روزی که رضاخان، چادر از سر زن مسلمان کشید

آن‌چه «ننگ سالی» برای ما نقل می‌کند

مبلغ/ کتاب «ننگ‌سالی» قدمی است در راه تبیین حقایق و عوارض اتفاقات تاریخی و روایتی از ماجرای کشف حجاب که نتایج سیاست‌ مدرنیزاسیون رضاخانی را به تصویر می‌کشد.

به گزارش «مبلغ» به نقل از فارس، ۱۷ دی‌ماه سال ۱۳۱۴ بود که حکومت پهلوی به هوای حرکت به سمت تجدد و در راستای مدرن کردن جامعه ایرانی دستور منع حجاب برای زنان را صادر کرد تا دیگر، زنان مسلمان با حجاب اسلامی خود در معابر ظاهر نشوند، چرا که حجاب «فرم» و «صورت» هویت اسلامی جامعه است و این موضوع با هدف روشن‌فکری دربار رضاخان در تعارض خواهد بود. به تعبیری دربار پهلوی مخالفتش با حجاب را نه به عنوان یک فرع فقهی بلکه به عنوان نماد و فرم اسلام پیش گرفت که اگر آن ازبین برود، سایر موضوعات هم کنار خواهد رفت و هویت هزارساله ایران که با اسلام آمیخته شده دگرگون خواهد شد.

مقابله و مقاومت فرهنگی مردم در برابر قانون ممنوعیت روضه و اتحاد البسه و کشف حجاب رضاخانی از سال ۱۳۱۴ تا سقوط حکومت رضاخان در شهریور ۱۳۲۰، طول کشید. در این سال‌ها بسیاری از زنان عفیف از ترس قانون مترقی کشف حجاب از خانه بیرون نیامدند، از تحصیل باز ماندند، بیمار شدند و بسیاری با بیماری در خانه شان ازدنیا رفتند!

با این حال تصور ما از آن واقعه و اثرات ناگوارش بسیار کلی و غیردقیق است و مع‌الاسف از لحاظ میراث مکتوب، آثار تحلیلی و مستند کمی در این راستا به رشته تحریر درآمدند. کتاب «ننگ‌سالی» قدمی است تا در راه تبیین حقایق و عوارض اتفاقات تاریخی، روایتی از ماجرای کشف حجاب را بیان کند. کتاب «ننگ سالی» (خاطرات محله تاریخی علیقلی آقا) به‌قلم فائزه دره‌گزنی، خاطرات مردم محله علی‌قلی آقای اصفهان از دوران کشف حجاب، ممنوعیت روضه و قحطی را روایت می‌کند که از سوی انتشارات «راه یار» منتشر شده است. کتاب «ننگ سالی» در سه باب مکتوب شده است: اول؛ «پرده نشین» که پرده برمی‌دارد از روزهای آشوب و اضطراب، دوم؛ «شاه نشین» که کتیبه‌هایی است از ارادت‌های پنهانی به سید و سالار شهیدان و سوم؛ «خاک نشین» که روایت‌هایی است از روزهای قحطی و بیماری.

گزیده‌ای از کتاب:

در ادامه بخشی از این کتاب را می‌خوانید: اولین زمزمه‌های تغییر لباس در سال ۱۳۰۶ آغاز شد. ۲۹ اسفند ۱۳۰۶ خانواده رضا شاه برای حضور در مراسم تحویل سال، بدون حجاب کامل رفتند زیارت حضرت معصومه. خبر این جسارت به گوش مردم و شیخ محمد تقی بافقی رسید که از روحانیان قم بود. ابتدا به خانواده شاه پیام داد که اگر مسلمانید، نباید با این وضع حضور یابید، اما وقتی دید پیام موثر نبود، شخصا رفت حرم و به خانواه شاه اخطار داد.

رضاشاه با شنیدن این خبر، رفت قم. با چکمه وارد حرم مطهر شد و بافقی را به فحش و کتک گرفت. بافقی دستگیر و از قم تبعید شد. این نخستین مخالفت آشکار رضاشاه با روحانیان بود.

گام بعدی، رسمی کردن تغییر لباس، یعنی تبدیل این طرح به قانون، در دستور کار قرار گرفت ولایحه آن تقدیم مجلس شد. با تصویب شدن طرح، طبق نظامنامه لباس متحدالشکل، لباس رسمی مردان شد کلاه پهلوی، لباس کوتاه اعم از نیم تنه یقه عربی بایقه برگردان، پیراهن و شلوار.

روحانیان هم از این قاعده مستثنا نبودند؛ مگر چند طبقه خاص مثل مراجع تقلید، مجتهدان، طلاب مشغول به تحصیل فقه و چند گروه دیگر، بقیه روحانیان نیز می بایست با دادن آزمون و تصدیق وزارت معارف، برای پوشیدن لباس جواز دریافت کنند.

اثرگذاری روحانیت بر مردم بر کسی پوشیده نبود و این قانون می توانست از قدرت آنان بکاهد. مردم که عزم مأموران پهلوی را برای اجرای این قانون جدی دیدند، ابتدا تلاش کردند راههایی به جز تمرد از قانون را دنبال کنند؛ راه‌هایی مثل گرفتن مجوز و قرارگرفتن ذیل استثناها.

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.