بررسی عملکرد ۷ ماهه طالبان؛ موفق در امنیت و ناموفق در اقتصاد

به گزارش «مبلغ» به نقل از شعوبا، بیش از ۷ ماه از حکومت طالبان در افغانستان گذشت و تا حدودی از تب و تاب حرف و حدیثها پیرامون بودن یا نبودن و ماندن یا رفتن طالبان کاسته شده است. اما آنچه باقی است وضعیت فعلی افغانستان بعد از روی کار آمدن طالبان در راس امور این کشور است. اگرچه ۷ ماه زمان کوتاهی برای بررسی توانمندیهای یک حکومت برای اداره یک کشور است اما میتوان در قالب همان ۷ ماه عملکردها را بررسی کرد. از این رو از آقای پیرمحمد ملازهی، کارشناس مسائل شبهقاره که در این مدت طالبان را از زوایای مختلف رصد کردهاند خواستیم تا در این مصاحبه به بررسی عملکرد طالبان بپردازند.
اگر اجازه بدهید برای ورود به بحث از مهمرین معضل فعلی افغانستان یعنی امنیت شروع کنیم. شما عملکرد طالبان در ایجاد امنیت و ثبات در کشور افغانستان را چطور ارزیابی میکنید؟
واقعیت امر آن است که افغانستان بیش از ۴۰ سال درگیر ناامنی اعم از جنگ و تضاد داخلی و اشغال خارجی بوده است. بنابراین وقتی طالبان قدرت را در دست گرفت الزاما به این معنی نبود که به سرعت بتواند امنیت را آنگونه که نیاز جامعه است برقرار کند. اما برای یک ارزیابی مقدماتی میتوان گفت در بخشهایی توانستهاند تا حدی امنیت را برقرار کنند بخصوص در جادهها و مسیرهای ارتباطی که کشورها را به یکدیگر متصل میکند. البته علت آن بود که نوعی از ناامنی توسط خود طالبان و گروههای رادیکال دیگر پیش میآمد. این نوع ناامنی در حال حاضر تا حد زیادی کنترل شده است. اما نوع دیگری از ناامنی جایگزین شده است. گروههای خودسر از بین رفته و یا حداقل کاهش یافته است؛ مثلا گروگانگیری به معنای سابق دیگر صورت نمیگیرد اما خود طالبان، توسط پاسگاههای مرزی که در جادهها برای کنترل ایجاد کرده است، منجر به نوعی از ناامنی شده است زیرا با کوچکترین تخطی مثل ترمز نکردن در این پاسگاهها، افراد طالبان اقدام به تیراندازی و کشتن افراد میکنند. در نتیجه امنیتی که لازمهی یک کشور باثبات است هنوز برقرار نشده است. از طرف دیگر گروههای رادیکال مثل داعش خراسان هم نوع دیگری از ناامنی را ایجاد میکنند چون همواره درگیریهای مسلحانه ایجاد میکنند که بیشتر غیرنظامیان و افراد بیگناه از این وضعیت ضرر میبینند. همه این مشکلات امنیتی به عدم استقرار دولت باثبات و دارای نیروی نظامی سازمان یافته، بازمیگردد و به نظر میرسد افغانستان تا رسیدن به این مرحله راه زیادی در پیش دارد.
در رابطه با بخشی که اشاره کردید طالبان توانسته امنیت ایجاد کند، مثل جادهها، این سوال پیش میآید که مگر پیش از طالبان در این بخشها امنیت وجود نداشت؟
واقعیت آن است که در دوران اشرف غنی بخصوص این اواخر نوعی از تجزیه قدرت اتفاق افتاد و در هر منطقهای گروه خاصی وارد عمل میشد و راهها را میبست و آدمها را گروگان میگرفت و حتی آنها را میکشت. بخصوص در مورد شیعه مذهبها بارها اتفاق افتاد که جلوی اتوبوس آنها گرفته و سرنشینان به قتل رسیدند. بنابراین در شهرها و جادهها گروگانگیری و ناامنی زیاد بود. اگر بخواهیم قضاوت منصفانه داشته باشیم طالبان این بخش را توانست کنترل کند. دیگر آن جزیرهای بودن قدرت وجود ندارد. با این حال افراد همچنان در جادهها نه به وسیله افراد خودسر بلکه به وسیله خود طالبان کشته میشوند.
آیا این مساله در همه جای دنیا طبیعی نیست که اگر نیروی نظامی و انتظامی در کشوری به افراد ایست بدهد و تمرد صورت بگیرد اجازه تیراندازی دارند؟ چطور شما این را برای طالبان ناامنی ارزیابی میکنید؟
به هر حال برای مردم ناامنی محسوب میشود. یعنی از نظر روانی احساس امنیت نمیکنند که در پاسگاههای جادهای نمیایستند. مثلا همین چند وقت پیش در دو منطقه در پاسگاههای طالبان تیراندازی شد و آدمها کشته شدند. در یکی از این تیراندازیها خانمی کشته شد که منجر به تظاهرات بزرگی در قندهار شد. جالب آنکه قندهار مرکز اصلی قدرت طالبان است اما سر این موضوع در این شهر تظاهرات شد. یعنی مردم احساس امنیت ندارند. و در اینجا فرقی نمیکند که منشا این ناامنی طالب باشد یا غیرطالب.
گروههای افراطی از جمله داعش را به عنوان گروه سوم عامل ناامنی معرفی کردید؛ که ارمغانی از گذشته است. حالا ایرادی که به طالبان در این زمینه وارد کردید به خاطر عدم موفقیت در برطرف کردن آن است و یا عامل تشدید بوده است؟
نه طالب آن را تشدید نکرده است. بلکه در تلاش برای کنترل هم بوده است اما مشکل آنجاست که نیروهای خودش هم سازمانیافته نیستند و در چارچوب قانون تدوین شدهای آموزش ندیده و عمل نمیکنند. به عبارتی مشکل ساختار نیروهای نظامی طالبان است که درواقع متشکل از نیروهای شبه نظامی است که فقط جنگ بلدند و ایجاد نظم و امنیت مدنی را یاد نگرفتهاند. به عنوان یک مثال عینی، نیروی طالب حتی در این حد آموزش ندیده است که اگر شخصی در یک پاسگاه از فرمان ایست تمرد کرد به سمت او تیراندازی نکنید بلکه با پاسگاه بعدی تماس بگیر که جلوی او را ببندند! البته این در همه جای دنیا ممکن است اتفاق بیفتد اما در مورد طالبان عمومیت دارد و در چارچوب و قانون عمل نمیشود. باید بیاموزند که همه چیز نظم نظامی نیست بلکه بخش مهمی از کار نظم اجتماعی و مدنی است. اگرچه برای این گروه که فقط جنگ و اسلحه میشناخته و الان هم قدرت را به دست گرفته سخت است از طرفی هم خشونت در افغانستان سابقه تاریخی دارد و منحصر به طالبان نمیشود.
محور دوم ارزیابی عملکرد طالبان مربوط به ادعای حکومت همه شمولی است که طالبان پیش از رسیدن به قدرت داشت. اگر بخواهیم نگاه دقیقتر به این بخش داشته باشیم از این حیث عملکرد هفت ماهه طالبان را چطور ارزیابی میکنید؟
خب بارها بر این مساله تاکید کردهام که طالبان دو خصلت انحصارطلبی را در خود دارد. یکی به لحاظ قومی که پشتون است. پشتونها در سیصد سال گذشته بعد از کشته شدن نادر شاه به جز دو دوره کوتاه مدت (یک دورهی نه ماهه بعد از سقوط امانالله خان اصلاح طلب و دیگری دورهی دو ساله آقای ربانی و احمد شاه مسعود) تقریبا همیشه قدرت را در افغانستان در دست داشتهاند. الان هم ذهنیت قدرت در پشتونها بسیار قوی است. طالبان هم که اکثریت پشتون است. خصلت بعدی نشات گرفته از ایدئولوژی طالبان است که یک ایدئولوژی اسلامی است که تلقی دیگران از اسلام را اصلا قبول ندارد و خودش را راستکیشترین گروه اسلامی میداند. الباقی را با ارفاق منحرف و بعضا مرتد میداند. بنابراین این خصلت هم باعث میشود که انحصارطلب باشد. اما شرایط امروز افغانستان دیگر ایجاب نمیکند که یک گروه انحصارطلب چه قومی و چه مذهبی بر سر کار باشد. برای همین هم ابتدای کار اعلام کردند که دولت همه شمول از همهی اقوام و مذاهب ایجاد خواهند کرد. اما این اتفاق نیفتاد چون طالبان تلقی خاص خود را از دولت همه شمول داشت. مثلا الان دو وزیر تاجیک، یک وزیر ازبک و یک معاون وزیر شیعه دارد. اما همه اینها کسانی بودند که از نظر فکری به آنها نزدیک بودند و مولویهایی هستند که تفکر طالبانی دارند. در حالی همه احزاب سیاسی، جریانات فکری و قومهایی که مدعی سهمبری از قدرت هستند را کنار گذاشتهاند. به طور کلی مشکل اصلی طالبان این است که باید یک قدرت همهگیر تشکیل بدهند و شرط شناسایی منطقهای و بینالمللی طالبان همین تشکیل دولت فراگیر است. البته دولت فعلی دولت موقتی است که پاکستانیها آن را پیاده کردهاند. اگرچه از دید خود طالبان دولت فراگیری است اما از نگاه منطقهای و بینالمللی اینگونه نیست.
فشاری که هماکنون بر طالبان است این است که طالب میانهروتر قدرت بیشتری پیدا کند، مساله قانون اساسی، مجلس و انتخابات را بپذیرند و چرخه قدرت را معقولتر کنند. اینها مسائلی است که شرایط زمان به طالبان تحمیل میکند و طالب ایدئولوژیک و انحصارطلب قومی نمیتواند به سادگی با این مسائل کنار بیاید. به همین دلیل است که الان در طالبان دو دسته وجود دارد یک شبکه حقانی که خود را تافته جدابافته از دنیا میداند و فقط به دنبال حکومت امارت اسلامی خود است. گروه دوم شورای کویته است که کمی معقولتر فکر میکند و خط و ربطهای بینالمللی را میشناسند و درصددند طالبان را از بن بست سیاسی و اقتصادی خارج کنند و توسط دنیا به رسمیت شناخته شوند. این گروه در تلاشند که موضع برتر بگیرند. در حال شرایط برای افغانستان شرایط سختی است. ۹ میلیارد از داراییهای افغانستان توسط آمریکاییها بلوکه شده و الان ۳.۵ میلیارد آن را تحت عنوان خسارت حمله به برجهای دوقلو میخواهند بالا بکشند. راه خروج از همهاین مشکلات ایجاد دولت فراگیر است که هنوز خبری از آن نیست.
آیا نشانههایی از رفتن به سمت دولت همهگیر هم در طالبان در این مدت مشاهده نشده است؟
درواقع در سه سطح فشار بر روی طالبان وجود دارد و مقاومت شدید است، که به نظر میرسد طالبان را ناگزیر از پذیرش این واقعیت میکند در غیر این صورت جنگ داخلی در خواهد گرفت و چه بسا قدرت را از دست بدهد. اول مقاومت مدنی است که بخصوص زنان در شهرهای مختلف تظاهرات برپا میکنند و خواستار بازگشایی مدارس دخترانه و اجازه کار کردن زنان هستند. دوم، مقاومت پنجشیر که امرالله صالح معاون رئیس جمهور قبلی و احمد مسعود آن را سازماندهی میکنند. که جریان مسلحی است که اگر طالبان با این جریان کنار نیاید، به زودی دست به عملیات جدیدی بزنند. سومین سطح از مقاومت، جریان «آنکارا« است که از مقامات پیشین مثل دوستم و محقق و… تشکیل شده است. این گروه هم از ظرفیتهای خوبی برخوردارند اگرچه کمی از اعتبار آنها به خاطر مسائل درون قومی کاهش یافته است اما نمیتوان آن را نادیده گرفت. این سه جریان مخالف قدرت انحصاری طالبان هستند. این مقاومتها وقتی با شرایط بینالمللی ادغام شود طالب جز اینکه در سیاستهای فعلی خود تجدیدنظر کند، راه دیگری نخواهد داشت.
سطح اول مقاومت را به زنان اختصاص دادید؛ به نظر میرسد عملکرد طالبان در حوزه زنان ضعیف بوده است که بخش مهمی از مقاومتها از سوی زنان علیه طالبان شکل گرفته است؟
تفکر طالبان با حقوق زنان خیلی همخوانی ندارد. با توجه به تلقی که از اسلام دارند زن را فقط در خانه میتوانند تصور کنند و نه یک نیروی فعال اجتماعی که کار و تحصیل داشته باشد. با این حال نشانههایی وجود دارد که حاضرند کمی واقعبینانهتر به موضوع نگاه کنند. در بعضی مناطق مدارس دخترانه تا سطوح دبیرستان هم بازگشایی شده است. در زمینه بهداشت، بیمارستانها و درمانگاهها هم اجازه دادند خانمها کارشان را از سر بگیرند. کمکم آمادگی یافتهاند که خانمهای معلم هم سر کار بیایند. برداشت من این است که طالب در حوزه زنان دیگر طالب گذشته نیست که زنان را اصلا به حساب نمیآورد. همین که پذیرفتهاند زنان بدون محرم میتوانند وارد خیابان شوند و در یک محدوده ۷۰ کیلومتری تردد داشته باشند یعنی از آن تصور «زن فقط در خانه» دست برداشتهاند و این یک گام اولیه است اگرچه کافی نیست. به نظرم در این مورد از تجربه کشورهای اسلامی دیگر مثل ایران و پاکستان هم بهرهمند شدهاند و دیدگاهشان نسبت به زنان تا حد زیادی تعدیل شده است.
با توجه به مطلبی که در صحبتهای خود فرمودید مبنی بر اینکه طالبان اسلام دیگران را چندان قبول ندارند، جالب است که از تجربیات کشورهای اسلامی استفاده میکند! آیا موارد مشخص دیگری هم وجود دارد که بتوان ادعا کرد طالبان از کشورهای اسلامی الگو برداری کرده است؟ آیا چنین مصادیقی وجود دارد؟
با توجه به اینکه ربا در اسلام حرام است و قوانین سفت و سختی هم در این باره وجود دارد اما از طرفی در دنیای امروز استفاده از سیستم بانکی هم تقریبا عادی شده است. از این رو در ایران فرمولی پیدا شد که نام این ربا را کارمزد گذاشتند. اگرچه همان رباست و صرفا اسم آن عوض شده است. به هرحال این تجربه در ایران، پاکستان و مالزی و اندونزی درباره سیستم بانکی وجود دارد و بانکهای بهاصطلاح اسلامی تاسیس شده است. حالا کمی بالا و پایین این کارمزد یا همان ربا در همه جا وجود دارد و اساسا سیستم بانکی بدون ربا نمیچرخد. طالبان هم به این نتیجه رسیده که اگرچه قوانین سفت و سختی نسبت به ربا در اسلام وجود دارد به حدی که آن را زنای با محارم در نظر گرفتهاند اما ناچار است سیستم بانکی را راه بیاندازد. برای همین از این تجربیات و تغییر نامها استفاده کرده و کمکم سیستم بانکی را راه انداخته است. به دنبال این است که این ربا را هم نام جدیدی بنهد. به نظر میرسد صرف اینکه کشورهای اسلامی دیگر از این راه حل استفاده کردهاند طالبان هم پذیرفته والا در اسلام ربا به شدت تحریم شده است. در آموزش هم همینطور، دیدهاند که کشورهای اسلامی از پزشک، پرستار و معلم زن استفاده میکنند. خوب اگر بخواهند سیستم آموزش را راه بیاندازد و از طرفی معلم مرد هم در مدرسه راه ندهند خب باید بپذیرند که زنان معلم داشته باشند. این تجربه در ایران بخصوص اوایل انقلاب هم شد و شرایطی پیش آمد که علما بسیاری از مسائل از جمله آموزش را برای زنان پذیرفتند. در آنجا هم وضعیت همینگونه است.
جالب است که فقه و مذهب ما را قبول ندارند اما در حکومتداری به عنوان الگوی اسلامی به آن نگاه میکنند! با این پارادوکس و تناقض چگونه کنار میآیند؟
بستگی به شرایط محیط و زمان دارد. واقعیت آن است که در اسلام هم شرایط زمانی و مکانی وجود دارد. یعنی در طول تاریخ قرائتهای مختلفی از اسلام صورت گرفته است. مثلا تفسیر قرآنی که امام محمد غزالی در قرن هفتم نوشته است، با تفسیری که علامه طباطبایی در قرن حاضر نوشته است از زمین تا آسمان با هم متفاوت است. از یک آیه با توجه به شرایط آن زمان و زمان حال برداشتهای متفاوتی شده است که بعضا در تضاد هم هستند. گروههای اسلامی و حتی ادیان الهی و غیرالهی دیگر هم همینطورند. شراط مکانی و زمانی در فقه شیعه و سنی وجود دارد و باید برخی تصیمات بر اساس آن صورت بگیرد در غیر این صورت اداره جامعه غیرممکن خواهد بود. طالبان هم تا زمانی که به شکل یک نهضت و نیروی مسلح بودند که علیه حکومتی که به زعم خود فاسد بوده و علیه اشغالگران میجنگیدند، در وضعیتی متفاوت با حال فعلیشان بودند که قدرت را به دست گرفته باید کشور را اداره کنند. البته طول میکشد طالب نهضتی که فقط جنگ بلد است تبدیل به یک دولت شود که در چارچوب قانون و بروکراسی جامعه را اداره میکند. اگرچه زمانبر است اما چارهای جز این ندارد که از نهضت تبدیل به دولت مسئول شود.
به نظر میرسد این نکته الگوبرداری طالبان از کشورهای اسلامی زاویه جدیدی از طالبان را به نمایش میگذارد اما به طور کلی در بحث سیاست خارجی وضعیت طالبان چگونه است و چه عملکردی داشته است؟ بخصوص که همچنان بسیاری از کشورها هنوز طالبان را شناسایی نکرده و به رسمیت نشناختهاند؟
به نظر من به شکل نسبی سیاست موفقی در این عرصه داشتهاند. چون اکثر کشورها به نوعی شناسایی دوفاکتو رسیدهاند. اطلاعاتی وجود دارد که روسیه، چین، ایران، پاکستان، عربستان و قطر خود را برای فاز جدیدی از روابط آماده میکنند و حتی سفارتهایشان را هم تعطیل نکردهاند. فقط هر یک از این کشورها مترصد فرصتی هستند تا منافع خود را هم تامین کنند. مثلا چینیها به دنبال انعقاد قرارداد نان و آب داری در حوزه ذخایر و معادنی به ارزش سه هزار میلیارد دلار هستند. یعنی میخواهند قراداد ببندند و زمینه را برای سرمایهگذاری خود آماده کنند. شرکتهای پاکستانی هم به دنبال امضاء قرارداد مشترک با چینیها در این عرصه هستند. حتی اتحادیه اروپا هم در ابتدای روی کار آمدن طالبان دفتر خود را به قطر منتقل کردند اما الان دفتر خود را به کابل بازگرداندهاند. این یعنی ۲۸ کشور اتحادیه اروپا خود را برای همکاری با طالبان آماده میکنند. فقط آمریکاییها در زمین افغانستان مشکلات بیشتری دارند که آن هم به خاطر تضادهای درون جامعه آمریکا بین دموکراتها و جمهوریخواهان است. دموکراتها جرات ندارند جلو بروند چون نحوه خروجشان با فاجعهای که در کابل بوجود آوردند زیر سوال است. این حادثه محبوبیت بایدن را به شدت پایین آورد. به هرحال دنیا به نوعی با طالبان کنار میآید و قضیه به این شکل نیست که تصور کنیم سیاست خارجی طالبان کاملا به بن رسیده است. این مساله هم نیازمند گذر زمان است. قدری هم طرفین باید سیاستهای خود را تعدیل کنند و طالبان هم واقعیتهای دنیا را بپذیرد در این صورت به عنوان یک دولت مورد شناسایی قرار خواهد گرفت.
با این صحبتهای شما به نظر میرسد که طالبان در واقع سیاست خارجی خاصی نداشته و کاملا منفعلانه عمل کرده است و به نوعی دیگران را زمینه را مساعد دیدند که بیایند و از این فرصت و شرایط فعلی افغانستان حظ وافر را ببرند؟ آیا میتوان به مورد خاصی اشاره کرد و گفت که طالبان این حرکت طالبان در عرصه سیاست خارجی باعث موفقیتش بوده است؟
طالبان در حال حاضر صرفا به دنبال به رسمیت شناخته شدن است.
برای همین هدف هم کاری کرده است؟
بله امیر خان متقی به چند کشور اروپایی، ایران، قطر و پاکستان سفر کرد و مذاکراتی داشت که تا حدی اوضاع را تعدیل کرد. ایشان به عنوان وزیر امور خارجه تلاشهای خود را کرده است. به هرحال موانعی وجود دارد که طالبان باید برطرف کند. مثل همین دولت همه شمول، که باید تلقی خود را در این مورد تعدیل کند و تلقی دیگران را بپذیرد. حتی یکی از گامهای مهم برای رسیدن به هدف شناسایی این است که اعلام کردهاند درصدد احیای قانون اساسی هستند. وقتی قانون اساسی احیا شود بسیاری از مواد آن از جمله آزادی احزاب سیاسی و مطبوعات هم قابلیت اجرا پیدا میکند. اگرچه این موارد با چالشهایی هم روبرو خواهد شد. اما آقای ملا برادر در یکی از صحبتهای خود اعلام کرد که ما نمیخواهیم دستاوردهای کشور در بیست سال گذشته را از بین نخواهیم برد. خود این نگاه تعدیل موضع تلقی میشود.
اگر بخواهیم برآوردی داشته باشیم از سیاست خارجه طالبان و بهرهبرداریهای دیگران، طالبان چقدر ناچار به امتیازدهی برای رسیدن به اهداف خود بوده و چقدر از طریق مذاکره و گفتگو موفق بوده است؟
طالبان یک گروه ایدئولوژیک است که سخت است بخواهد مواضع خود را تغییر بدهد. اما شرایط به گونهای است که الزام ادامه قدرت مجبورش میکند بعضی جاها دنبال فرمولی باشد که با ارزشهای دینیاش تضاد آشکار نداشته باشد و یا حداقل تضاد را داشته باشد و هم با شرایط بخواند. الان طالب در این مرحله است و البته طالب هم تلاش میکند و به مرور هم به تعادل خواهد رسید.
در عرصههای اقتصادی هم تا حدودی اشاره کردید بخصوص در موضوع بانکها توضیحاتی فرمودید؟ اما به طور کلی عملکردش برای بهبود اوضاع اقتصادی چطو بوده؟ مصادیقی برای موفقیت و شکستش وجود دارد؟
طالبان اصلا ذهنیت اقتصادی ندارد! اصلا تحصیل و آموزش علمای دینی با موضوع اقتصاد همخوانی ندارد. شما فقط به این جمله که یکی از رهبران طالبان مطرح کرده است توجه کنید که گفت: «نان را خدا میدهد و ما به کسی وعده نان ندادهایم!» این جمله بسیار قابل تامل و حاکی از عدم درک مفهومی به نام اقتصاد از سوی آنهاست. اقتصاد به آدمهای تحصیلکرده دانشگاهی، بروکراتها و تکنوکراتها نیاز دارد که هنوز حتی آمادگی همکاری با این افراد را هم پیدا نکردهاند. کلا فهمشان از اقتصاد بسیار ابتدایی است و با شرایط روز دنیا اصلا نمیخواند. حتی الان مواد غذایی اولیه یکی از بزرگترین مشکلاتشان است و وابسته کمکهای غذایی و گندمی هستند که هندیها تعهد کرده و از کانالهای مختلف ارسال میکنند. هندیها نسبت به بقیه کشورها منصفانهتر برخورد کردند. اما اروپا و آمریکا هنوز پولهای خود افغانستان را هم آزاد نکردهاند چه برسد به اینکه بخواهند کمکهای بینالمللی ارسال کنند. دبیرکل سازمان ملل اخیرا اعلام کرده بود در قبال درخواست کمک ۴ میلیارد دلاری افغانستان بیش از ۵۰-۶۰ میلیون دلار نتوانستند جمع کنند. این نشان میدهد که غربیها در قبال کمک اقتصادی به مردم افغانستان خیلی جدی نیستند و یا بحران این کشور را به درستی درک نکردهاند. به هرحال مساله اقتصاد مسالهی پیچیدهای است و طالب چون در این مورد فهم درستی نداشته در عرصهی اقتصادی شکست خورده است. افغانستان امکانات طبیعی دارد به شرط آنکه تکنوکراتها را به کار بگیرند تا از این امکانات استفاده کنند. افغانستان بهترین مزارع کشاورزی و آب در اختیار دارد، بهترین میوهی منطقه هم در افغانستان کشت میشود که همه اینها باید به درستی مورد بهرهبرداری قرار بگیرد. در کنار آن اگر بخش تجاری فعال شود و توافق تجاری ایران و هند و افغانستان اجرایی شود، امکانات زیادی برای رشد و توسعه کشور افغانستان با ۲۸ میلیون جمعیت فراهم خواهد شد. موانع فقط موانع روانی است که حکومت طالبان ایجاد کرده است.
با توجه به اینکه این باور وجود دارد که پاکستان مشاور و حتی به نوعی قیم امور سیاسی طالبان است آیا در امور اقتصادی هم طالبان مشاور و راهنمایی در بین دیگر کشورها دارد؟
ترکیه و قطر! الان شرکتهای ترکیهای به شدت در افغانستان فعال هستند و فرودگاههای به دست ترکها در حال راهاندازی است. فرودگاه کابل را راه انداختهاند و سیستم هوایی را به کمک قطر بازسازی میکنند. اصلا ترکیه با وجود دیدگاه نوعثمانیگرایی اردوغان این ظرفیت را دارد که با افغانستان کار کند و طالبان هم آمادگی پذیرش این همکاری را دارد.
نقش ایران در شرایط فعلی افغانستان چیست و در این چند ماه روی کار آمدن طالبان روابط چگونه بوده است؟
با ایران کمی مشکل دارند چون ایران را حامی شیعه میدانند و با جمعیت شیعه هنوز به جمعبندی واحدی نرسیدهاند. هرچند تلاش میکنند به شیعهها اطمینان بدهند اما هنوز مشکل دارند. البته ایران امکانات سوختی در اختیار دارد که میتواند انرژی افغانستان را تامین کند؛ مشروط به اینکه در ایران این اراده وجود داشته باشد. در افغانستان این نگاه مساعد وجود دارد که ایران انرژی افغانستان را تامین کند و سود خود را ببرد. انرژی هم فقط در برق خلاصه نمیشود، الان کپسولهای خانگی یکی از نیازهای مهم افغانستان به شمار میرود. این بازار بسیار گسترده است و اگر ایران صادقانه جلو برود هیچ رقیبی در این بازار نخواهد داشت. فقط یک اراده در سیاست داخلی ایران نیاز دارد تا با یک سرمایهگذاری کوچک این پروژه کلید بخورد. چند ایستگاه مرزی برای پر کردن این کپسولها و یک سیستم حمل و نقل برای انتقال کپسولها به داخل افغانستان بزرگترین سرمایه مورد نیاز این پروژه است. نفت و بنزین و گاز مهمترین وابستگیهای افغانستان به خارج محسوب میشود و تا الان هم فقط قطر اینگونه نیازهای افغانستان را حتی از طریق ایران تامین کرده است. با این وجود فضا برای ایران باز است. ایران تکنولوژی و تخصص کافی در اختیار دارد تا بسیاری از پروژههای عمرانی آنجا را که نیاز به تخصص و تکنولوژی دارند به دست بگیرد. اگر تجار ایرانی دست از نگاه کوتاه مدت بردارند و نگاه استراتژیک همچون تجار ترکیه داشته باشند الان فضای افغانستان فرصت خوبی برای سرمایهگذاری و بهرهمندی طرفین است.