دلایل تاریخی عدم تأثیریپذیری قرآن از کتاب مقدس
مبلغ/ مجید معارف ضمن اشاره به دلایل تاریخی که نشان میدهد پیامبر(ص) تحت تاثیر آموزههای یهودی و مسیحی نبوده است تصریح کرد: اختلاف قرآن با کتاب مقدس نشاندهنده تحریف تورات و انجیل و استقلال قرآن در بیان حقایقی است که از جانب خدا برای ما آمده است.

به گزارش «مبلغ»، در چند دهه اخیر مطالعات اسلامپژوهی با رویکرد بینامتنی و مطالعات عهدینی افزایش چشمگیری داشته و برخی با نگاهی افراطی مدعی شدهاند که قرآن کریم صرفا رونوشتی از عهدین است و بدین سبب حقانیت دین اسلام و پیامبر(ص) را زیر سوال بردند. در مقابل برخی پژوهشگران این ادعا را نادرست دانسته و به بیان نوآوریها و تفاوتهای متن قرآن با متون قبل از آن پرداختند.
خبرگزاری ایکنا به همین مناسبت با مجید معارف، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران گفتوگو کرده و این مباحث را با او در میان نهاده است. مجید معارف ضمن اشاره به انگیزههای مطالعات عهدینی بیان کرد: از نظر منطق قرآن کریم همه ادیان آسمانی در یک حقایقی مشترکند و بر اساس اصول و حقایقی پیریزی شدند. این معنا در آیه سیزدهم سوره شورا مورد تاکید قرار گرفته است.
مطالعات باستانشناسی گویای این حقیقت است که ادیان یهود و نصارا در عربستان پیشااسلام حضور داشتند و به همین دلیل برای برخی شبهه تاثیرپذیری اسلام از یهودیت و مسیحیت ایجاد میشود. خصوصا کتاب قرآن مورخان آقای امیرمعزی این نظریه را تاحد زیادی تقویت میکند. توضیح شما در این رابطه چیست؟
من در بخش اول سخنانم گفتم خاورشناسان از جمله افرادیاند که به دنبال اثبات اقتباس قرآن از تورات و انجیل هستند و برای اثبات این فرضیه چند مطلب را ادعا میکنند. مثلا ادعا میکنند اگر گفته شده پیامبر اسلام امّی بوده است، امی به معنای ناآشنایی با خواندن و نوشتن نیست یا اینکه ادعا میکنند فرهنگ تورات و انجیل در عربستان رایج بوده است یا ادعا میکنند پیامبر اسلام میتوانسته با علمای یهود و نصارا ارتباطاتی داشته باشد؛ اینها یک رشته ادعاهای خاورشناسان است. مسلمانان با این ادعاها برخورد میکنند و سعی میکنند صورت این ادعاها را کالبدشکافی کنند. واقعا در مطالعات مسلمانان که هم از تاریخ مدد میجویند و هم از تحلیل قرآن استفاده میکنند به هیچ عنوان ثابت نمیشود پیامبر(ص) خواندن و نوشتن بلد بودند. اگر در این مسئله ادعایی کنیم باید تاریخ، رد پای معلم یا معلمان پیامبر(ص) را به ما نشان دهد. خوشبختانه مقاطع زندگی پیامبر(ص) روشن است و مسلمانان و خاورشناسان حتی زندگی پیامبر(ص) قبل از بعثت در جامعه عرب را نوشتند و مدارکش از طریق سیرهنویسان آمده است. با این حال ما ردپای معلمی برای پیامبر(ص) را در آن نمیبینیم.
در خود قرآن هم اشارهای به این مسئله وجود دارد.
بله، آیه ۵۷ سوره عنکبوت به صراحت میفرماید: «وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ؛ یعنی تو نه میتوانستی کتابی بخوانی و نه چیزی بنویسی که اگر اینطور بود مشرکین تردید میکردند و میگفتند پیامبر(ص) مثل شاعران در خانه نشسته و عباراتی را نوشته و صورت نهایی را به عنوان قرآن به ما ارائه کرده است. شواهد نشان میدهد پیامبر(ص) هم کاتبان وحی داشتند و هم کاتبان عهدنامهها و قراردادها. همچنین یک شاهد روشن به ما میگوید در سال ششم هجری صلحنامه حدیبیه را علی(ع) کتابت کرد.
بنابراین واقعا این ادعای خاورشناسان که سعی میکنند امّی را طوری معنی کنند که از آن بیسوادی در نیاید ادعایی است که شواهد علمی، ادبی، تاریخی و قرآنی تاییدش نمیکند. به علاوه اینکه برخی خاورشناسان قبول دارند امی به معنای کسی است که از نظر عدم آگاهی به کتابت مثل کسی است که از مادر زاییده شده است.
همانطور که اشاره کردید ادعای خاورشناسان بر پایه حضور آموزههای یهود و نصارا در عربستان مبتنی است که با فرض امی بودن پیامبر(ص) هم کماکان از قوت برخوردار است. در این رابطه توضیح بفرمایید.
در موضوع ادعای دوم که میگویند آموزههای تورات و انجیل در عربستان وجود داشته است باید گفت عربستانی که پیامبر اسلام در آن مبعوث شدند، دو نقطه مهم داشته است. یک منقطه مهمش مکه بود که پیامبر سیزده سال بعد از بعثت در مکه زندگی کرد و یک منطقه مهم دیگرش مدینه بود که ایشان ده سال در مدینه اقامت کردند.
در سیزده سالی که در مکه بودند نزدیک دو سوم قرآن نازل شد. آیا کسی میتواند ادعا کند در مکه در کنار اشراف قریش فلان طایفه یهودی هم بود؟ کسی قادر به اثبات حضور طایفهای یهودی یا مسیحی در مکه هست؟ من میگویم نه. تاریخ عنصر مهمی برای ما است. تاریخ میگوید در مدینه طوایف یهودی بودند. وقتی تاریخ این را میگوید، نام هم میبرد. بنابراین ما هم انکار نمیکنیم ولی همین تاریخ عاجز است نشان دهد در شهر مکه هم یهودیان زندگی میکردند. بالاخره باید رد پایی ببینیم که نمیبینیم. اساسا مکه دست اشراف قریش بوده است. ما حتی نمیتوانیم دو شخصیت یهودی نام ببریم که در مکه بودند و میتوانستند بر پیغمبر(ص) تاثیرگذار باشند.
زمانی که پیامبر(ص) وارد مدینه میشوند، در مدینه یهودیان حضور داشتند و پیامبر(ص) یک عهدنامهای منعقد میکنند که این عهدنامه زندگی مسالمتآمیز میان مهاجرین و انصار و اوس و خزرج بوده است. بدون اینکه پیامبر(ص) کسی را مجبور کند از دین خودش برگردد، بر اساس این عهدنامه همه در منافع مدینه مشترک بودند و از سوی دیگر تأمین امنیت مدینه بر عهده همه بوده است و دفاع از مدینه هم بر عهده همه بوده است.
آنچه حقیقت است این است که یکی دو سال که از اقامت پیامبر(ص) در مدینه گذشت طوایف یهودی آرام آرام گرایشاتی به سمت مشرکان مکه پیدا میکنند و چون به آنها گرایش پیدا میکنند رابطهشان با پیامبر(ص) تیره و تار میشود و مدام از ایشان فاصله میگیرند تا جایی که به فکر کشتن پیامبر(ص) میافتند. جریان جنگ احزاب هم اوج همکاری یهودیان مدینه با مشرکان قریش است به طوری که پیامبر(ص) بعد از غلبه بر مشرکان قریش، سراغ یهودیان رفتند و تاریخ اسلام جنگهای پیامبر(ص) با یهودیان را گزارش میکند.
من میخواهم نتیجه بگیرم رابطه اسلام با یهود در مدینه ربطه مسالمتآمیزی نبوده است که بر پایه آن طرفین تاثیر و تاثر پیدا کنند. این تصور درست نیست که گمان کنید پیامبر(ص) یک مبادله فرهنگی با یهود داشته و از آموزههای آنها بهرهمند شده است چون این امر در یک فضای دوستانه اتفاق میافتد ولی رابطه پیامبر(ص) با یهودیان رابطه دوستانه نبود. البته نه اینکه پیامبر(ص) نخواهد رابطه دوستانه برقرار کند بلکه آنها متمایل به مشرکان شدند و با مشرکان همدست شدند. طبق آیات سوره حشر و سوره احزاب در نهایت یهودیان تار و مار میشوند و یک عدهای جلای وطن میکنند و به شامات تبعید میشوند.
رابطه پیامبر(ص) با مسیحیان چگونه بود؟
در خصوص نصارا ما تا سال نهم هجری نه رد پایی از مسیحیت و نصارا در مکه داریم و نه در مدینه. سال نهم هجری اتفاقی افتاد و آن اینکه مسیحیان آن زمان از نجران وارد مدینه شدند و با پیامبر(ص) ملاقات کردند. آنها با پیامبر(ص) به بحث مذهبی پرداختند و چون به نتیجه نرسیدند درخواست مباهله کردند. قرآن میفرماید: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ» یعنی وقتی تو با مسیحیان محاجه کردی و آنها قبول نکردند آنها را دعوت به مباهله کن.
من از شما سوال میکنم اگر قرار باشد مسیحیها در مدینه نباشند و اولینبار که رد پای مسیحیت را میبینیم مربوط به سال نهم باشد، آیا میتوانیم بگویم قرآن متاثر از بایبل بوده است؟ اصلا چه کسی در مدینه به انجیل آگاه بود؟ تا سال نهم نود و پنج درصد قرآن نازل شده بود. اینها ادعاهایی است که راحت است ولی وقتی پای بررسی تاریخ پیش میآید بسیاری از این ادعاها غیر قابل اثبات میشود.
آخرین نکته اینکه اگر کسی ادعا کند که همین الآن یا در زمان پیامبر(ص) بین قرآن و تورات و انجیل اشتراکات زیادی بوده و این اشتراکات دلیل بر اقتباس است به او چه باید گفت؟ باید گفت که اگر اشتراک را دلیل اقتباس میدانید، بین قرآن و تورات و انجیل اختلافات زیادی هم وجود دارد و این اختلافات نشانه استقلال قرآن است. مگر قرآن ادعاهای مسیحیان را در تثلیث تخطئه نمیکند؟ مگر قرآن ادعای یهود و نصارا را در مصلوب شدن حضرت عیسی تخطئه نمیکند؟ مگر به صراحت نمیگوید به صلیب کشیدن عیسی واقعیت ندارد. اگر شما این حرف را به مسیحیان بگویید میپذیرند؟ نمیپذیرند ولی قرآن میگوید. اختلافات قرآن با تورات و انجیل نشان استقلال قرآن از تورات و انجیل است. قرآن میگوید عامل به انحراف کشاندن بنی اسرائیل شخصی به نام سامری بود در حالی که تورات معتقد است عامل انحراف بنی اسرائیل هارون بود. این اختلاف است. این اختلاف نشاندهنده تحریف تورات و انجیل و استقلال قرآن در بیان حقایقی است که از جانب خدا برای ما آمده است.