نگاهی به نظریات عابد الجابری درباره زبان عربی و نقش آن در تمدن و عقل عربی

به گزارش «مبلغ» به نقل از شعوبا، محمد عابدالجابری اندیشمند شهیر مراکشی در بخشی از کتاب «نقد عقل عربی، تکوین عقل عربی» و همچنین در دو مقاله مجزا که در کتاب «سنت و مدرنتیه» چاپ شده است، به نقش زبان عربی در شکلگیری علوم و تمدن اسلامی پرداخته است. او ریشههای فرهنگ و عقل عربی را در همین علوم زبانی مییابد و به تحلیل و تاثیرگذاری آن میپردازد.
جابری معتقد است در بررسی بنمایههای عقل عربی دادههای فراوانی وجود دارد که به زبان عربی اولویت میبخشند. او در این جا به سه مورد اشاره میکند که برجستگی و اهمیت زبان را در شکلگیری تمدن عربی را نشان میدهد. اولا اعراب این زبان را مقدس میدانند و سلطه این زبان را بر خویش نه تنها بیانگر تواناییهای این زبان بلکه بیانگر تواناییهای خویش تلقی میکنند و از همین روست که «دیگری» برای عرب، «عجم» نام میگیرد یعنی کسی که به روانی سخن نمیگوید و کلامی مبهم دارد. نتیجتا برای عرب هرچه توانایی و مهارت زبانی بیشتر باشد، ویژگیهای انسانی بیشتر است.
ثانیا اهمیت دیگر زبان عربی در این نکته است که مهترین سهم اعراب در تمدن اسلامی زبان و دین است. جابری تاکید میکند که اسلام دین عربی باقی ماند و امکان تفکیک و بینیازی این دین از عربی وجود ندارد چراکه عربی بخشی از ماهیت قرآن است. از همین روست که بیشتر اختلافات کلامی، مذهبی و فقهی هم در گرو زبان عربی هستند.
ثالثا در دوران تدوین و تکوین علوم در تمدن اسلامی، نخستین کار علمی سامان یافتهای که عقل عربی انجام داد گردآوری واژگان زبان عربی و بنیان نهادن قواعدی برای آن است. به همین دلیل روشی که نحویون و لغویون در کار علمی خود به کار گرفتند و همچنین مفاهیم و مکانیسم های ذهنی مورد استفاده آنها بنیان و چراغ راهی برای شکلگیری سایر علوم اسلامی شد.
جابری با اشاره به پژوهشهای زبانشناسانه و فلسفی دوران مدرن معتقد است که فهم و نگاه انسان زبانمند است و اگر به یاد داشته باشیم که عربی تنها زبان زنده دنیاست که چهارده قرن واژگان، دستور و ترکیباتش بهم نخورده به تاثیر این زبان بر عقل عربی بیشتر پی میبریم. جابری با همین پیشفرض به سراغ نحوه تکوین زبان عربی در دوران تدوین علوم اسلامی/عربی میرود.
به تعبیر این فیلسوف مراکشی اگر فلسفه معجزه یونانیان باشد علوم عربی معجزه عصر تدوین، معجزه اعراب است. فرایند تدوین زبان، در واقع فرایند تبدیل زبان غیرعلمی به زبان علمی بود. شگفتآور این که این عمل در مدت بسیار کوتاه و بدون هیچ چشمداشتی صورت گرفت و با این کار نسل های بعدی با زبانی قاعدهمند، گیرا و آموختنی مواجه شدند.
این مجزه البته شمشیری دو لبه بود که از یک طرف زبانی را که مبنایی جز ذوق و سلیقه نبود به زبانی علمی و ضابطهمند مبدل کرد و از طرف دیگر زبانی ناتوان در همراهی با پیشرفت ساخت که حتی تغییرات الزامی را هم برنمیتافت.
جابری با اشاره به خاستگاه و شیوه تدوین علوم عربی که مورد استفاده الخلیل و اسلافش بود و عموما از آن پیروی کردند، معتقد است با قوانینی مواجه هستیم که بیش از آن که برای جلوگیری از پراکندگی باشند، شیوه ساخت زبان و بستن دست و پای آن در قالبهای سختند. الخلیل در برخورد با زبان، از امکان ذهنی آغاز کرد. خاستگاهی که زبان را ساختِ ذهن قلمداد میکند و نه نتیجه تعامل با محیط واقعی. در چنین وضعیتی طبیعی است که به جای سماع در عرصه زبان، قیاس فرمان براند. پس واژهها از آن جهت که ممکنند، درستند و نه از آن جهت که از محیط تجربی و واقعی گرفته شدهاند. صورت بندی کلی نحو عربی این اجازه را میدهد که به کلماتی برسیم که هیچ وقت در تاریخ به کار برده نشدند و لفظ مهملند اما به دلیل وزنی که دارند در زبان عربی اندکی بار معنایی داشته باشند. نتیجتا زبان از شکلی انضمامی به وضعیتی انتزاعی و ناتاریخی وارد میشود.
فرایند گردآوری واژگان ازین جهت شکل گرفت که اعراب هراس داشتند زبانشان به دلیل اقلیت رسیدن آنها در جامعه دچار پراکندگی شود و با لهجه های عراقی و شامی بیامیزد و از زبان ناب فاصله بگیرد پس به دنبال فطرت و ذوق و نطق دست نخورده بادیه نشینان رفتند. بادیه نشینان در این فضا به چنان جایگاهی رسیدند که برای ارائه کلامشان دستمزد میگرفتند و حتی گزارش شده عدهای به کوفه و بصره آمدند تا به مال و منالی برسند. پس کلام به کالایی مبدل شد کمیاب که وسیلهای برای امرار معاش شده بود. این امر نه فقط از سوی لغویون که توسط نحویون نیز صورت گرفت. با رجوع به فرهنگ واژگان لسانالعرب که قطورترین و پربارترین فرهنگ در زبان عربی است متوجه خواهیم شد که این فرهنگ فاقد نامهای طبیعتی، صنعتی و مفاهیم نظری عصر خود (قرن هفتم و هشتم) است. زیرا هشتاد هزار واژه گردآوری شده در آن همان واژگانی هستند که در زندگی اعرابی یعنی «قهرمان عصر تدوین» وجود داشتهاند. به همین دلیل جابری معتقد است در فضای عصر تدوین به امر قدیمی بها داده میشد و قدیمی بیانگر خوبی است و امر معاصر و نوین محکوم به انحراف و رد است.
با توجه به آن چه گفته شد از یک طرف ضابطهمند سازی، موجب شد تا این زبان از تغییر و رشد که تاریخ فراپیش آن می نهاد مصون باشد و از طرف دیگر مرحعیت اعراب بادیه نشین باعث شد این زبان از ویژگی معیشتی آنان متاثر شود و نتیجتا دو ویژگی عمده شکل دهنده عقل و زبان عربی شد: ناتاریخی بودن و داشتن سرشت حسی. این فرایند مصون سازی عربی فصحی این زبان را در مرحلهای از تمدن پیشاتاریخی اعراب نگه داشت. با این مقدمات جابری استدلال میکند که اگر بگوییم سازنده واقعی جهان عرب همان اعرابی است گزاف نگفتهایم. جهان پیشاتاریخی ناقص حسی طبیعی پیش از فتح و تاسیس دولت!
به عقیده جابری کار نحویون و لغویون در واقع چارچوب بخشی به عقل عربی بود چرا که فعالیت آن ها تنها محدود در شناخت قواعد برای کلام عرب نبود بلکه قانون مندی زبان و همچنین فربهسازی زبان به وسیله قالب هایی صورت میگرفت که مطلق و بیکم وکاست تلقی شده بود. شیوه الخلیل در لغت تابع اشتقاق بود و این فرایند، فرمانبر استماع نبود بلکه اوزانی برای آن وضع شد که در واقع قالبهای منطقی بودند.
یکی از پژوهشگران معاصر عرب (محمد المبارک در فقه اللغه و خصائص العربیه) می گوید که قالب الفاظ و صیغه های واژه ها در عربی اوزان موسیقی هستند. که گوش به سادگی آنها را در مییابد و شنونده به محض شنیدن وزن واژهها بخشی از معنای آن را پی میبرد. در واقع اعراب بر اساس سلیقه سخن میگفتند و برای معانی عام قالب های ویژه در نظر نگرفتند، بلکه این نحویون بودند که چنین کاری کردند. به همین دلیل در زبان عربی استثناءها وجود دارند. معروف است که ابوسعید سیرافی از زبان یک اعرابی گفته است: شما به گونه ای سخن می گویید که زبان ما نیست. نحویها در واقع زبانی را در دل زبانی دیگر به وجود آوردند. نحویون منطق ارسطویی را رقیبی برای خود میدیدند و این امر در مناظرات سیرافی و متی بن یونس به وضوح بیان شده است. سیرافی معتقد است که منطق را مردی از یونان بر اساس زبان مردم آن سامان و اصطلاحات رایج بین آنها و صفات این زبان را وضع کرده است. و تاکید میکند شما ما را به یادگیری منطق فرا نمیخوانی بلکه ما را به یادگیری زبان یونانی فرامیخوانی. پس به نظر میرسد از دید او منطق نحو یونانی است و منطق زبان عربی همان نحو عربی است.
جابری علاوه بر نحویون و لغویون اشاره میکند که بلاغیون هم در عصر تدوین با معیارهای کاملا بدوی به نقد بلاغت پرداختند و اجازه دادند تا زبان اعرابی طی روزگاران بر آثار شعری و ذوق ادبی فرمان براند. چنان که جاحظ بیان کرده است «مهمترین وجه شعر آن است که شاعر اعرابی باشد. زیرا قلمرو اعراب ناب معدن فصاحت تام است. پس شاعر هنگامی تواناست که اشعار عرب را روایت کند و اخبار آن را بشنود و معانی اش را بداند و الفاظ گوشش را بنوازد. برای این کار او باید ابتدا عروض بداند تا ترازو گفتار او باشد و نحو را بداند تا زبانش اصلاح شود و اعراب را ارزیابی کند و نسبشناس و مردمشناس باشد تا بدین وسیله نیک و بد را بشناسد و به مدح و ذمش بپردازد.» توانایی شعر جز در تقلید از نیروی الفاظ و شیوه تغییر و انواع تشبیهات بدوی میسر نخواهد بود. خلاصه آنان ابداع را در تولید و حسن پیروی خلاصه میکردند. و تولید یعنی «شاعری معنایی را از شاعری پیشین بگیرد و بر آن بیافزاید» و حسن پیروی هم یعنی: «متکلم معنایی از معانی را دیگری آفریده به خوبی دنبال کند و به گونه ای درست به کار ببرد که گویی از اوست.»
جابری باور دارد همانطور که در حوزه معانی شعر اعرابی جاهلی سلطه و مرجعیت داشت در قالبها نیز وضعیت به همین صورت بود. ابوعلی فارسی میگوید: مثل نثرمان، شعرمان را نیز با آن ها مقایسه میکردیم برای آنان نیکو برای ما هم و بالعکس. درچنین حالتی با نوگرایان که قالبها را می شکستند شدیدا برخورد میشد.
این اندیشمند مراکشی با ارجاع به سخنی از ابن اعرابی که شعر نوگرایان را مثل گیاهی خوش بو میداند که روزی خشک و پژمرده و دور ریختنی خواهد شد، اما شعر پیشینیان را چونان مشک و عنبر چنان میداند که هرقدر تکان داده شود بیشتر بوی خوش پراکنده می کند، معتقد است این سخن همان قانونی است که بر رشد ادبیات و حتی اندیشه عربی مستولی شده است. قانونی که «جهان» برگرفته از زبان سخنگویانش را بر آنان تحمیل کرده است. ادبیات جهان اعرابی جهان حسی و ناتاریخی است که از هرگونه ژرف نگری و تامل فلسفی تهی است. این طبیعی و پذیرفتنی است؛ چراکه جهان عربی تحمل ژرف اندیشی را ندارد.
جابری نقش علوم مربوط به زبان عربی در شکلگیری سایر علوم تمدن اسلامی را غیر قابل انکار میداند. به عقیده او در واقع قیاسِ نحوی، بنیادِ قیاسِ فقهی و استدال کلامی بود. قیاس اختراع شافعی نبود. بلکه او آن را از نحویون که پیشتر از آن استفاده میکردند، گرفت. خلیل بن احمد و شاگردش سیبویه پیش از شافعی ازین روش استفاده می کردند. شافعی کتاب اصولی خود را الکتاب نامید که همان اثر مشهور سیبویه در حوزه نحو است. گویی شافعی می خواست کار سیبویه در نحو را در اصول فقه پیادهسازی کند.
جابری معتقد است، علوم عربی/اسلامی با همه گوناگونی در نامها و تباین اهداف اپیستمولوژیک به مثابه علم واحدی هستند که هدفشان بهره برداری از متون است یعنی ماده پژوهش هموار متن است و تمدن اسلامی براساس این علوم شکل گرفته است.