محمد جواد لسانی
مروری بر عقلستیزی در اسلام تاریخی
مبلغ/ با منع تفکر و تدبر در قرآن و روایات، به طور کلی ظاهر حدیث را جانشین عقل و معارض با عقلانیت تلقی کرده و آن را عملاً در جایگاه برتر از قرآن قرار دادند… عقل ستیزان حنبلی در تقابل با عقلانیت اعتزالی… عقل ستیزان اشعری و نقش قدرت سیاسی در گرایش به اشعریت… یک دیدهبان هوشیار در اعماق وجودش بیدار است تا او را همواره به چالش بکشد… صفویه زمینهساز ظهور اخباریگری… برای هزاران حدیث مشهور سندسازی کرد… سفیهان در روایت میکوشند و عالمان در درایت

به گزارش «مبلغ» به نقل از کتاب نیوز، لازم است پیش از ورود به متن کتاب نویسنده و محقق، دکتر سید مجتبی هاشمی رکاوندی، بیان شود که نمیتوان حضور فعال عقل را در ساحت دین، پنهان کرد. مولا علی(ع) شاگرد اول قرآن، در حقانیت این مطلب، تعبیر روشنی در خطبه اول نهج البلاغه دارد: «و یثیروا لهم دفائن العقول» «انبیاء آمدند خاکها را کنار بزنند تا گنجینههای خرد را برای انسانها برانگیزند.» در این راستا به این چند سطر از مقدمه کتاب نویسنده بهشهری دقت کنید؛ «قرآن و سنت در واقع برای بعثت عقل برهانی پدیدار شده… هدف مؤلف دفاع از عقلانیت دینی است. در این میان معارضه با عقلانیت در اسلام تاریخی از نمادهای مبارزه با عقلانیت دینی قلمداد میشود.»(ص ۷)
این ودیعه الهی، به وقت هر مباحثه فکری، زنگ خطر را برای یک خردورز به صدا در میآورد. تا زمانی که یک راهپیما، عقل را به عنوان چراغ، در اعماق ضمیرش، روشن نسازد همواره در ظلمت پیرامون باقی میماند و از تعلقات کهنه ذهنش نگهبانی میکند. چه بسا ممکن است یک متعصب خشک، در عمر طولانی خویش، با دلایل روشنی روبرو شود اما آنها را یک به یک سرکوب کند؛ مبادا که انبار ذهنش تهدید شود. اما بر عکس او، فردی که عقلانیت، اساس کار اوست اگرچه بسیار هم به نحله خویش، دلخوش باشد باز هم با رسیدن برگ سبز دلیلی از راه، به تردید میافتد و از فرآورده ذهنش، دل میکند تا گوهر حقیقت را دریابد. زیرا یک دیدهبان هوشیار در اعماق وجودش بیدار است تا او را همواره به چالش بکشد. این، کار روزانه یک انسان خردپیشه است اما یک فرد عقلستیز، به هیچ برهان بیرونی، اجازه بالندگی نمیدهد و آنها را در اختناق نگه میدارد، همین عادت برایش دو اشکال اساسی ایجاد میکند زیرا محال است هیچ انسانی در حالت طبیعی ذهن، با خودِ منطقی خویش در ستیز افتد و آنچه را که بدیهی است به راحتی نفی کند. دیگر آنکه اگر عقل، بیانگر حقیقت است و خدا نیز همیشه در سمت حقیقت ایستاده پس چگونه ممکن است که حقیقت با حقیقت، با هم در افتند؟
کتاب هاشمی رکاوندی عنوان فکورانهای دارد؛ «عقل ستیزی در اسلام تاریخی ». در واقع این کتاب، خواسته است اسلام حقیقی را از اسلام تاریخی تمییز دهد و «این همانی» نابجا و درهم تنیده در تاریخ را از هم تفکیک سازد.
اگر پویندهای بخواهد جریانهای فکری تاریخ اسلام را از نخست تا اکنون بررسی کند به همین دو جریان نیرومند بر میخورد که در رقابتی فراتر از هزارسال، همچنان با هم در میدان نبرد ماندهاند. یکی از آن دو جریان، دارای اصالت و ریشهای از متن زلال وحی است و برای آن، ریلی ترسیم شده با دو خط موازی وحی و عقل، که میتوانند سالک راه را پشتیبانی کنند. در پهنه تاریخ، جریان دوم به عنوان رقیب اولی، توانسته به حاکمیت برسد و اسلام تاریخی را رقم بزند. این گروه، عقلستیز است و درکی از جایگاه عقل براساس آموزههای دینی ندارد. متاسفانه، کتاب در این باره کمتر نوشته شده و عالمان بیداری چون مرتضی مطهری، اعلام خطر کردهاند؛ «تقریباً مقارن با ظهورِ صفویّه در ایران جریانی پیش آمد و فرقه ای ظاهر شدند كه حقّ رجوع مردم عادّی را به قرآنِ مجید ممنوع دانستند، مدّعی شدند كه تنها پیغمبر و امام حقّ رجوع به قرآن دارند. دیگران عموماً باید به سنّت یعنی اخبار و احادیث رجوع كنند… رجوع به اجماع و عقل را نیز جایز ندانستند… از این رو این گروه «اخباریین» خوانده شدند.»(آشنایی با علوم اسلامی ۳، ص۲۱ )
نویسنده کتاب عقل ستیزی در اسلام تاریخی، ضرورت بیان این مسئله را دریافت و در دهه هشتاد خورشیدی برای شرح این ستیزه، اقدام به نگارش کتاب کرد تا این رساله روشنگر را در تهران انتشار دهد اما این تصمیم در آن سالها با ناشر مربوطه به تحقق نرسید. سرانجام او ناچار شد این اقدام شایسته را در شهر مشهد، با موسسهای آگاه به نام نشر محقق، جامه عمل بپوشاند.
کتاب دارای یک پیشگفتار در حدود ۷۰ صفحه است با عناوینی چون قرآن و برهان، دو منبع شناخت، نقش سنت در شناخت اسلام، ظهور حدیث گرایی در اسلام تاریخی، پدیده جعل حدیث علت بیاعتمادی به احادیث، عدالت صحابه مناط پذیرش حدیث و همچنین عرضه حدیث بر قرآن و برهان. سپس بخشهای سه گانه کتاب دکتر هاشمی رکاوندی آغاز میشود:
بخش نخست، عقل ستیزان حنبلی. که در تحلیل این فرقه در تقابل با عقلانیت اعتزالی ست و همچنین وضعیت آنان تا عصر متوکل عباسی بررسی شده.
بخش دوم با عنوان عقل ستیزان اشعری به عقاید اصولی ابوالحسن اشعری پرداخته شده و نقش قدرت سیاسی در گرایش به اشعریت تحلیل شده است. همچنین در این بخش اشعری گری، پایان بخش رنسانس علمی سده چهارم هجری قلمداد شده و گسترش آن به منزله انحطاط عقلانیت در اسلام تاریخی تلقی شده. از بزرگان این فرقه به محمد غزالی و فخر رازی اشاره شده و در مجموع اشاعره را عاملان عقب ماندگی جهان اسلام دانسته است.
بخش سوم و پایانی کتاب، عنوان عقل ستیزان شیعی را دارد و درباره نظریه عقلانی سازی کلام و فقه تشیع بحث شده است. از ابن ادریس با تعبیر طراح منبعیت عقل نام برده شده و سلسله صفویه را زمینهساز ظهور اخباریگری به شمار آورده است. همچنین به عقاید موسس آن که ملاامین استرآبادی است پرداخته شده. افزون براین شخص، از علامه مجلسی هم به عنوان احیاگر اخباری گری بحث شده و نهایت آنکه منازعه صوری فقیهان اخباری و اصولی بررسی شده است.
خوب است برای آشنایی با این ستیز تاریخی، بخش هایی از کتاب بررسی شود:
«عقل گرایان که بیشتر در حوزه علم کلام، به ویژه کلام معتزلی ظاهر شدند… در تعارض بین حکم عقل با ظاهر آیات و روایات به تأویل پرداخته و در تبیین مسائل به اقوال و آرای فیلسوفان و مکاتب بیگانه نیز استناد میکردند… (اما) حدیث گرایان که اکثریت مسلمانان و عالمان عوامپناه را شامل میشدند با منع تفکر و تدبر در قرآن و روایات، به طور کلی ظاهر حدیث را جانشین عقل و معارض با عقلانیت تلقی کرده و آن را عملاً در جایگاه برتر از قرآن قرار داده و از آن به عنوان منبع اصلی شناخت اسلام استفاده کردند و کمبود و نبود حدیث را نیز با جعل منابع دیگری مانند قیاس و اجماع و عمل صحابه و مصالح مرسله جبران نمودند و استحسانات فقهای ظاهرنگر و عوام پناه را بر جای عقلانیت دینی قرار دادند و فتاوای آنان را حکم الهی قلمداد نمودند و بدین منوال باب عقلانیت و اجتهاد راستین در حوزه دین شناسی را به رکود کشانده و قرنها جامعه مسلمان را گرفتار تحجر ساختند… ( ص ۳۰ کتاب)
در واقع نویسنده خواسته درد کهنهای را گوشزد کند و شیوه کار حدیث گرایان را با شاهد مثالهای معتبری چنین بیان کند؛ «محمدسعید دمشقی رجالی معروف که برای هزاران حدیث مشهور سندسازی کرده میگفت: وقتی کلام نیکو باشد ترس ندارد که برای آن سند قرار دهم. (ص ۶۵ کتاب، سندها در پاورقی؛ فجرالاسلام ص ۲۱۲، صحیح مسلم ج ۱ ص ۲۲)
این نشان میدهد که جعل حدیث در ازمنه تاریخ با توجیهاتی انجام میپذیرفته است. چنانچه نویسنده در صفحه ۶۶ کتابش مینویسد؛ «در قرن دوم هجری کافی بود که یک فقیه و محدث با اطلاع از شرح احوال صحابه معروف نام یکی از آنها را در آغاز سند گفتار خود به عنوان حدیث نبوی ذکر کند و یا یک حدیث مرسل و منکر و یا مدّرج (درهم ریخته) و مدّلس (دارا بودن خدعه در متن سند) را با نام یاران پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع ) همراه سازد و یا برای خبر واحد، سندهای متعدد جعل کند و آن را به خبر متواتر تبدیل نماید، دیگر آن حدیث برای همیشه صحیح و معتبر قلمداد میشده است. به همین لحاظ ابن خلدون بر محدثان متقدم خرده میگیرد که چرا به جای عنایت به متن حدیث، همه تلاش خویش را مصروف شناخت زنجیره سند میکنند. (مقدمه ابن خلدون ص ۴۵۰) اما نویسنده محترم راه شناختی متقن پیشنهاد میکند که فرمودهای علوی ست؛ «برشما باد فهم و تفکر نه نقل گفتهها، سفیهان در روایت میکوشند و عالمان در درایت.» ( ص ۷۲) اما بنا به تحقیق هاشمی رکاوندی، در تاریخ بزرگانی آمدهاند که در برابر تحجر قدعلم کردند که از آن شمار میتوان به شیخ مفید و شاگردانش سید مرتضی و شیخ طوسی اشاره کرد. (ص ۷۶)
شایان ذکر است که در سده نخست اسلام، معاویه و دیگر حاکمان اموی به حمایت از این گروه متحجر با نامهای مرجئه و مجبره پرداختند.(ص ۸۰) احمد حنبل که صاحب فرقهای است، متکلمان صاحب فکر را زندیق و کافر نامید.( تلبیس ابلیس ص ۸۲) مأمون عباسی یک استثنا در میان خلفا بود که به حمایت از عقل گرایان معتزلی پرداخت.(ص ۹۷) همچنین با تاسیس آل بویه در سده چهارم، آزادی تفکر تقویت شد و تکفیر دانشمندان، پایان گرفت و سبب رشد حکمت و علوم روز مثل نجوم شد.(ص ۱۱۱) متاسفانه این آزادیهای فکری در خط تاریخ به سان آذرخشهایی آمده و رفتهاند و بهویژه با آمدن صفویان، تداوم راه عقلی بسته ماند.
البته با زوال این سلسله و آمدن نادرشاه، تنفسی برای اهل فکر شد. اما اوج ثمردهی متحجران را باید در القابی چون ظلالله برای سلطان قاجارجستجو کرد. (ص ۱۸۸) نهایت آنکه این کتاب مجموعاً توانسته حق مطلب را ادا کند. میماند چند نارسایی جزئی مانند کاربرد واژگان غریبی مثل مناط [به معنی ملاک، معیار] و مفضال [صاحب فضل] و… که خوب بود نویسنده به سراغ معادلهای فارسی میرفت. و همچنین امید میرود که در چاپهای بعدی، ترتیب تاریخی رویدادهای این دو جریان در صفحات رعایت شود تا آشفتگی آن برطرف شود.
در پایان لازم است از طرح زیبای روی جلد کتاب یاد کرد که نشانی از محاکمه گالیله دارد و با هاله سیاهی بر پیرامون آن، میتوان فرجام تاریک عقل ستیزی را دریافت و تمرین خردورزی و آزادی فکری را درمیان اهل مدرسه یادآور شد تا انسداد رشد و توسعه ملی از میان برداشته شود.