مبلغ/ آیا آیندۀ بچه‌ها را پدر و مادرهایشان تعیین می‌کنند؟ تحقیقات زیادی می‌گویند «نه»

پدر، مادر، شما متهم نیستید

به گزارش «مبلغ» به نقل از ترجمان، فرض کنید پدر و مادر شما سه بچه داشته باشند. شما را در خانۀ خودشان بزرگ کنند، خواهرتان را از بدو تولد به همسایۀ سمت راستی‌ بسپارند و برادرتان را هم، بلافاصله بعد از تولد، به همسایۀ سمت چپی بدهند تا تحت تربیت آن‌ خانواده بزرگ شود. به نظرتان، وقتی شما سه خواهر و برادر به بزرگ‌سالی برسید، چون با والدین متفاوتی بزرگ شده‌اید، سرنوشت‌های متفاوتی خواهید داشت؟ بررسی فرایند رشد میلیون‌ها بچه در سراسر جهان نشان می‌دهد که این تفاوت چندان زیاد نخواهد بود.

یوکو موناکاتا، تد— چند سال پیش، در پایان دومین جلسه از کلاس والدگری و رشد کودک، دانشجویی به سراغم آمد (من استاد دانشگاه در رشتۀ روان‌شناسی هستم). پس از لحظه‌ای درنگ اعتراف کرد: «من خیلی به این موضوع درسی علاقه‌مندم. ولی امیدوار بودم کلاستان کمکم کند که اگر روزی بچه‌دار شدم، بتوانم مادر بهتری باشم».

خیلی سریع به این نتیجه رسیده بود که کلاس برایش مفید نیست، چراکه به دانشجوها گفته بودم در کلاس به این موضوع خواهم پرداخت که چگونگی شکل‌گیری آیندۀ فرزندان در کنترل والدین نیست. غافلگیر شده بودم. آیا مواجهه با علم والدگری و رشد کودک به پدر یا مادر خوبی بودن ربطی نداشت؟ امیدوارم کلاسم دست آخر نظرش را عوض کرده باشد.

پدر و مادرها بهترین‌ها را برای فرزندانشان می‌خواهند، جوان باشند یا پیر، ثروتمند یا فقیر، ازدواج کرده یا طلاق‌گرفته. قفسه‌های رنگ و وارنگ کتاب‌های والدگری وعده می‌دهند که روش مدیریت تصمیمات دشواری که پدر و مادرها هر روز با آن‌ها رو‌به‌رو می‌شوند و راه رسیدن به بهترین نتیجه را به مردم نشان بدهند.

موضوعشان والدگری سخت‌گیرانه باشد یا آزادانه، روش هلندی را ترجیح بدهند یا روش آلمانی را، فرقی ندارد، این کتاب‌ها پیامی واحد را با شما در میان می‌گذارند: اگر فرزندتان موفق نیست، شما یک جای راه را اشتباه رفته‌اید.

از قرار معلوم اما علم طرفدار پیامی کاملاً متفاوت و نهایتاً دل‌گرم‌کننده است: تلاش برای پیش‌بینی آیندۀ فرزندان بر اساس انتخاب‌های پدر و مادرشان مثل تلاش برای پیش‌بینی طوفان از روی بال‌زدن‌های یک پروانه است.

مَثَل آن پروانه‌ را شنیده‌اید که در چین بال‌هایش را به حرکت درمی‌آورد و جو را به ‌هم ‌می‌زند، نه خیلی، اما آن‌قدری که جریان‌های باد را تغییر دهد، و دست آخر، شش هفته بعد، در دریای کارائیب طوفانی به راه بیندازد.

اگر پدر یا مادر هستید، شما همان پروانه‌ای هستید که بال می‌زند. فرزند شما طوفان است، نیروی خیره‌کنندۀ طبیعت. شما آیندۀ فرزندتان را می‌سازید -دقیقاً همان‌طور که پروانه طوفان را می‌سازد- از راه‌های پیچیده، به‌نظر پیش‌بینی‌ناپذیر اما قدرتمند. طوفان بدونِ وجودِ پروانه به وجود نمی‌آید.

شاید بپرسید «پس تکلیف این‌همه پدر و مادر موفق که فرزندان موفقی دارند یا پدر و مادرهای فقیر که فرزندان فقیری دارند چه می‌شود؟».

آن‌ها شاید قدرت والدگری را به نمایش گذاشته باشند، اما آنچه فرزندان را می‌سازد نیروهای بسیاری هستند که بچه‌ها با آن‌ها بزرگ می‌شوند، نیروهایی که غالباً در هم تنیده‌اند: ژن‌ها، هم‌بازی‌ها و فرهنگ. به‌این‌ترتیب، دانستنِ اینکه کدام نیروها در ساخت آیندۀ کودک مؤثرند سخت است.

برای سردرآوردن از این‌همه نیروی تأثیرگذار، میلیون‌ها کودک مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. این مطالعات زندگی دوقلوهای همسان، دوقلوهای غیرهمسان، خواهر و برادرهای معمولی که با هم بزرگ شده‌اند یا به فرزندخواندگی پذیرفته و جدا از هم بزرگ شده‌اند را دنبال کرده است. بزرگ‌شدن در یک خانه بچه‌ها را در میزان موفقیت، شادی، استقلال عمل و یا خصوصیات دیگرشان آن‌قدرها به هم شبیه نمی‌کند.

به عبارت دیگر، فرض کنید شما را به‌محض تولد از پدر و مادرتان گرفته باشند و داده باشند به همسایۀ سمت چپی که بزرگتان کند و برادر یا خواهرتان را هم به همسایۀ سمت راستی سپرده باشند. در کل، رخداد چنین حالتی شما را نسبت به حالتی که با هم زیر یک سقف بزرگ شده‌اید به هم شبیه‌تر یا از هم متفاوت‌تر نمی‌کرد.

از طرفی، این یافته‌ها باورنکردنی به نظر می‌رسند. به این فکر کنید که پدر و مادرها از یک خانه تا خانۀ دیگر چقدر با هم فرق دارند، هر چند وقت یک بار جرو‌بحثشان می‌شود، آیا زیادی به بچه سخت می‌گیرند و در کارهایش دقیق می‌شوند، یا بچه را غرق در عشق و محبت خود می‌کنند و لوس بار می‌آورند. حتماً از فکرتان می‌گذرد که این‌ها اگر هم کم‌اهمیت باشند، آن‌قدری مهم هستند که باعث شباهت بیشتر بچه‌هایی باشند که در یک خانه بوده‌اند، در مقایسه با آن‌هایی که جدا از هم بزرگ شده‌اند. اما این‌طور نیست.

در سال ۲۰۱۵، یک فرا تحلیل -یعنی مطالعه‌ای که مطالعات بی‌شماری را تحلیل می‌کند- این الگو را از میان هزاران تحقیق صورت‌پذیرفته در زندگی ۱۴ میلیون جفت دوقلو در ۳۹ کشور کشف کرد. با سنجش بیش از ۱۷ هزار نتیجه، محققان نتیجه‌گیری کردند که تک‌تک نتایجْ موروثی هستند. ژن‌ها بر آیندۀ کودکان تأثیر می‌گذارند، اما ژن‌ها پاسخ‌گوی همه‌چیز نبودند. محیط هم مهم بود، اما کافی نبود برای شبیه‌شدن آیندۀ بچه‌هایی که در یک خانه بزرگ می‌شدند.

بعضی از مردم با نگاه به این یافته‌ها نتیجه گرفته‌اند که والدگری مهم نیست، و شما بدون درنظرگرفتن اینکه چه کسی بزرگتان کرده همانی می‌شدید که امروز هستید.

از طرف دیگر -یا درواقع باید بگویم از طرف‌های دیگر، چراکه توضیحات زیادی هست-، وقتی به این فکر کنید که چطور همان پدر یا مادر می‌تواند هر فرزندش را یک‌جور تربیت کند، می‌بینید که این یافته‌ها خیلی هم عجیب نیستند. برای مثال، راه و چاه مشخص‌کردن‌های مادری برای دخترانش، از نظر یک خواهر، ممکن است مفید باشد و از نظر خواهر دیگر سرکوب‌کننده. پرس‌وجوهای پدر و مادر دربارۀ دوستان فرزندانشان برای پسری نشانۀ توجه پدر و مادرش به اوست و برای برادرش نشانۀ فضولی آن‌ها. طلاق برای یک بچه ممکن است مصیبت باشد و برای خواهرش موهبت.

اتفاقی یکسان و تجربه‌هایی متفاوت.

اما اینکه یک اتفاق همه را یکسان تغییر نمی‌دهد دلیل بر این نیست که تأثیری بر آن‌ها ندارد. والدگری شما ممکن است سازندۀ آیندۀ فرزندانتان باشد، اما نه آن‌طور که به شباهت بیشتر آن‌ها ختم شود. والدگری شما ممکن است فرزند اولتان را به‌سوی جدی‌ترشدن و فرزند دومتان را به‌سوی بی‌خیال‌ترشدن پیش ببرد. یا فرزند اولتان را به‌سمتی ببرد که دوست داشته باشد شبیه شما باشد و فرزند دومتان دلش نخواهد هیچ شباهتی به شما داشته باشد.

شما بال‌های پروانه‌ای‌تان را به‌سوی فرزندان طوفانی‌تان به حرکت درمی‌آورید.

می‌دانم که این به تصور معمول ما از والدگری شباهت چندانی ندارد و به یک نصیحت ساده ختم نمی‌شود. تا اینجای صحبت، شما هم شاید مثل دانشجوهای کلاس من باشید که گاهی می‌گویند «باشد. متوجهیم؛ رشد فرایند پیچیده‌ای است، و شاید چون زیادی پیچیده است ارزش مطالعه نداشته باشد».

اما معنا را از دل هرج‌ومرج هم می‌شود بیرون کشید. دانشمندان همین الان می‌دانند که نوزاد چطور از موجودی ناتوان تبدیل می‌شود به موجودی که راه می‌رود، حرف می‌زند، فکر می‌کند و هویت مستقل اجتماعی دارد. این روند را آن‌قدر خوب فهمیده‌اند که در آن دخالت کنند و نوزادان را برای شناسایی عارضه‌های ژنتیکی‌ای که روزگاری عامل عقب‌ماندگی ذهنی بود تست کنند. به‌همین‌ترتیب، دانشمندان در مسیرِ دستیابی به فهم پیشرفته‌تری از چگونگی تأثیر والدین بر شکل‌گیری آیندۀ فرزندانشان قدم برمی‌دارند.

خب، با همۀ این یافته‌ها چه می‌توانیم بکنیم؟

اول، بدانید که والدین تأثیرگذارند.

شاید گفتۀ بالا واضح باشد، اما آدم‌های باهوشی هستند که خلاف این را گفته‌اند.

دوم، بدانید که چگونگی تأثیر والدین پیچیده است و پیش‌بینی آن دشوار است.

خطاب به هر کسی که پدر یا مادر بودن را تجربه کرده است: دست بکشید از مقصردانستن خودتان جوری که انگار روی مسیر زندگی فرزندتان تسلط دارید. شما تأثیر دارید، اما تسلط نه.

خطاب به هر کسی که فرزندبودن را تجربه کرده است: دست بکشید از مقصردانستن پدر و مادرهایتان، یا حداقل از این تفکر که آن‌ها باید شما را تعریف بکنند.

و دست بکشید از مقصردانستن بقیۀ پدر و مادرها. پیمایش اخیری از هزاران پدر و مادر آشکار کرد که ۹۰ درصد مادران و ۸۵ درصد پدران حس می‌کنند که مورد قضاوت قرار گرفته‌اند و تقریباً نیمی از آن‌ها حس می‌کنند که همیشه، یا تقریباً همیشه، توسط کسانی که می‌شناخته‌اند، یا کسانی که اصلاً نمی‌شناخته‌اند قضاوت شده‌اند. پدر و مادرها حتی اگر تمام تلاششان را بکنند، باز هم از پس راضی‌کردن همه برنخواهند آمد. محدودبودن زمان اجازۀ چنین کاری را نمی‌دهد.

این موضوع به‌خصوص دربارۀ «اژدها-والدها» (به معنی پدر و مادرهایی که کودکی با بیماری لاعلاج دارند) صادق است. این واژه را نویسنده‌ای به نام امیلی رَپ، پس از تشخیص ابتلای نوزادش به بیماری تای ساکس (Tay-Sachs)، اختراع کرد. همان‌جا و در همان لحظه بود که فهمید پسرش، رونان، هرگز راه نخواهد رفت و هرگز حرف نخواهد زد و احتمالاً قبل از چهارسالگی از دنیا خواهد رفت.

بچۀ اول من با عارضه‌ای در روده‌اش به دنیا آمد که از جذب مواد مغذی و آب موردنیاز بدن جلوگیری می‌کرد. از هر ۵ میلیون نوزاد، تنها یکی به این عارضه مبتلا می‌شود و این مورد آن‌قدر نادر است که یکی از پزشکان جسارت به خرج داد و گفت اگر بیماریِ پسرمان این باشد، حسابی گرفتار شده‌ایم. همین پزشک بود که بعدتر خبر قطعی تشخیص بیماری را به ما داد.

ما اژدها-والدها دربارۀ والدگری حرف‌های زیادی برای گفتن داریم، حتی اگر بدانیم که فرزندمان در سن پایین از دست خواهد رفت یا حتی اگر اصلاً ندانیم که چقدر زنده خواهد ماند.

رَپ می نویسد:

ما فرزندانمان را به‌سوی آینده‌ای روشن و امیدبخش رهسپار نخواهیم کرد، بلکه آن‌ها را تا گوری زودهنگام همراهی می‌کنیم … و چنین سرنوشتی یک‌جور درنده‌خویی تازه می طلبد، یک طرز فکر نو، یک حیوان نو. ما اژدها-والد هستیم، درنده، وفادار و عاشق تا پای جان. تجاربمان به ما آموخته است که چگونه برای اینجا و اکنون پدر/مادر باشیم، صرفاً محض خاطر پدر/مادر بودن، برای انسانیتی که در خود این کار نهفته است … فهمیده‌ام که پدر یا مادر بودن یعنی همین امروز به فرزندم عشق بورزم. همین حالا. و این، درواقع، تمام آن چیزی است که برای هر پدر و مادری در هر جای دنیا وجود دارد.

فکر می‌کردم تبحرم در رشد و پرورش کودک کمکم می‌کند که آمادۀ مادرشدن بشوم. اما، برعکس، مادرشدنم کمک کرد که این علم را از نقطه‌نظر جدید و به‌شکل کاملاً متفاوتی ببینم.

سوم، بپذیرید که چقدر دقایقِ بودنتان با فرزندانتان قدرتمند و تأثیرگذارند، به‌خاطر ارزشی که این لحظه‌ها، اکنون، برای شما و فرزندانتان دارند -نه ارزشی که در بلندمدت خواهند داشت و نخواهید دانست.

اندرو سولومون، فعال اجتماعی، به این نکته اشاره می‌کند که «هرچند بسیاری از ما مفتخریم به تفاوت‌هایی که با پدر و مادرهایمان داریم، اما همین ماها از تفاوت‌های فرزندانمان با خودمان بی‌اندازه ناراحتیم». شاید اگر می‌توانستیم از باور به تسلطمان بر آیندۀ فرزندانمان دست برداریم، کمتر از بابت این تفاوت‌ها ناراحت می‌شدیم.

اگر می‌توانستیم پیچیدگی رشد کودکمان را با آغوش باز بپذیریم، می‌توانستیم برخوردمان با تصمیم‌های هرروزۀ والدگری را متحول کنیم و چشمانمان را به‌روی این حقیقت باز کنیم که بچه‌داشتن چیزی بسیار بیشتر از تلاش برای رسیدن به یک نتیجۀ خاص است. من آموختم قدردان باشم، برای هر لحظۀ بودنم در کنار پسر اولم -که حالا به ۱۴سالگی رسیده و در حال رشد و بالندگی است- و در کنار برادر کوچک‌ترش، و برای مسیر یکتایی که هر یک از آن‌ها در پیش گرفته‌اند.

علم والدگری و فرزندپروری -ما پروانه‌ها و طوفان‌هایمان- می‌تواند مردم را از بندها برهاند تا بتوانیم بر آن چیزی در زندگی‌مان تمرکز کنیم که مهم‌تر و معنادارتر است. به‌این‌ترتیب، تجربۀ کنونی ما از پدر/مادر بودن و تجربۀ گذشتۀ ما از فرزندبودن واقعی‌تر و رضایت‌بخش‌تر خواهد بود.

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.