مروری بر کتاب پارادوکس داستان: دلبستگی ما به داستان‏‌سرایی چگونه جامعه را می‏‌سازد و ویران می‏‌کند؟

آیا میل انسان به داستان‌‏سرایی خطرناک است؟

مبلغ/ «از زمانی که بشر به وجود آمده همان داستان‏‌های دیرینه، به همان شیوه و همان دلایل قدیمی، تکرار شده‌اند». و همه، از مسیح بگیرید تا سقراط و دیگران، داستان‏‌سرایانی از یک قماش هستند. این پیام اصلی کتاب جدید جاناتان گاچُل است. اما تیموتی اسنایدر، استاد تاریخ دانشگاه ییل، معتقد است گاچل اشتباه می‌کند و خودش در دامِ چیزی افتاده است که قصد داشته از آن فرار کند: جذابیت‌های داستانی.

به گزارش «مبلغ» به نقل از ترجمان، تیموتی اسنایدر، نیویورک‌تایمز— جاناتان گاچُل می‏‌گوید کتاب‌نوشتن «عذابی عظیم» است. او بارِ این مسئولیت را با نوشتن دربارۀ خودش و خلاصی از تحقیقات پردامنه سبُک می‌‏کند. صحنه‏‌ای به‌‏یاد‏ماندنی از صبحی دل‌‏انگیز را به تصویر می‌‏کشد که در تالار مطالعۀ گروه روان‌شناسیِ دانشکده‌‏اش نمایۀ کتاب‏‌های درسی را تورق می‏‌کند. او از این نگاهِ سرسری نتیجه می‌گیرد که تاکنون جز خودش هیچ‏کس موضوع مورد پژوهش او را که عبارت از «علمِ» سازوکارهای داستان‏ باشد بر ذمّه نگرفته است. چه کشف بزرگی!

گاچُل، پژوهشگر عضو کالج واشینگتن و جفرسون، به ما می‏‌گوید «از زمانی که بشر به وجود آمده همان داستان‏‌های دیرینه، به همان شیوه و همان دلایل قدیمی، تکرار شده‌اند». ما در «پیروی ناخودآگاه از دستورزبان فراگیرِ» داستان‌‏ها زندگی می‌‏کنیم. به بیان دیگر، ما داستان‏‌ها را تعریف نمی‏‌کنیم، داستان‏‌ها ما را تعریف می‌‏کنند و همه، از مسیح بگیرید تا سقراط و دیگران، داستان‌‏سرایانی از یک قماش هستند. گاچُل معتقد است آن داستان عمومی و فراگیر که از قبل در مغز ما وجود دارد داستانی است که همه‏‌چیز در آن رو به وخامت می‏‌گذارد تا آنکه بالاخره اوضاع بهبود ‏یابد.

این «دستورزبان فراگیر» نه با سفر پیدایش، اساطیر اسکاندیناوی، اسطوره‏‌های یونانی، منتخبات کنفسیوس و ریگ‏ودا سازگار است نه با «هملت»، «برادران کارامازوف»، «مادام بواری» و غیره تطبیق می‌‏کند. اما این مسئله در برابر مشکلات دیگر گاچُل هیچ نیست. او در کتاب پارادوکس داستان شرح می‏‌دهد که داستان‏‌ها آنچه را باید بشنویم به آنچه می‏‌خواهیم بشنویم تقلیل می‏دهند. آنچه در نگاه اول تنش رواییِ ساده‌ای به نظر می‏رسد ممکن است به معنای ضدیت علنیِ جماعتی با جماعت دیگر باشد. این‏‌ها مطالب بسیار خردمندانه‌‏ای هستند که هانا آرنت چند دهه پیش مطرح کرده است. اما گاچُل در این کتاب دقیقاً چنین داستانی را دربارۀ خودش نقل می‌‏کند: دانشمندی قهرمان که افکار اصیل او پیش‌‏پندارهای ما را بر هم می‏‌زند و بدین‏‌ترتیب حمله به گروه دشمنِ متشکل از استادان چپیِ وحشت‌‏انگیز را رهبری می‏‌کند. او، با دفاع از این تعبیر، کسان دیگری را که استدلال‏‌هایی مشابه مباحث او مطرح کرده‌‏اند نادیده می‌‏گیرد و رشته‌‏ها و پیشه‌‏هایی را که خلاف دیدگاه‌‏های او باشند به‌‏کل رد می‌‏کند. گاچُل فریب داستان خودش را می‏‌خورد و از این طریق قدرت داستان‏‌ها‏ را نشان می‏‌دهد.

در تحلیلِ او فکر تازه‏ای به چشم نمی‌‏خورد. ایدۀ او که می‏‌گوید داستان‏‌ها ما را تعریف می‏‌کنند از انسان‏‌شناسی ساختارگرایانۀ کلود لوی‏استروس در دهۀ ۱۹۵۰ گرفته شده است. فلاسفه روی موضوع داستان حسابی کار کرده‌‏اند که البته گاچُل آن‏ها را نادیده گرفته است. از تاریخ و روزنامه‏‌نگاری هم صحبت به میان می‏‌آورد، ولی چون معتقد است این‏‌ها اجزای شاکلۀ «دستگاه» داستان‏‌سرایی فرهنگ ما هستند، کنارشان می‌‏گذارد. گاچُل در این خرمن آتش علوم انسانی زحمت دانستن آنچه رمان‌‏ها می‏‌گویند یا رشته‌های مختلف اقتضا می‏‌کنند یا سنت‌‏ها پیش می‌‏نهند را از سر خود باز می‏‌کند. تصویری که او از مسیح و سقراطِ قصه‌‏گو به دست می‌‏دهد کاملاً غلط است، سخن آن‏ها رمزگونه، مبهم و تمثیلی بوده و می‏‌خواسته‌‏اند به ذهن و روح مردم جان تازه ببخشند. ذهنیتِ تحقیق و جست‌وجو در کار او غایب است.

از اصل امتناع تناقض هم خبری نیست. گاچُل، وقتی باب میلش باشد، درست از همان رشته‏‌هایی که قبل‏تر مردود دانسته نمونه‏ می‌‏آورد، بلافاصله پس از یک بخشِ انتقادآمیز که تاریخ را پیش‏‌بینیِ بی‏فایدۀ امروز بر اساس گذشته می‏‌داند به کتابی تاریخی استناد می‌‏کند، چراکه آن کتاب همان چیزی را می‏‌گوید که او می‏‌خواهد بگوید. بارها و بارها کاری می‏‌کند که خودش به آن انتقاد کرده است: آنچه را به داستان او یاری می‌‏رساند سند و مدرک قلمداد می‏‌کند و باقی را کنار می‏‌گذارد.

گاچُل مدعی است که دیگران واقعیات آزارنده را نادیده می‏‌گیرند، حال آنکه خودِ او چنین می‏‌کند. روان‌شناسی شاید چیز زیادی دربارۀ داستان‏‌ها نداشته باشد که بگوید، ولی برای این عمل گاچُل عنوانی دقیق دارد: «جابجایی»۱، که اصطلاح ادبی‌اش «تعریض» است. البته نمی‏‌توان انتظار داشت گاچُل این موضوع را درک کند. کار اصطلاحات ادبی نظیر تعریض انجام آن چیزی است که گاچُل مدعی است پیش از او کسی انجامش نداده: از طریق فهرست‌کردن صنایع به‏‌کاررفته در داستان‌‏ها به ما امکان می‏‌دهند از آن‏ها فاصله بگیریم. البته این حوزه برای گاچُل ناشناخته است. در عنوان کتاب وعدۀ پارادوکس را به ما می‌‏دهد، ولی در ادامه هیچ نمونه‌ای از پارادوکس نشانمان نمی‌دهد. فرق بین استعاره و تشبیه را نمی‌‏داند. آنجا که مشغول سرهم‌‏بندی جزئیات هولوکاست است (تازه می‌‏گوید تاریخ به چه درد ما می‏‌خورد؟!) خوانندگان را به غلط‌‏های دستوری مهمان می‏‌کند.

گاچُل، در درخشان‏‌ترین بخش اثر، کتابِ جارون لنیر۲ را شاهد می‌‏آورد تا نشان دهد چطور الگوریتم‌‏های شبکه‌‏های اجتماعی بدترین تمایلات ما را تقویت می‏‌کنند. هرچند ممکن است گاچُل در مورد «دستورزبان فراگیر» داستان‌‏ها به خطا رفته باشد، کاملاً درست می‏‌گوید که رسانه‏‌های اجتماعی به روایت‏‌هایی پر و بال می‌‏دهند که ما را پاک و بی‏‌گناه و دیگران را وحشی و سنگ‌دل نشان می‌‏دهند، اما چون خود را مکلف کرده که هرجور حرفی را، از شعر عهد بابِل باستان گرفته تا واقعیت مجازیِ دیجیتال، «داستان» به حساب آورد، نمی‏‌تواند به این نتیجۀ بسیار مهم برسد که هر داستانی به داستان‏سرایی از جنس بشر نیاز دارد. او می‏‌پذیرد که رمان حس همدردی را در ما زنده می‌‏کند (بحثی که مورخی به نام لین هانت باب کرد) اما نمی‌‏تواند خود را وادارد که بگوید خواندن آلیس در سرزمین عجایب بهتر از افتادن در لانۀ خرگوش رسانه‌‏های اجتماعی است.

گاچُل کمیت را به کیفیت ترجیح می‌‏دهد و، به‏‌جای خواندن رمان‏‌ها، به جدول‏‌بندی مطالعات انجام شده دربارۀ آن‏ها می‌‏پردازد. او نمی‌‏تواند به‌‏درستی تشخیص دهد که اینترنت نوعی تجربۀ روان‌شناختی بی‏‌پایان به وجود می٬‏آورد، نه داستان. گاچُل عقل خود را به دست ابزارهای کلان‌‏داده و روان‌شناسی می‌‏دهد و، به این ترتیب، از درک این نکتۀ اساسی دربارۀ تجربۀ خواندن در دورۀ حاضر عاجز می‏ماند. سخن او دربارۀ الگوریتم‏‌های رسانه‏‌های اجتماعی که ما را به خودشیفتگی مطلق می‌‏کشانند خطا نیست، اما توجه نمی‌‏کند که دقیقاً همین روان‌شناسی و کلان‏‌داده‏‌ها -هم‌‏پیمانان خود او- هستند که با تبلیغات دیجیتال و حربه‏‌های سیاسی ما را در داستان‏‌هایی که همیشه طرف خوب آن‏ها هستیم گیر می‌‏اندازند. گاچُل به ما هشدار می‏‌دهد که مراقب چنین داستان‏‌هایی باشیم، درست هم می‏‌گوید، ولی در تحلیلی که از افزایش و تشدید آن‏ها ارائه می‌دهد شخصیت منفی را با قهرمان اشتباه گرفته است. وقتی او داستان‏‌سرایی انسان را با دست‌کاری ماشینی یکی می‌‏کند، بی‌‏آنکه خود دانسته باشد، به جبهۀ ماشین‏‌ها پیوسته است.

گاچُل اختلاف اساسی میان باورکردن داستان و داستان‏‌پردازشدن را نادیده می‏گیرد. این مسئله وقتی بروز می‏‌کند که سراغ ادبیات داستانی می‌‏رود. صحنۀ کوتاهی را توصیف می‏‌کند که (دست‏‌کم در نظر بسیاری از خوانندگان) ظاهراً ماجرای خانمی جوان است که می‏‌کوشد از دست مهاجمی خطرناک بگریزد. گاچُل به طرزی وحشتناک می‏‌نویسد که «من خدای جهان کوچک او هستم» -پیش از آنکه، به طرزی وحشتناک‌‏تر، ما را مطمئن کند که خدایی رئوف است. اگر داستان از موضع قدرتی ازخودراضی روایت نشود، مثلاً اگر از نظرگاه خودِ زن گفته شود، به گونه‌‏ای دیگر خواهد بود. همچنین اگر به‌عنوان اثری غیرداستانی نقل شود، ماجرا به‏‌کلی متفاوت خواهد شد.

نظر گاچُل دربارۀ جهان غیرداستانیِ ما عبارت از این است که «تقریباً همه‌‏چیز رو به بهبود است و معدودی از چیزها بدتر می‏‌شوند». با توجه به اینکه او نه تاریخ را قبول دارد نه روزنامه‏‌نگاری را، نمی‏‌دانیم که چطور می‌‏تواند گذشته و حال را مقایسه کند. تکیۀ او بر «اطلاعات» استیون پینکر دربارۀ خشونت است، گرچه اصلاً چنین اطلاعاتی وجود ندارد. پینکر به دیگران استناد کرده است؛ کتاب فرشتگان بدتر ذات ما۳ انتخاب‏‌های عجیب‌‏و‏غریب او را به‌‏نحو سودمندی مورد بررسی قرار داده است. پینکر، در حوزه‌‏هایی که من اطلاعات مختصری دارم، انتخاب‏‌های مغرضانه‌‏ای کرده است، بهترین ارقامی را که از شمار مرگ‏‌و‏میر دورۀ معاصر ارائه می‏‌دهد از مأخذی گرفته که آن‏قدر ایدئولوژیک است که شرم داشتم در کلاس‌‏های دبیرستان به آن‏ها استناد کنم. پینکر هم مثل گاچُل عاشق تناقض است. او در جایی که می‏‌خواهد داستان خود مبنی بر پیشرفت را اثبات کند پای رشد بهرۀ هوشی انسان‏‌ها را به میان می‌‏کشد، در‏حالی‏که اصلاً در آن زمان بهرۀ هوشی بشر رو به کاهش بوده است. در آغاز کتابش می‏‌گوید که دولت‏‌های رفاه جدید صلح‏‌طلب‌‏ترین حکومت‌‏های تاریخ بوده‌‏اند، اما در پایان به لیبرتارینیسم می‏‌گراید که درنهایت به فروپاشی‏ این دولت‏‌ها منجر می‏‌شود. پینکر داستانی را نقل ‏می‏‌کند، گاچُل این داستان را می‏‌پسندد و بنابراین ارزش «اطلاعات» به آن می‌‏بخشد.

مهم‏ترین تحول داستان‌‏سرایی آمریکا، که گاچُل نادیده‌اش می‏‌گیرد، برچیده‌شدن اخبار محلی است. بیشترِ نقاط کشور ما در برهوت خبری‌اند۴. مردمی که از امور ضروری زندگی خودشان اطلاعی ندارند دشوار بتوانند داستان‏‌هایشان را نقل کنند. برخلاف نظر گاچُل، گزارشگری تحقیقی فصلی از داستانِ همیشگی بدبینی نیست، بلکه شالودۀ حیات مدنی مردم را فراهم می‏‌آورد. میلیون‏‌ها داستان کوچک در برابر سلطۀ یک داستان بزرگ ایستادگی می‏‌کنند، اما این میلیون‏‌ها داستان کوچک نیازمند نهادی برای انتشارشان هستند. گاچُل مطلقاً دربارۀ اینکه آمریکایی‏‌ها چطور می‏‌توانند عامل و گویندۀ داستان‏‌های خود شوند چیزی نمی‏‌گوید. او از ما می‌‏خواهد داستان‌‏های یکدیگر را، هر قدر هم که مهمل باشند، بشنویم ولی اصلاً نمی‏‌داند از چه طریق می‏‌شود آنچه را می‏‌گوییم معقول‏‌تر کنیم.

بخشی از قصۀ گاچُل دربارۀ خودش این است که می‏‌گوید دیدگاه‏‌های او اصحاب قدرت را رنجیده‌‏خاطر خواهد کرد، اما روایت او از جهان به‌‏هیچ‌‏وجه وضع موجود را به چالش نمی‌‏کشد. او درگیری‏‌های سیاسی را صرفاً جنگ فرهنگی می‌‏داند -برای قدرتمندان دیدگاهی از این بهتر پیدا نمی‌‏شود. او می‏‌گوید هراس‎‏انگیزترین دشمنانش همکاران چپ‌گرا هستند، افکارِ آن‏ها را کاملاً فرهنگی تصویر می‌‏کند. اگر کسی کتاب او را بخواند، تصور می‏‌کند جناح چپ و راست هیچ کاری با برابری و نابرابری اقتصادی، موضوعی که گاچُل نادیده‌اش می‌‏گیرد، ندارند.

گرچه گاچُل ادعا می‌‏کند «۲۴۰۰ سال تحقیقات دربارۀ کتاب جمهور افلاطون» را خوانده است، به مطلب معروف کتاب چهارم، دربارۀ کشور توانگران و کشور تهی‏دستان، توجه نمی‏‌کند. در کشوری که ثروتِ صرفاً چند خانواده به اندازۀ ثروت نیمی از مملکت است، فرصت داستان‏‌سرایی برابر نیست. گاچُل چیزی در این خصوص نمی‏‌گوید. او معتقد است که ما تحت گونه‏‌ای «دمکراسی نمایندگی» زندگی می‏کنیم که اصحاب قدرت در آن داستانی را تعریف می‏‌کنند که داستان خود ماست. پس دیگر نیازی نیست به الکترال کالج۵، تأمین هزینۀ مبارزات انتخاباتی، تغییرات مغرضانۀ تقسیمات کشوری یا پنهان‌‏سازی و معدوم‏‌سازی آرا فکر کنیم. گاچُل اصحاب قدرت را به چالش نمی‌‏کشد، بلکه آن‏ها را تشویق و تأیید می‏‌کند.

گاچُل اعتراف می‏کند که «در این کتاب دچار آشفتگی ذهنی شده است»، و البته دلیل این امر نیز روشن است. اگر همه‌‏چیز داستان باشد، آن‏گاه هرچه داریم از آنِ خود ماست، و داستان خودمان ما را خشنود می‏‌کند تا زمانی فرا رسد که دیگر خشنود نکند. گاچُل در این صفحات که روان‌شناسی به مشکل پیچیده و شخصیِ او بدل می‏‌شود صراحتاً رنج می‏‌کشد. دست‌آخر هم او نمی‌‏تواند از تعابیر «امور مسلم» و «علم» به‏‌درستی استفاده کند -اصطلاحاتی که او با راه‌‏حل‏‌های کوکورانه‏ اشتباه گرفته و تا حد کلیشه تقلیلشان داده است. حتی اگر به ما می‏‌گفت که منظورش از «امور مسلم» و «علم» چیست، باز هم راجع به اینکه مغز ما چطور خود را از داستان‏‌ها و شیوه‌‏های تفکر ازپیش‌تعیین‌شده خلاصی می‏‌بخشد هیچ سرنخی به دست نمی‏‌داد.

گاچُل در تقلای آخر خود به فلسفۀ روشنگری استناد می‏‌کند. یکی از شعارهای این فلسفه «جرئت اندیشیدن داشته باش»۶ بود. کانت که این عبارت را به‏‌کار برد می‌‏دانست رهایی از داستان‌‏های دیگران با رهایی از داستان‏‌های خودمان آغاز می‌‏شود. گاچُل درست عکس آن را انجام می‏‌دهد: در داستان خود غرق می‏‌شود و ما را هم همراه خود پایین می‌‏کشد. کاندید وُلتر کیلومترها جلوتر از گاچُل بود: فهم داستان یعنی اینکه بدانی کِی باید به آن بخندی. این کتاب اندوه‌بار است.

 

اطلاعات کتاب‌شناختی:

Gottschall ,Jonathan.THE STORY PARADOX: How Our Love of Storytelling Builds Societies and Tears Them Down, Basic Books, 2021

پی‌نوشت‌ها:

  • این مطلب را تیموتی اسنایدر نوشته و در تاریخ ۳۰ دسامبر ۲۰۲۱ با عنوان «Is the Human Impulse to Tell Stories Dangerous» در وب‌سایت نیویورک‌تایمز منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۱ با عنوان «آیا میل انسان به داستان‏‌سرایی خطرناک است؟» و ترجمۀ عرفان قادری منتشر کرده است.
  • • تیموتی اسنایدر (Timothy Snyder) استاد تاریخ دانشگاه ییل و نویسندۀ کتاب‏‌های سرزمین‌‏های خونین و زمین سیاه است. نسخۀ گرافیکی کتاب دیگرش درباب استبداد نیز به‌‏تازگی منتشر شده است.
  • •• آنچه خواندید، به‌طور اختصاصی برای وب‌سایت ترجمان تولید شده و به‌رایگان در اختیار شما قرار گرفته است. شما می‌توانید با خرید اشتراک فصلنامه ترجمان علوم انسانی از انتشار این مطالب و فعالیت‌های ترجمان حمایت کنید. برای خرید اشتراک فصلنامه ترجمان و بهره‌مندی از تخفیف و مزایای دیگر به فروشگاه اینترنتی ترجمان به نشانی www.tarjomaan.shop مراجعه کنید.

[۱] Displacement مکانیسمی دفاعی است که از طریق آن انگیزه‏ای که امکان ظهور مستقیم ندارد (مثل انگیزه‏های جنسی یا پرخاشگری) در شکلی قابل‏پذیرش‏تر نمایان می‏شوند [مترجم].

[۲] Jaron Lanier

[۳] The Darker Angels of Our Nature کتابی است در انکار نظریۀ پینکر دربارۀ تاریخ و خشونت [مترجم].

[۴] news desert به مناطقی گفته می‏شود که فاقد هرگونه رسانۀ محلی‌اند و ازاین‏رو حوادثشان پوشش خبری داده نمی‏شود (اصطلاح فارسی را مترجم ساخته است) [مترجم].

[۵] Electoral College

[۶] dare to know

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.