» در جامعه وجود دارد که از آن می‌توان به «حس کلی نسبت به جمهوری اسلامی» تعبیر کرد. افرادی که حس کلی بهتری نسبت به جمهوری اسلامی دارند، ارزیابی مثبت‌تری از وضعیت فعلی، رضایت از زندگی و حتی آینده دارند و هرچقدر که حس کلی کم می‌شود، افراد از آنچه که به حکمرانی بازمی‌گردد و حتی وضعیت خودشان، ارزیابی بدتری ارائه می‌کنند. برای نمونه دو گروه اجتماعی با بدترین حس کلی نسبت به جمهوری اسلامی، با وجود سطح مناسب‌تر درآمد به نسبت دیگر گروه‌ها، رضایت نامناسبی از زندگی خود دارند. بدین معنا که فرد برای ارزیابی خود از عملکرد نظام سیاسی، رضایت از خود، وضعیت زیست در جغرافیای ایران و…، ابتدا حس کلی خود را نسبت به جمهوری اسلامی روشن می‌کند و سپس بر آن مبنا هر یک از مولفه‌های بعدی جایابی می‌شود.

۴. نسبت بین مصرف رسانه‌ای و نظام سیاسی

فاکتور دینداری و همچنین فاکتور حس کلی به جمهوری اسلامی نسبت مستحکمی با مصرف رسانه‌ای افراد و گروه‌های اجتماعی دارد. گروه‌های دیندار و همچنین موافق جمهوری اسلامی بیشتر به صدا‌و‌سیما اعتماد و گرایش دارند و گروه‌های «بی قیدی دینی» و مخالف نظام هم به ماهواره. به‌شکل منظم، هرچقدر گرایش به ماهواره بیشتر می‌شود، حس کلی نسبت به جمهوری اسلامی هم بیشتر تنزل می‌کند. این مساله موید خروج مرجعیت رسانه از سمت جریان مخالف به خارج از کشور است که خودش تهدیدی جدی برای توسعه چنین تفکر و جریانی محسوب می‌شود.

۵. کارآمدی و بهبود شرایط اقتصاد عامل تعیین‌کننده و کنترل‌کننده معترضان

اگر داده‌های پیمایش‌ها را در کنار هم قرار دهیم، می‌توان جامعه را به سه دسته کلی تقسیم کرد:
حدود ۲۰ درصد معترض جدی که در سال گذشته بخش کوچکی از آنها حاضر به حضور خیابانی و اعتراض شدند ولی کاملا مستعد اعتراض هستند. جنس اعتراض آنها را می‌توان عمیق‌تر از اعتراضات اقتصادی و در قالب اعتراض به مبانی حکومت فهم و تفسیر کرد. حدود ۵۰ درصد از جامعه که به لحاظ دینی نیمی از آنها دیندار سنتی تعریف می‌شوند ولی نسبت به وضعیت کارآمدی و مولفه‌های اقتصادی اعتراض دارند. نیم دیگر کاملا به لحاظ دینی و موافقت با ج. ا. ا خاکستری تعریف می‌شوند. یعنی هم دغدغه‌های دینی دارند و هم سویه‌های تجدد و فهم این‌جهانی در آنها پر رنگ است؛ و ۳۰ درصدی که ممکن است برخی از آنها هم به لحاظ معیشتی در فشار باشند و هم اعتراض نسبت کارآمدی و عملکرد نظام خصوصا در بخش اقتصادی و فساد داشته باشند ولی به لحاظ ایدئولوژیک همچنان هم‌پیمان جدی نظام سیاسی محسوب می‌شوند.
از این منظر می‌توان اهمیت مساله اقتصاد و نتیجه ملموس آن بر سفره مردم و درآمد آنها را فهم کرد. آنچه برای بخش عمده مردم مهم است بحث کارآمدی برای رفاه و تامین نیازهای اقتصادی است. لذا حتی اگر بنیادهای فکری و اندیشه‌ای نظام مستقر قوی باشد و ریشه در تحولات اجتماعی تاریخی داشته باشد و به نوعی میراث تاریخی-فرهنگی محسوب شود و با استدلال‌های اخلاقی فراگیر باشد، اما نتیجه ملموس نداشته باشد، بالاخره بعد از مدتی این سوال مطرح می‌شود که چه؟ باید به این نکته توجه کرد که نهایتا درخت حکمرانی باید میوه بدهد و براساس میوه و ثمره‌ای که می‌دهد قضاوت می‌شود. حکومت اگر بتواند نتایج را به دست بیاورد، کسی از روش و ریشه‌ها سوال نمی‌کند. اما اگر نتایج به دست نیاید، هیچ اصل و اساسی از تندباد اعتراض در امان نیست.

۶. ویژگی‌های نسل جدید و جوانان

پس از شورش‌های اجتماعی سال گذشته و حضور نوجوانان و برخی دانش‌آموزان در این اعتراضات، تحلیل‌ها و یادداشت‌های فراوانی با رویکردهای گوناگونی در‌باره نسل زد نوشته شد. بررسی داده‌های مستخرج از پیمایش‌های گوناگون چند ویژگی اصلی را برای این طیف جمعیتی بیان می‌کند:
۱.این نسل خود را دانای کل می‌داند و می‌توان آن را با توهم دانایی توصیف کرد. همچنین تمایل دارد این دانایی موهوم را به دیگران هم نشان بدهد.
۲.فکر می‌کنند همه مانند آنها می‌اندیشند که این وضعیت را می‌توان اصطلاحا خودهمه‌پنداری توصیف کرد.
۳.سوم اینکه این نسل، تلقی انسداد شدیدی دارند که از میانگین کلی جامعه خیلی بیشتر است.
۴.چهارم اینکه نسبت به آینده ناامید هستند که این مساله خود را در تمایل به مهاجرت نشان می‌دهد. تمایل به مهاجرت در این نسل دو برابر میانگین جامعه است.
۵.مرجع اصلی آنها در فهم اجتماعی و دیگر مسائل همسالان‌شان است و کمتر مرجعیت دیگری را می‌پذیرند. به همین دلیل تمایل دارند توسط همسالان تایید شوند.
۶. سبک زندگی آنها واجد تفریحات بیشتر و غالبا خارج از محیط خانواده است. جنبه‌های جنسی سبک زندگی آنها برجسته است و در مولفه‌های دینی از میانگین جامعه به صورت معناداری پایین‌ترند.
درنتیجه به نظر می‌رسد مشارکت و هویت دو مساله اصلی نسل زد هستند. نکته مهمی که باید به آن اضافه کرد این است که احتمالا به علت توسعه شبکه‌های اجتماعی و روایت آرمان‌شهری از غرب و ویرانشهری از ایران بخش مهمی از جوانان متاثر از چنین دوگانه‌ای، آرمان‌شهر خیالی دارند که همه خوبی‌های دنیا به‌خصوص جهان غرب در آن یک سره جمعند و خبری از هیچ چالش و بحرانی نیست. در مقابل تصویری تماما غیرنرمال و ویرانه‌ای از ایران ترسیم شده است که اتفاقات طبیعی که بعضا در غرب بیشتر از ایران رخ می‌دهد به جریان اصلی تصویر ایران بدل شده است.
به‌عنوان نکته پایانی قابل ذکر است که این یادداشت بیشتر در پی توصیف و فهم وضعیت جامعه ایران مبتنی‌بر داده‌های آماری-پژوهشی بوده است. قاعده تا نگارنده درخصوص طرح بحث بخش عمده‌ای از این نکات هم تحلیل نظری و هم تجویز و توصیه‌های سیاستی دارد که به آینده موکول می‌شود. همه این نکات مبتنی‌بر پیمایش‌های ملی بوده است اما در بخشی از این پیمایش‌ها که امکان تفکیک تهران میسر بود، تفاوت رفتار و نگرش جامعه تهران با میانگین کشوری در نظر گرفته ‌شده‌ است. از آنجایی که مشاهدات مسئولان براساس شهر تهران و آن هم نقاط خاص تهران است لذا به‌عنوان یک توصیه سیاستی مهم پیشنهاد می‌شود هر گزارش توصیفی-تحلیلی از وضعیت ملی، پیوست تهران را به تفکیک داشته باشد تا سوگیری شناختی مسئولان و سیاستگذاران کنترل شود.
البته باید در نظر داشت که هر برداشتی از کلیت ایران را باید بر داده‌های تهران تطبیق داد؛ چراکه عملا آینده کشور در اکثر مواقع اکنون تهران است و در شرایط فعلی این تهران است که کنشگری دارد و به سایر نقاط از تهران سرایت می‌کند. روندها نشان می‌دهد مدل انتشار هنجار اجتماعی از بالا به پایین است. به نظر می‌رسد روند تغییرات نسلی و تحولات اجتماعی به زیان وضع موجود است؛ چراکه در عمده شاخص‌ها با تفاوت‌های جدی بین نسل‌های جوان با نسل‌های قدیمی مواجه هستیم و هرچه جامعه مخاطب جوان‌تر می‌شود همراهی با وضع مستقر کمتر می‌شود. با این حال نسل دهه شصت هم به لحاظ اکثریت هرم جمعیتی و هم به لحاظ مدل ارزش‌ها و هنجارها تا یک دهه آینده، گروه تعیین‌کننده‌ای برای باز‌تنظیم رابطه جامعه و دولت هستند.
ناظر به موارد و توصیفی کلی که از وضع موجود جامعه ایرانی ارائه شد، می‌بایست این را هم اضافه کرد که دو بخش حامی ایدئولوژیک و معارض عقبه‌دار نظام، هم تریبون‌های خاص خود را دارا هستند و هم پژواک مناسبی در ارکان سیاسی کشور برای خود دارند. رسانه‌های اجتماعی، شبکه‌های ماهواره‌ای، رسانه ملی و رسانه‌های سنتی، همگی به نحوی یکی از این دو بخش را نمایندگی می‌کنند. جنس نمایندگی و بازنمایی مطالبات به نحوی است که روی گسل‌های اجتماعی فعال می‌شوند. اتفاقا آنچه مغفول واقع می‌شود مطالبات بدنه اصلی جامعه است، که از قضا در وسط قرار دارد. رشد رادیکالیسم اجتماعی که از سال‌های میانی دهه ۸۰ شروع شده است در حال دو پاره کردن جامعه است و در امتداد این مساله، نفرت و واگرایی با رشد سریعی در حال شیوع است. مکانیسم تولید نفرت با استفاده از رادیکالیسم دو سر طیف و توسعه رسانه‌ها یعنی خارج شدن گفتارهای معنادار از جای خودشان و رسیدن به سر طیف دیگر و ایجاد خشم و انتقال خشم به طیف میانی در دستورکار دو سر طیف قرار دارد. در چنین شرایطی بدنه اصلی جامعه، در جایگاه‌های سیاسی هم نمایندگی نمی‌شوند مگر اینکه مطالبات‌شان به یکی از این دو سر طیف نزدیک شود و نه نهادهای اجتماعی مرتبطی برای این بدنه طراحی شده است و نه مصرف فرهنگی آنها مورد توجه قرار می‌گیرد! فضای دانشگاهی و روشنفکری و بخشی از چهره‌ها که این فهم را دارند نیز حاضر به پرداخت هزینه‌های ایستادن در چنین قامتی نیستند. فضای عمومی هم تک‌افرادی که در این وسط ایستاده‌اند را با ادبیات وسط‌باز و اسلام صورتی طرد می‌کند! اگر قرار باشد کلیت ایران حفظ شود تبلور آن در همین جامعه وسط است، با همین شکل و توصیف‌کج و معوج و خواسته‌هایی که دارد. در چنین شرایطی صدای این بخش از جامعه که اکثریت جامعه را هم تشکیل می‌دهد به تصمیم‌گیرندگان نمی‌رسد یا اگر می‌رسد در پژواک‌های پرطنین و پر بسامد رادیکالیسم دو سر طیف حذف می‌شود. این بخش از جامعه نماینده خودش را می‌خواهد و نه نمایندگان ساختگی. در ارتباط با همین مساله، حذف نهادهای واسط اجتماعی و کانالیزه شده رابطه جامعه و دولت و محدود شدن آن به دو سر طیف رادیکال جامعه، خود هم می‌تواند معلول و هم علت به محاق رفتن مفهوم امنیت اجتماعی و تقابل این مفهوم با مفهوم امنیت ملی باشد. یعنی به جای اینکه مفهوم امنیت اجتماعی (که تولید امنیت توسط جامعه و برای جامعه است) به واسطه نبود چنین نهادهای اجتماعی‌ای به ایجاد نا‌امنی از یک سو و از سویی دیگر به تقابل دو مفهوم امنیت ملی و امنیت اجتماعی منجر شود.

پی‌نوشت

۱- Selective Bias
۲- Disproportionately
۳- هرچند معمولا در این جنس همبستگی‏ها بین دو متغیر ذهنی، متغیری که پایایی بیشتری دارد، که در اینجا به‌وضوح دینداری است، سهم علی بیشتر و سهم معلولی کمتری در رابطه دارد، در این مطالعه بحث را از همبسته بودن این دو متغیر فراتر نمی‏بریم.

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.