نگاهی به قیام توابین پس از عاشورا

به گزارش «مبلغ»، جنبش توابین در سال شصت و پنج علیه حاکمیت امویها و برای از بین بردن قاتلین حسین بن علی(ع)، برپا گردید. هر چند شروع آن در حد یک احساس، پس از واقعه کربلا در قلوب بسیاری از شیعیان پدید آمده بود. بعد از واقعه کربلا، شیعیان کوفه که از عدم مایت خود نسبت به امام حسین(ع)شرمنده شده بودند، تصمیم گرفتند تا به گونه ای این شرمندگی را از چهره خویش بزدایند. آنها عدم حمایت از امام حسین(ع)را گناهی نابخشودنی می دانستند که می باید با کشتن قاتلین حسین یا کشته شدن خود، گناه خویش را جبران کرده و تطهیر شوند.

مدتی پس از واقعه کربلا، کوفه تحت حاکمیت شوم امویها و عامل آنها عبید الله بن زیاد بود. در آن موقع گرچه شیعیان سرکوب شده بودند، اما با وجود سر و صدایی که از ابن زبیر در شرق کشور اسلامی پیچیده بود، هنوز خطر عمده همان شیعیان بودند. اشاره به یک نمونه از جسارت شیعیان در برابر عبید الله بن زیاد مناسب است. پس از واقعه کربلا، عبید الله در مسجد به منبر رفت و گفت: سپاس خدای را که حق را غلبه بخشید و امیر المؤمنین یزید بن معاویه و حزب او را نصرت داد. عبد الله بن عفیف ازدی، که یک چشم خود را در جمل و چشم دیگر خود را در صفین از دست داده بود، از جای برخاست و گفت: ای دروغگو!و فرزند دروغگو!به خدا سوگند تو و پدرت و کسی که تو را حکومت داده و پدرش، فرزندان پیامبران را می کشید و چون صدیقان سخن می گویید. عبید الله گفت: ای دشمن خدا!درباره عثمان چه می گویی؟عبد الله گفت: او مردی بود که خوب کرد و بد کرد. اصلاح کرد و افساد کرد و خدا با عدلش با او رفتار خواهد کرد. اما اگر خواهی درباره خود و پدرت و یزید و پدرش بپرس. عبید الله گفت: نخواهم پرسید تا طعم مرگ را به تو بچشانم. عبد الله بن عفیف گفت: از خدا خواسته ام تا شهادت را روزی من کند، قبل از آن که مادرت تو را بزاید، وقتی چشمم را از دست دادم ناامید شدم، اما اکنون خدای را سپاس که دعایم را مستجاب کرد. (۱)

هنگامی که جنجال ابن زبیر در مکه بلند شد و احتمال شورشی در کوفه نیز وجود داشت، ابن زیاد، عمرو بن حریث(والی خود را در کوفه)خواست و از او درباره صحت و سقم خبر ابن زبیر پرسید و گفت: من از ناحیه ابن زبیر بر امیر المؤمنین یزید هراسی ندارم، بلکه «انی اخاف علیه من الترابیة شیعة ابی تراب علی بن ابی طالب(ع)»، وحشت من از شیعیان علی(ع)است. آیا کسی هست که این روزها در کوفه اظهار دوستی نسبت به او کند؟عمرو بن حریث گفت: به طور قطع کسی نیست که اظهار دوستی کند، جز آنکه همه با او دشمنی دارند. ابن زیاد، مختار را برای نمونه نام برد. پس از آن ابن حریث مختار را زندانی کرد، (۲) تا اینکه عبد الله بن عمر به یاری او شتافت.

جریانات بعدی نشان داد که شمار کسانی که نسبت به دوستی علی(ع)و فرزندانش وفا دارند، در کوفه فراوان است. طبعا در آن روزها به طور پنهانی با یکدیگر در رابطه و تماس بودند. مشکل شیعیان اکنون در دو جهت بود، یکی از ناحیه امویان و دیگر از سوی اشراف و بسیاری از کوفیان که در کربلا به جنگ امام حسین(ع)رفته و لزوما موضع ضد شیعی داشتند. اکنون که گروهی از شیعیان در صدد بودند تا انتقام امام حسین(ع)را بگیرند، لاجرم با خود مردم کوفه نیز درگیر بودند، کسانی که امام حسین(ع)را به شهادت رسانده بودند. (۳) با هلاکت یزید در سال شصت و چهار، شیعیان از سوی سلیمان بن صرد خزاعی دعوت شدند. بسیاری این دعوت را پذیرفتند، (۴) اما از آنجا که هنوز حاکمیت بنی امیه در عراق متزلزل نشده بود، امکان بروز و ظهور برای آنها نبود. آنان در شروع کار خود، به کار تبلیغ مشغول شده و مبلغین خود را برای جمع آوری شیعیان و آماده ساختن آنها به اطراف پراکندند. (۵) بتدریج وضع بنی امیه رو به وخامت گذاشت. معاویه دوم فرزند یزید از خلافت کناره گیری کرد و یا به دست دیگران از بین رفت. شام برای آینده حکومت دچار درگیری و آشفتگی شد، این درگیری بین طرفداران عبد الله بن زبیر از یک طرف و حامیان مروان بن حکم از طرف دیگر بود. پیامد چنین مساله ای ضعف حاکمیت بنی امیه در عراق بود که پس از مدتی به برچیده شدن حاکمیت آنها انجامید، تا اینکه عبد الملک در آغاز دهه هفتاد باز عراق را به زیر سلطه امویها درآورد.

شیعیان از این فرصت استفاده کردند و در ادامه تلاشهایی که از سال شصت و یک به بعد برای آماده ساختن نیروها و تهیه سلاح صورت داده بودند، (۶) شروع به جمع آوری جدی نیرو کردند. چهار نفر از شیعیان معروف کوفه، مسیب بن نجبه، عبد الله بن سعد بن نفیل، رفاعة بن شداد و عبد الله بن وال، در کنار سلیمان کار سازماندهی مردم را به عهده گرفتند. در جلسه ای که تشکیل شد، بسیاری از شیعیان معروف کوفه در آن شرکت کردند. (۷) رهبران شیعه در این گردهمایی به سخنرانی پرداخته و تکیه کلام آنها جبران ظلمی بود که در حق اهل بیت پیامبر(ص)کرده و او را تنها گذاشته بودند. آنها با استناد به آیه شریفه

یا قوم انکم ظلمتم انفسکم باتخاذکم العجل فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم (۸)

در پی توبه و کشته شدن خویش بودند تا خطای خود را جبران کنند. (۹) در این مجلس همه بر سر همکاری و همراهی توافق و تعهد کردند. کسانی که خواستار کمک مالی به جنبش بودند، قرار شد تا به عبد الله بن وال مراجعه کنند. (۱۰) سلیمان، که پیر مردی از صحابه پیامبر(ص)و از یاران امام علی(ع)بود، به رهبری جنبش برگزیده شد. او در اولین اقدام خود نامه ای به سعد بن حذیفة بن الیمان که از جمله شیعیان و ساکن مدائن بود نوشت و از او خواست تا در صورت تمایل همراه دیگر شیعیان مدائن – که از جمله شهرهای شیعه نشین معروف است – به یاری آنها بشتابند. او گفت که آنها زمان و مکان خروج را معین کرده – اول ربیع الاول سال ۶۵ – و آنها نیز افراد و تجهیزات لازم را فراهم کنند و محل آن «نخیله »لشکرگاه معروف کوفه خواهد بود. (۱۱) نکته اساسی درباره محتوای این جنبش، در کلماتی که به یکی از خطبای «توابین »نسبت داده شده آمده است، عبید الله بن عبد الله در اجتماعی از توابین، ضمن برشمردن عظمت ذریه رسول خدا(ص)و با اشاره به اهانتی که در حق ایشان در جریان کربلا اعمال شد، راه توبه را برای آنها مطرح کرده و می گوید:

«انا ادعوکم الی کتاب الله و سنة نبیه و الطلب بدماء اهل بیته و الی جهاد المحلین و المارقین فان قتلنا فما عند الله خیر للابرار و ان ظهرنا، رددنا هذا الامر الی اهل بیت نبینا» (۱۲) من شما را به کتاب خدا، سنت پیامبر و انتقام خون اهل بیت و جهاد با منکران دین و مارقین دعوت می کنم. اگر کشته شدیم آنچه نزد خداوند برای نیکان است، بهترین است. اگر هم پیروز شدیم، حکومت را بدست اهل یت خواهیم سپرد.

زمانی که توابین، جنبش خود را آغاز کردند، شهر کوفه و بصره در دست عمال عبد الله بن زبیر بود. عبید الله بن زیاد با شنیدن اخبار شام، از عراق فرار کرد و به علت این که تشکیلات دیگری برای جایگزینی وجود نداشت، عبد الله بن زبیر که از سال شصت و یک به بعد در مکه قدرت را به دست گرفته بود، عمال خود را روانه عراق کرد و بدین صورت «شرق اسلامی »به دست زبیری ها افتاد. در این زمان شخصی به نام عبد الله بن یزید انصاری در مقام حاکم و ابراهیم بن محمد بن طلحه مسئول امور خراج در این شهر بودند.

اشراف کوفه که همیشه در باطن و ظاهر، به حمایت از بنی امیه می پرداختند، با شنیدن ظهور احتمالی یک حرکت شیعی، دست به دامن آل زبیر شده و پیرامون او را گرفتند.

جمعیت شیعیان و نیز کسانی که متمایل به آن بودند، گرد سلیمان مجتمع شده یا همان گونه که خواهیم دید، به مختار پیوستند.

مساله مهم برای توابین عکس العملی بود که می باید در قبال اشراف و نیز حاکمیت کوفه داشته باشند. این دو مساله در ارتباط با یکدیگر بود، هم بدان دلیل که شهر در دست حاکم زبیری آن بود و هم اینکه اشراف جزو حامیان این حکومت بودند و طبعا شیعیان نمی توانستند با آنها وارد درگیری شوند.

عبد الله بن یزید والی زبیری شهر در آغاز با اتخاذ یک موضع فریبکارانه کوشید، تا توجه شیعیان را به سوی شام جلب کرده و آنها را به سوی سپاه اعزامی شام که عبید الله بن زیاد فرماندهی آن را بر عهده داشت بفرستد. او گفت که اگر آنها به دنبال قاتلین حسین بن علی(ع)هستند، طبعا مورد حمایت نیز قرار خواهند گرفت. اما روشن است که قاتل حسین بن علی ابن زیاد است، در این صورت توابین نمی بایست در داخل شهر کشت و کشتاری به راه بیندازند. (۱۳) این موضعگیری از سویی موجب می شد تا امنیت شهر حفظ شود و از سوی دیگر دشمنان آل زبیر، به جان یکدیگر بیفتند، در این میان زبیریها به راحتی از شر آنها در امان باشند. هر چند به ظاهر چنین موضع از طرف افرادی چون ابراهیم بن محمد بن طلحه بعنوان یک موضع سازشکارانه مطرح شد، اما در واقع، حتی اگر عبد الله بن یزید قصد فریبکاری نداشت، این حرکت سبب شد تا توابین از کوفه خارج شده و با عده قلیل خود در برابر سپاه فراوان شام قرار گیرند.

در هر صورت چنین رفتاری موجب شد تا شیعیان به صورت علنی فعالیت خود را آغاز کنند و برای رفتن به سمت شام خود را تجهیز نمایند. (۱۴) رفتن به سمت شام، مورد ضایت خود سلیمان نیز بود و با این که افرادی به او گفتند که قاتلان امام حسین(ع)در کوفه هستند، سلیمان، اظهار می کرد که مسبب اصلی ماجرا عبید الله بن زیاد است، (۱۵) لذا مقاومتی در برابر این تصمیم و تمایل از سوی شیعیان صورت نگرفت. همچنین سلیمان گفت که جنگ در داخل کوفه سبب خواهد شد که ما برادر کشی به راه بیندازیم و طبعا دشمنان ما زیادتر خواهند شد. اضافه بر آنکه عبید الله قاتل اصلی است، افرادی چون عمر بن سعد قدرت چندانی ندارند. (۱۶) شاید مقصود سلیمان این بود که بعدا نیز می توان به سراغ آنها رفت.

در همین گیر و دار، مختار که از شیعیان معروف بود، به کوفه آمد. از اخباری که نقل شده چنین بر می آید که او از قبل در ذهن خود طرحهایی برای بسیج و قیام شیعیان آماده کرده بود، اما در کوفه مواجه با جنبش توابین شد. از نظر او این جنبش نمی توانست قدمی اساسی برای دستیابی به هدفی که در نظر گرفته شود. او معتقد بود که چنین کاری تنها سبب کشته شدن شیعیان خواهد شد. این تبلیغات سبب شد که عده ای از شیعیان گرد او جمع شوند. (۱۷) چنان که نقل شده، با این گفته ها، حدود یک چهارم کسانی که با سلیمان بیعت کردند، به هواخواهی از مختار پرداختند. (۱۸) با اینکه نزدیک به شانزده یا دوازده هزار نفر با سلیمان بیعت کرده بودند، حدود چهار هزار نفر آماده رفتن به سمت شام شدند و پس از آنکه سلیمان در پی آنها فرستاد، حدود هزار نفر دیگر نیز به آنها ملحق شدند. (۱۹) وقتی که سلیمان و سایر توابین از کوفه خارج شدند، قاتلین حسین(مثل شبث بن ربعی و دیگر بزرگان کوفه)نفس راحتی کشیدند. تنها نگرانی آنها از ناحیه مختار بود. آنان با توطئه ای که سامان دادند، حاکم کوفه را وادار کردند تا او را به زندان افکند. (۲۰) تنها بعد از واقعه توابین بود که بار دیگر با وساطت عبد الله بن عمر، شوهر خواهر خویش، خلاصی یافت.

جو حاکم بر سپاه توابین، اخلاصی آمیخته با عزم بر توبه بود. «فتنادی الناس من کل جانب: انا لا نطلب الدنیا و لیس لها خرجنا» (۲۱) ، این صدا در هر گوشه ای از سپاه بلند شد که ما طالب دنیا نبوده و برای آن خروج نمی کنیم.

در این زمان مروان در شام بر ضحاک بن قیس غلبه یافته و سپاهی را به سمت عراق اعزام کرد. روشن بود که توابین نمی توانستند در برابر آنها ایستادگی کنند. حاکم زبیری کوفه نیز از موضع اولی خود برگشته و پیامی نزد سلیمان فرستاد تا اندکی صبر کند که او نیز سپاهی آماده نماید تا با هم در مقابل عبید الله بن زیاد ایستادگی کنند. (۲۲) دلیل این موضع جدید آن بود که به هر روی حجاز در معرض خطر جدی از ناحیه شام قرار داشت. بویژه که اگر توابین شکست می خوردند، شامیان در حمله به عراق جدی تر می شد. سلیمان در آن زمان این پیشنهاد را نپذیرفت. بعد از آنکه آنها از کوفه بیرون رفتند و در نیمه راه، نامه ای از حاکم کوفه به دست او رسید که همان درخواست را کرده بود، اما سلیمان باز هم نپذیرفت. او می گفت که در صورت پذیرش این همکاری، تعدادی از نیروها متفرق خواهند شد و ما دیگر نمی توانیم چنین سپاهی را فراهم آوریم. او می گفت: علاوه بر این، حاکمیت به دست زبیریها خواهد افتاد و پس از پیروزی ما باید برای عبد الله بن زبیر بجنگیم و این چیزی جز گمراهی نخواهد بود. در واقع سلیمان و یاران او چندان به شکست، که آن را شهادت می دانستند، نمی اندیشیدند. آنها شهادت را پذیرا بودند و گفتند که اگر پیروز شدیم حکومت را به اهلش می سپاریم. (۲۳) با این استدلال جایی برای اتحاد با ابن زبیر و نیروهای او وجود نداشت.

توابین در آغاز به سمت کربلا رفتند و در طول راه عده ای از آنها جدا شدند. (۲۴) در کربلا کنار مزار حسین بن علی(ع)آمده و پس از گریه و زاری فراوان از خدا خواستند تا توبه آنها را بپذیرد. پس از آن یکایک با امام شهید وداع کرده، (۲۵) به سمت جصاصه و از آنجا به انبار و منطقه صدور رهسپار شدند. مسیر حرکت آنها به سوی شام بود و لذا به سوی نقطه هیت و بعد از آن به قرقیساء رفتند. در آنجا زفر بن حارث، که جزو مخالفین حکومت مروان پس از درگیریهای داخلی شام بود، از توابین استقبال کرد و با تجهیز آنها، آگاهیهایی نسبت به منطقه درگیری در اختیار آنها نهاد. بعد از آن به سمت سپاه شام حرکت کردند.

سلیمان بن صرد بار دیگر برای توابین سخن گفت و تاکید کرد که تنها با سیره علی(ع)در میان مجروحان و اسرای شام برخورد کنند. او مجددا بر مساله توبه تکیه کرد.

هنگامی که فاصله چندانی با دشمن نداشتند مسیب بن نجبه با شماری از توابین به عنوان نیروهای مقدم به سوی دشمن رفت و با یک حمله سپاه مقدم آنها را فراری داده و غنائمی نیز از آنها گرفت. پس از آن دو سپاه به یکدیگر رسیدند. دشمن اموی پیشنهاد کرد اکنون پس از مردن مروان، حکومت فرزند او عبد الملک را بپذیرند. در مقابل، توابین چون شیعه بودند، گفتند: آنها عبد الملک را به خاطر قتلها و کشتارهایی که کرده تحویل آنها دهند. پس از آن به همراهی یکدیگر سراغ عبد الله بن زبیر رفته او را خلع کنند و آنگاه «نرد الامر الی اهل بیت نبینا الذین اتانا الله من قبلهم بالنعمه و الکرامة » (۲۶) ، حکومت را به دست اهل بیت پیامبر(ع)، کسانی که خداوند از ناحیه آنها نعمت و کرامت نصیب ما کرده، واگذار کنیم ». طبیعی بود که هیچکدام زیر بار یکدیگر نروند.

درگیری آغاز شد. روز اول دشمن شکست خورد، اما از آنجا که در روزهای بعد همواره نیروهای تازه نفس دشمن بدانها ملحق می شد و تعدادشان افزایش می یافت، بتدریج فشار بر توابین شدیدتر شد. به سپاه دوازده هزار نفری که همراه حصین بن نمیر بود، روز دوم هشت هزار نفر دیگر به فرماندهی شرحبیل بن ذی الکلاع اضافه شدند. (۲۷) روز سوم جنگ، سلیمان و پس از آن مسیب بن نجبه به شهادت رسیدند. مدتی بعد عبد الله بن وال که قرار بود پس از آن دو، فرماندهی را بپذیرد، به شهادت رسید. قاتل او بعدها ضمن تعریف اینکه چه کسی را کشت، گفت: بعدها به من گفتند: او از فقهای عراق بوده که «کانوا یکثرون الصوم و الصلاة و یفتون الناس ». (۲۸) نماز و روزه فراوان به جای می آورند و مفتی مردم می باشند. فرمانده دیگر توابین، عبد الله بن سعد، نیز به شهادت رسید. هنگامی که نوبت به رفاعة بن شداد رسید، بقایای سپاه را جمع آوری کرده و شبانه به سمت عراق بازگرداند.

قرار بود شیعیان مدائن و بصره بدانها ملحق شوند، اما آنها نتوانستند به موقع خود را به توابین برسانند. حدود یکصد و هفتاد نفر از شیعیان مدائن و سیصد نفر از شیعیان بصره به رهبری مثنی بن مخربة در حالی که به سوی توابین می آمدند، با بقایای توابین، که به عراق باز می گشتند، برخورد کرده و آنها نیز برگشتند. (۲۹) بلاذری گفته است شیعیان بصره در سر قبر حسین(ع)به توابین ملحق شده بودند، (۳۰) که ظاهرا صحیح نیست. بدین صورت جنبش توابین بدون نتیجه ملموسی خاتمه یافت.

در اینجا به بیان چند نکته درباره توابین می پردازیم:

الف: با توجه به شواهدی که گذشت، می توان به خوبی در مورد عقیده دینی توابین قضاوت نمود. این عقیده بر مبنای یک «تشیع اعتقادی »بنا شده که اصلیترین رکن آن، اعتقاد به امامت است. واگذاری امامت جامعه به اهل بیت(ع)به طور مکرر در کلمات توابین به چشم می خورد. علاوه بر آن، عمل به سیره امام علی(ع)نیز مؤید همین «تشیع اعتقادی »است.

ب: نکته دیگر وجود نوعی حالت روحی خاصی است که در میان توابین وجود داشته است. آنها کسانی بودند که به هر دلیل در واقعه کربلا شرکت نکردند و زمانی به خود آمدند که ذریه پیامبر(ع)فجیع ترین صورتی به شهادت رسیده و خانواده آنها به حال اسارت در کوفه عبور داده شدند. کوفیها بشدت مورد نکوهش قرار گرفته و افرادی چون زینب، ام کلثوم و امام سجاد(ع)آنها را سخت ملامت کردند. نتیجه این واقعه و چنان برخوردی از سوی اهل بیت(ع)با آنها، ایجاد احساس گناه شدید در مردم کوفه بود که به دنبال آن عذابی سخت وجدان دینی آنها را آزار داد. این بیشتر بدان دلیل بود که آنها خود را مقصر می دانستند، زیرا آنان امام را به کوفه دعوت کرده بودند.

تنها چیزی که می توانست آنها را تسکین دهد، از بین بردن آثار روحی این گناه بود. اگر چه آنها یکی از طرق این تطهیر را کشتن قاتلین امام حسین(ع) می دانستند، اما گویا شهادت برای آنها گواراتر بود، چون احساس می کردند که در برابر این کوتاهی، حتی با کشتن قاتلان امام حسین(ع)نمی توانند وجدان خود را آرامش و آسودگی بخشند. آنها با علم به وجود سپاه انبوهی که از شام به همراهی ابن زیاد می آمدند، کمترین تردیدی در جنگ با آنان به خود راه ندادند.

توابین از نظر سیاسی ارزیابی درستی از وقایع و جریانات در کوفه نداشتند. فکر تسخیر کوفه و کشتن قاتلان حسین بن علی(ع)و تجهیز عراق در برابر شام، کمتر برای آنها مطرح بود. افکاری که بعدها مختار آنها را دنبال کرد.

برای آنها یک چیز اهمیت داشت و آن «توبه »بود. توبه ای که با«شهادت »به دست می آمد. هنگامی که در آخرین لحظات جنگ، رفاعة بن شداد می خواست بقایای توابین را از صحنه دور کند و به عراق بازگردد، افرادی از«توابین »اعتراض کردند. کنانی نامی گفت: «انی لا ارید ما ترید، ارید لقاء ربی و اللحاق باخوانی و الخروج من الدنیا الی الاخرة »، آنچه را من می خواهم، جز چیزی است که تو در پی آنی. من ملاقات با پروردگارم، ملحق شدن به برادرانم و خارج شدن از دنیا را خواهانم. پس از آن در حمله ای به شهادت رسید. (۳۱) عبد الله بن عزیز کندی در آخرین لحظات، فرزند خویش را به کندیان شام سپرد و از نقطه ای دیگر به سپاه شام حمله کرد تا به شهادت رسید. (۳۲) کریب بن زید حمیری، با تعدادی حدود صد نفر، فرمان برگشت رفاعه را اجرا نکرد. او گفت: شنیده ام گروهی قصد بازگشت دارند، اما«لا اولی هذا العدو ظهری حتی ارد موارد اخوانی »، من به این دشمن پشت نخواهم کرد تا اینکه به برادرانم ملحق شوم. ذی الکلاع، از فرماندهان شام، به او امان داد. چون هر دو در اصل «حمیری »بودند، اما کریب گفت: «انا قد کنا امنین من الدنیا انما خرجنا نطلب امان الاخرة »، ما در دنیا در سلامت و آرامش بودیم، آمدن ما به خاطر کسب آرامش و امنیت در آخرت بود. (۳۳) جملات و اشعاری که از توابین در جریان حملات به سپاه شام روایت شده، همگی متضمن مفهوم توبه و تجلی آن در رفتن از این دنیا و کسب فیض شهادت است. سلیمان بن صرد در آغاز جنگ فریاد می زد: «یا شیعة آل محمد!فو الله ما بینکم و بین الشهادة و دخول الجنة و الراحة من هذا الدنیا الا فراق الانفس و التوبة و الوفاء بالعهد»، ای شیعیان آل محمد!بین شما و شهادت، و ورودتان به بهشت و احت شدن از این دنیا، جز پرواز کردن روحتان، توبه و وفای به عهد فاصله ای نیست و در شعری می گفت:

الیک ربی تبت عن ذوبی

و قد علانی فی الوری مشیبی

فارحم عبیدا غیر ما تکذیبی

و اغفر ذنوبی سیدی وحوبی

پروردگارا به سوی تو از گناهانم توبه کردم و در میان مردم پیری مرا مشخص می کند. خدایا بر بنده خود، بدون اینکه او را تکذیب کنی، رحم نما و گناهانم را ای مولای من ببخشای. »

عبد الله بن سعد می گفت:

ارحم الهی عبدک التوابا

و لا تؤاخذه فقد انابا

لا کوفة یبقی و لا عراقا

لا بل یرید الموت و العتاقا (۳۴)

خدایا بر بنده تائب خود رحم کن. او را مؤاخذه مفرما، او توبه کرده است. دیگر به دنبال کوفه و عراق نیست، بلکه تنها به دنبال مرگ و رهایی یافتن است.

همچنین رفاعة بن شداد می گفت:

یا رب انی تائب الیکا

قد اتکلت شدتی علیکا (۳۵)

خدایا من به سوی تو توبه کرده و به تو توکل کرده ام.

صخر بن حذیفه با سی نفر از پسر عموهای خویش می جنگید، گفت:

الی الله من الذنب افر

انوی ثواب الله فیما قد اسر (۳۶)

من از گناه به سمت خدا فرار می کنم. نیت من در قلبم ثواب الهی است.

 

پی نوشت ها:

۱. المحبر، صص ۴۸۱ – ۴۸۰

۲. الفتوح، ج ۵، صص ۲۶۸، ۲۶۹

۳. همان، ج ۶، ص ۴۷

۴. تجارب الامم، ج ۲، صص ۹۷، ۹۸

۵. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۳۲، نک: تجارب الامم، ج ۲، ص ۹۷

۶. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۳۲، نک: تجارب الامم، ج ۲، ص ۹۷

۷. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۲۸

۸. بقره، ۵۴

۹. انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۰۶، تجارب الامم، ج ۲، ص ۹۶، الفتوح، ج ۶، ص ۵۰

۱۰. تجارب الامم، ج ۲، ص ۹۶

۱۱. تاریخ الطبری، ج ۴، صص ۴۳۰، ۴۳۱، و نک: انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۰۶، تجارب الامم، ج ۲، ص ۹۷، الفتوح، ج ۶، ص ۵۲ مشابه این نامه به شیعیان بصره نیز بسرپرستی مخربة بن مثنی نوشته بود.

۱۲. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۳۳،

۱۳. نک: تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۳۵، تجارب الامم، ج ۲، ص ۹۹، ج ۵، ص ۲۰۷

۱۴. انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۰۸، تجارب الامم، ج ۲، ص ۹۹

۱۵. تاریخ الطبری، ج ۴، صص ۴۵۴ – ۴۵۳

۱۶. الفتوح، ج ۶، صص ۶۶ – ۶۵

۱۷. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۹۹، و نک: انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۰۷، تجارب الامم، ج ۲، ص ۹۸

۱۸. انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۰۸

۱۹. تاریخ الطبری، ج ۴، صص ۴۵۳ – ۴۵۲، و نک: انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۰۸

۲۰. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۵۰

۲۱. همان، ج ۴، ص ۲۲۴۵۳. همان، ج ۳، ص ۴۵۵

۲۳. همان، ج ۳، ص ۴۵۹، و نک: تجارب الامم، ج ۲، ص ۱۰۳

۲۴. حدود هزار نفر بازگشتند، نک: انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۰۹، ابن اعثم تعداد آنها را در زمان رویارویی ۳۳۰۰ نفر ذکر کرده است، ج ۶، ص ۸۱

۲۵. الفتوح، ج ۶، ص ۸۹

۲۶. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۶۴، انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۱۰، تجارب الامم، ج ۲، ص ۱۰۹ و ابن اعثم آورده «هلم الی طاعة اهل بیت النبوة »، الفتوح، ج ۶، ص ۸۲

۲۷. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۶۵

۲۸. همان، ج ۴، ص ۴۶۸

۲۹. تجارب الامم، ج ۲، ص ۱۱۱، ۱۱۲، تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۷۰

۳۰. انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۱۱

۳۱. تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۶۸

۳۲. همان، ج ۴، ص ۴۶۹

۳۳. همان، ج ۴، ص ۴۶۹

۳۴. الفتوح، ج ۶، ص ۸۳

۳۵. همان، ج ۶، ص ۸۴

۳۶. همان، ج ۶، ص ۸۵

منبع: تاریخ خلفاء , جعفریان، رسول

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.