انتقال فرهنگ کمآزاری از ایران باستان به عالم اسلام
مبلغ/ اصغر دادبه ضمن اشاره به اینکه در حکمت عملی ایران باستان، کلید گنج سعادت «کمآزاری» است تصریح کرد: ناصر خسرو که تئوریسین اسماعیلیه است صراحتا میگوید «حق مردم به کمآزاری بگذارم که مسلمانی این است و مسلمانم».

به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا، نشست «حکمت کمآزاری در فرهنگ ایرانی» با حضور اصغر دادبه، مدیر گروه ادبیات بنیاد دایرهالمعارف بزرگ اسلامی برگزار شد که گزیده سخنان وی در این نشست را میخوانید؛
من همیشه برای اینکه عرایضم حسن مطلع پیدا کند از حافظ مدد میگیریم که یکی از نظریهپردازان این نظریه است و در سراسر دیوان، طبق این اصل عمل کرده و در دو غزل مانیفست این مسئله را بیان کرده است. من یکی از آن دو غزل را برای آغاز سخن میخوانم و بعد وارد بحث میشوم.
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم
که تیغ ما به جز از نالهای و آهی نیست
چرا ز کوی خرابات روی برتابم
کز این بهم به جهان هیچ رسم و راهی نیست
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
غلام نرگس جماش آن سهی سروم
که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حسن
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست
چنین که از همه سو دام راه میبینم
به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست
خزینه دل حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین حد هر سیاهی نیست
بیت بیت این غزل این مسئله را بیان میکند، چه با لفظ کمآزاری بیاید و چه مفهوم این نظریه مطرح شود.
پیشینه حکمت عملی ایران باستان
مظلومیت ما در همه زمینههاست. یونان این طالع بلند را داشته که آثارش بماند و بعد به جهانی وصل شود که زور داشته است ولی ایران این نگونبختی را داشته که بسیاری از آثارش از بین رفته است و باید در سنگلاخها خیلی مسائل را پیدا کرد. یکی از مباحث همین است که آیا ما حکمت علمی مستقلی داریم یا نه. قطعا داریم و حرف من از سالها پیش همین بوده است. اگر بحثهایی را که در یونان بوده فرموله کنیم خواهیم دید یک سوال است و پاسخ سوال. سوال این است که کلید گنج سعادت و راه خوشبختی چیست؟ اگر به سقراط و افلاطون میگفتید، جواب میدادند دانایی. بدبختی هم در نادانی است. لذتگرایان هم کلید گنج سعادت را لذت میدانند.
به نظر من در فرهنگ ایران کلید گنج سعادت کمآزاری است. «کم» یعنی «بی». بنابراین چه بیآزاری بگوییم چه کمآزاری یک معنا دارد. ارسطو توصیه میکرد کلید گنج سعادت اعتدال است. ارسطو کی این توصیه را بیان میکرد؟ وقتی دید حاکم در بیداد افراط کرد و مردم در پذیرش بیداد تفریط کردند و هر دو رذیله بود پس نه حاکم خوشبخت شد و نه مردم لذا ارسطو عنوان کرد راه میانه و اعتدال، کلید گنج سعادت است. پس این کاملا طبیعی است وقتی بزرگان ما میگفتند کلید سعادت کمآزاری است ذهنشان ناظر به آزارهایی بوده که صورت میگرفته است.
یک بحث این است آدمیزاد ذاتا میل به خیر دارد یا به شر. وقتی فرشتگان به خدا گفتند «اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدما» خود خدا فرمود من چیزی را میدانم که شما نمیدانید. گویا ضمنا میخواسته بگوید انسان چنین موجودی هم هست. الآن در خیابان میروی میبینی طرف به سگ و گربه لگد میزنند. این کمآزاری فقط آزار رساندن به انسان نیست، بلکه نسبت به همه موجودات است و بحث محیط زیست و حقوق حیوانات هم در آن مد نظر بوده است.
سابقه نظریه کمآزاری در فرهنگ ایران
شما باید خیلی از مسائل فرهنگ خود را در متون ادبی جستوجو کنید. یکی از مصادیقش همین مسئله است. شاید صراحتی که در متون ادبی در این رابطه وجود دارد در متون فلسفی نباشد. من به یکی دو نمونه میپردازم. باب برزویه طبیب کلیله و دمنه یک نمونه آن است. نویسنده مقدمه باب برزویه ابتدا خودش را معرفی میکند، بعد میگوید من با نحلههای مختلف دینی و مذهبی صحبت کردم تا حقیقت را پیدا کنم. بعد به یک نتیجه وحشتناک میرسد که در یک جمله بیان میکند، میگوید حاصلش این بود: «رأی هر یک بر این مقرر که من مصیبم و خصم مخطی» یعنی حقیقت آن چیزی است که من میگویم و دیگران بیخود میگویند. وقتی نویسنده از رویکرد اول به نتیجه نمیرسد، رویکرد دومش که رویکرد فلسفی است آغاز میشود. رویکرد اول ایدئولوژیکی و کلامی است ولی نویسنده در رویکرد فلسفی به مسئله مورد نظر میرسد و صراحتا اعلام میکند باید همت خود را بر کمآزاری استوار کنم. این دو رویکرد بسیار مهم است و لب لبابی است که در فرهنگ ما در آن سوی تاریخ بوده است. این یک نمونه برجسته درجه یک است.
این متون اینسویی است ولی از آن سو گزارش میدهد و از آنچه در اندرزنامههای پهلوی وجود داشته خبر میدهد. به این هم توجه داشته باشید که ما داریم روی یک اصطلاح و عنوان بحث میکنیم. این عنوان چنان جامعیت دارد که تمام عناوینی که در یونان مطرح شده بود را در بر میگیرد. چه کسی کمآزار میشود؟ آن کسی که عقل داشته باشد و دانا باشد. آدم نادان مردمآزاری میکند. پس اولین شرطش دانایی است. آدمی که مردمآزاری نکند اهل داد و اعتدال است. خود مردمآزاری یعنی عدول از اعتدال. از هر منظری نگاه کنید تمام فرمولهای اصلی در این اصل مندرج است.
انتقال فرهنگ کمآزاری از ایران به جهان اسلام
بله، مردم ایران مسلمان شدند اما معنایش این نیست فرهنگ ایران به جهان اسلام نیامد. در دو قرن اول موسوم به دو قرن سکوت، فرهنگ ایران به عالم اسلام منتقل شد. داستان معتزله سال ۱۳۰ است. دوره ترجمه سال ۱۷۰ است. این نشان میدهد پنجاه سال قبل این انتقال صورت گرفت و بسیاری نحلهها نتیجه انتقال آن فرهنگ است. در این انتقال مواردی که با اسلام تطابق داشت پذیرفته شد. علامه اقبال لاهوری مسلمان است و عنوان تجدیدکننده فرهنگ اسلام را یدک میکشد. او در یادداشتهایش میگوید اگر بپرسند بزرگترین توفیق عرب چه بود من میگویم فتح ایران. بعد توضیح میدهد عربها با فتح ایران به همان کامیابی دست پیدا کردند که رومیان با فتح یونان. بعد ادامه میدهد اگر ایران تسخیر نمیشد و فرهنگ ایران به اسلام نمیپیوست تمدن اسلامی ناقص میشد.
پس از فتح ایران، دین مغان کنار رفت و جایش دین اسلام آمد ولی فرهنگ کمآزاری منتقل شد. ناصر خسرو که تئوریسین اسماعیلیه است صراحتا میگوید «حق مردم به کمآزاری بگذارم که مسلمانی این است و مسلمانم». این همان فرهنگی است که اقبال میگوید منتقل شد، یعنی نظریه حکمت عملی آنسویی که کالایی موحدانه بود، اینجا آمد. این یک موردش است و موارد متعددی در این رابطه وجود دارد. پس این حکمت در عالم اسلام استمرار پیدا کرد.