کابوس اشغالگران؛ نقش «حاج قاسم» در توسعه و تحکیم محور مقاومت در غرب‌ آسیا

مبلغ/ سردار شهید قاسم سلیمانی با استفاده از نبوغ نظامی و اندیشه استراتژیک خود اقدام به شناسایی هسته‌های خودجوش مقاومت در منطقه و برقراری ارتباط با آن‌ها کرد و با هویت بخشی به محور مقاومت، ایجاد پیوند جغرافیایی، شبکه‌سازی نیروهای محلی و بومی، فرماندهی در عمق میدان و…موفق به تحکیم و توسعه این محور شد.

به گزارش «مبلغ» به نقل از فارس، در سوم ژانویه ۲۰۲۰ (۱۳ دی ماه ۱۳۹۸)، به دستور مستقیم «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور وقت آمریکا، خودروهای حامل سردار «قاسم سلیمانی» فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و «ابومهدی المهندس» نائب‌رئیس سازمان الحشد الشعبی عراق در نزدیکی فرودگاه بغداد، هدف حمله تروریست‌های آمریکایی قرار گرفت و این دو فرمانده مهم به همراه شماری از همرزمانشان به شهادت رسیدند.

در گزارش حاضر، به بهانه دومین سالگرد شهادت این فرماندهان پیروزی بر داعش، نقش حاج قاسم در توسعه و تحکیم محور مقاومت در منطقه و موفقیت وی در مهندسی تحولات استراتژیک در معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی به دور از قومیت‌ها، فرقه‌ها و احزاب بررسی می‌شود.

محور مقاومت از کجا آمد؟

«محور مقاومت» و به عبارت دیگر جبهه مقاومت، در واقع یک ائتلاف منطقه‌ای نانوشته میان کشورها و قدرت‌های چون ایران، سوریه، عراق و حزب‌الله لبنان است. هدف محور مقاومت مبارزه با رژیم صهیونیستی و پایان دادن به تسلط غرب در منطقه غرب آسیا و دفاع از مسأله فلسطین است. اصطلاح محور مقاومت، نخستین بار در واکنش به اظهارات سال ۱۳۸۰ «جرج بوش» رئیس جمهور وقت آمریکا و معاونش، «جان بولتون» به کار برده شد که این کشورها  و طرف‌ها را محور شرارت خواندند.

این محور طی سه دهه گذشته بدون وجود یک توافق ساختاری و رسمی یا ساختار سازمانی نهادینه متبلور شد و در نتیجه تحولات و رویدادهای شتابان و متوالی طی دهه‌های گذشته که شامل تلاش‌های آمریکایی – صهیونیستی برای انحصار قدرت در منطقه و سلطه بر آن، چه از طریق نظامی و چه تحمیل صلحی ناعادلانه به نفع تل‌آویو و به ضرر عرب‌ها به طور کلی و فلسطینی‌ها به طور خاص،  جان گرفت.

«محمد نادر العمری» نویسنده سوری در خصوص مراحل مختلف ظهور و تکامل محور مقاومت طی یادداشتی در المیادین، سه مرحله برای  این محور طی دهه‌های اخیر، متصور می‌شود که عبارتند از:

۱- مرحله ظهور و اعلام موجودیت (۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰): در این مرحله هسته اولیه محور مقاومت به وجود آمد نه شالوده اصلی آن. زیرا اجزای آن به میزان لازم قابلیت تبلور را نداشت. این دوره پس از امضای قراردادهای صلح و کمپ دیوید میان «انور سادات» رئیس‌جمهور وقت مصر و رژیم صهیونیستی و برقراری روابط دیپلماتیک با  تل‌آویو و خروج  عملی مصر از دایره منازعه عربی – اسرائیلی آغاز شد. در چنین شرایطی، سوریه به دلیل افزایش اختلافات بین کشورهای عربی، خروج مصر از دایره منازعه عربی – اسرائیلی و برتری نظامی رژیم صهیونیستی با حمایت آمریکا، به عنوان بازیگر اصلی این محور در عرصه درگیری با این رژیم تنها ماند.

در این دوره بود که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی در بهمن ۱۳۵۷ (فوریه ۱۹۷۹) با سرنگونی رژیم شاه که مجری سیاست‌های آمریکا در منطقه بود به پیروزی رسید و شعار دشمنی با رژیم صهیونیستی، سر باز زدن از تسلیم شدن در برابر هژمونی آمریکا، آزادسازی فلسطین، حمایت از مقاومت مردم فلسطین سر داد. امری که بیانگر همگرایی میان اهداف سوریه و جمهوری اسلامی ایران بود.

سه سال بعد، در نتیجه شرایط حاکم بر مبارزات و مقاومت نظامی در برابر اشغالگری اسرائیل، به ویژه پس از حمله این رژیم به بیروت در ژوئن ۱۹۸۲ در جریان جنگ داخلی، با الهام از ایدئولوژی اسلامی و سیاسی رهبر انقلاب اسلامی ایران و با حمایت آن، حزب‌الله لبنان تشکیل شد. این جنبش مقاومت چند سالی مخفیانه علیه اشغالگران صهیونیستی فعالیت کرد تا در سال ۱۹۸۵،در نخستین سالگرد ترور شهید «راغب حرب» معروف به شیخ الشهدای مقاومت لبنان، این جنبش، ایدئولوژی و استراتژی خود مبنی بر مقابله با رژیم صهیونیستی را رسماً اعلام کرد. پس از هدف قرار دادن مقر نیروهای آمریکایی – فرانسوی در لبنان در اکتبر ۱۹۸۳ و کشتن ۳۰۰ سرباز، حزب‌الله لبنان شهرت اولیه عربی را در مسیر مبارزه با اشغالگران، به دست آورد.

این سه تحول یعنی خارج شدن مصر از منازعه عربی – اسرائیلی و تنها ماندن سوریه در این منازعه، پیروزی انقلاب اسلامی و ظهور حزب‌الله لبنان، به نزدیکی راهبردی بین سه بازیگر مقاومت کمک کرد و آن‌ها را به توافقی استراتژیک با محوریت آرمان فلسطین برای عرب‌ها و مسلمانان و تکیه به مبارزه مسلحانه برای رسیدن به این هدف عالی رساند. اما در این مرحله همکاری موثر و عملی میان سه طرف مذکور متبلور نشد.

۲- مرحله همگرایی و یکپارچگی و تغییر موازنه قوا در منطقه (۱۹۹۰ – ۲۰۰۶): جنگ عراق با ایران و سپس حمله عراق به کویت از رویدادهای مهم این مرحله است که منجر به افزایش اختلافات عربی – عربی و  نقض امنیت ملی عربی  با فراخواندن نیروهای آمریکایی به خلیج فارس شد. سپس رژیم صهیونیستی توانست به توافقات صلح فردی و هماهنگی امنیتی با تشکیلات خودگردان فلسطین از طریق توافقنامه اسلو و سپس وادی عربه با اردن به طور متوالی در سال‌های ۱۹۹۳ و ۱۹۹۴ دست یابد.

با شکست تلاش‌های سازمان ملل برای موفقیت‌آمیز کردن کنفرانس مادرید در سال ۱۹۹۱، و تک‌روی‌های واشنگتن در نظام بین‌المللی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و عدم حمایت کشورهای عربی از انتفاضه اول بیت المقدس در سال ۱۹۸۷، انگیزه‌ای قوی برای افزایش نزدیکی بین سوریه و ایران از یک سو و بین این دو بازیگر و «حزب الله» و جنبش مقاومت فلسطین از سوی دیگر به وجود آمد.

در حالی که دیگر عدم بی‌طرفی آمریکا در منازعه عربی – اسرائیلی و جانبداری آن از صهیونیست‌ها که به دنبال تحمیل واقعیت جدید در منطقه بر همه ثابت شده بود، جمهوری اسلامی ایران در این مرحله به عنوان عامل سیاسی و لجستیکی جنبش‌های مقاومت در منطقه وارد عمل شد و سوریه مسئولیت آموزش، پوشش سیاسی و حمایت نظامی از این جنبش‌ها را برعهده گرفت. مرحوم «باسیل اسد» در این میان نقش عمده‌ای داشت که این امر به وضوح در عملیات‌های کماندویی جنبش‌های مقاومت که خسارات زیادی به دشمن صهیونیست در جریان پاکسازی‌های ژوئیه ۱۹۹۳ و سپس «عناقید الغصب» (خوشه‌های خشم) در آوریل ۱۹۹۶ مشهود بود تا این‌که مقاومت لبنان موفق شد اسرائیل را در ۲۴ می ۲۰۰۰ پس از انجام مجموعه عملیات‌های فرسایشی و قهرمانانه، مجبور به عقب نشینی تحقیرآمیز از خاک لبنان کند.

از سوی دیگر، شدت فعالیت جنبش‌های مقاومت در فلسطین کمتر از همتایان خود در لبنان نبود، زیرا این مقاومت توانست به لطف حمایت مشترک سوریه و ایران، صهیونیست‌ها را مجبور به عقب‌نشینی از نوار غزه کند.

پس از این تحولات که با درگذشت حافظ الاسد و ریاست جمهوری بشار الاسد همزمان شد، دیگر بر همه طرف‌های مقاومت مسجل شد که مقاومت تنها راه احیای حقوق و مقابله با سیاست‌های صهیو – آمریکایی در منطقه است. حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ و عیان شدن توطئه‌های محور شرارت در غرب آسیا، دمشق و تهران را بر آن داشت تا با تحمل کلیه فشارهای موجود، همکاری نظامی و سیاسی خود را با مقاومت تشدید کنند و بر روی ارتقای توانمندی‌های آن در تمامی زمینه‌ها متمرکز شوند.

امری که دستاورد آن در شکست رژیم صهیونیستی طی تجاوز تموز ۲۰۰۶ به لبنان از حزب‌الله و تغییر موازنه قوا در منطقه خود را نمایان کرد و پس از آن بود که دومینوی شکست‌های متوالی صهیونیستی – آمریکایی در منطقه آغاز شد.

۳- مرحله شکستن استخوان و پیروزی بر تروریسم از سال ۲۰۰۶: پس از آن‌که واشنگتن و تل‌آویو دیدند نمی‌توانند با استفاده از قدرت نظامی مستقیم به اهداف خود در منطقه دست یابند، به سوی تنگ‌تر کردن حلقه فشار بر ایران، سوریه و حزب‌الله لبنان و متهم کردن آن‌ها به تروریسم روی آورند. اتهامات سیاسی متعددی که در پرونده ترور «رفیق الحریری» نخست‌وزیر لبنان به سوریه و حزب الله زده شد در همین راستا بود. سپس واشنگتن تلاش کرد تا سوریه را از لبنان دور کند و مانع حمایت دمشق از حزب‌الله شود و به موازات آن تصویب قانون بازخواست سوریه در دوران ریاست‌جمهوری بوش و تشدید تحریم‌ها علیه ایران و تشدید محاصره تحمیلی گروه‌های فلسطینی و…صورت گرفت.تا این‌که همزمان با بهار عربی، بحران سوریه شعله‌ور شد و تجاوز ائتلاف سعودی به یمن به بهانه بازگرداندن دولت مستعفی یمن آغاز شد.

در سال ۲۰۱۱، آمریکا و کشورهای غربی در کنار رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای عربی، فرصت را برای تضعیف سوریه و تغییر نظام حاکم بر آن، غنیمت شمردند و هدف اصلی از این اقدام، قطع کردن حلقه اتصال در محور مقاومت از نظر جغرافیایی بود زیرا این فرضیه وجود داشت که با تغییر نظام حاکم بر سوریه و روی کار آوردن نظامی دست‌نشانده، عملا محور مقاومت در منطقه فروپاشیده خواهد شد.

از این رو بود که، ایستادگی در کنار سوریه، حمایت از آن و فداکاری برای آن از نیازهای ضروری و سرنوشت ساز برای محور مقاومت به شمار می‌آمد به ویژه که گسترش دامنه تروریسم دیگر محدود به جغرافیای سوریه نبود، بلکه به لبنان، عراق و ایران نیز کشیده می‌شد. به همین دلیل  به اذعان تحلیلگران و ناظران سیاسی، محور مقاومت در بحران سوریه با سخت‌ترین چالش‌ها روبه‌رو شد اما بار دیگر با نبوغ حاج قاسم سلیمانی و جانفشانی و اتحاد همه اضلاع محور مقاومت، یک جنگ تمام عیار نظامی، فکری، روانی، ایدئولوژیک و اقتصادی مهار شد و دشمن نتوانست به اهداف مورد نظر خود دست یابد.

سردار قاسم سلیمانی که به نبوغ نظامی و برخورداری از اندیشە‌ای استراتژیک در عرصه سیاسی مشهور بود، توانست حلقه‌های مختلف متصل به محور مقاومت را مستحکم‌تر  و متحدتر کند. وی با استفاده از پتانسیل سازمان‌ «الحشد الشعبی» در عراق که به  فتوای مرجعیت‌‌ عالی‌قدر شیعیان در عراق تشکیل شده  و نیز قوات‌الدفاع الوطنی در سوریه و حمایت و هدایت و مشاوره ‌فرماندهان حاضر در این دو نهاد، طی ۶ سال، بساط خلافت خودخوانده داعش و گروه‌های تروریستی مختلف را برهم زند.

وی به دعوت رسمی بغداد و دمشق با نیروهای خود وارد عراق و سوریه شد و با استفاده از نبوغ نظامی خود و فرماندهی در عمق میدان به کابوسی برای تروریست‌ها تبدیل شد وی که توانمندی  ویژه‌ای در شبکه‌سازی نیروهای محلی و بومی داشت با بهره‌گیری از این امر و نیز استفاده از ابتکار شراکت راهبردی میان ایران و روسیه در عرصۀ نظامی – امنیتی نقشه‌های ائتلاف آمریکایی – صهیونیستی را در  سوریه نقش بر آب کرد.

نقش حاج قاسم در تقویت محور مقاومت طی مراحل دوم و سوم

حاج قاسم سلیمانی (متولد۲۰ اسفند ۱۳۳۵)، دومین فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که با داشتن کارنامه‌ای درخشان از فعالیت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و تجارب متعدد فرماندهی‌های نظامی در طول هشت سال دفاع مقدس، در سال ۱۳۷۶ (۱۹۹۷ میلادی)، با حکم رهبری به این پست منصوب شد و تا روز شهادت در این پست باقی ماند.

نقش حاج قاسم در پیروزیهای محور مقاومت در نبرد با استکبار جهانی، صهیونیسم و ارتجاع منطقه تاجایی پیش رفت که موجب نابودی خلافت خودخوانده داعش در عراق و سوریه با آن‌ همه حمایت بین‌المللی و منطقه‌ای شد و به نماد مبارزه با تروریسم در منطقه معروف شود.

نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به گواه ناظران و تحلیلگران سیاسی و بسیار از فرماندهان نظامی، با مدیریت حاج قاسم، عملا وارد فاز جدیدی از فعالیت‌ها شد.

به گفته حسین کنعانی مقدم، فعال سیاسی و از فرماندهان ارشد و پیشین سپاه پاسداران با رسیدن حاج قاسم به این پست، در رابطه با مسایل مختلف منطقه‌ای که در عراق، افغانستان، سوریه و لبنان شکل می‌گرفت، تمرکزی ایجاد شد و سردار سلیمانی در ابتدا هسته‌های مقاومت را که در منطقه شکل گرفته بودند و به صورت خودجوش بودند، شناسایی و با آنها ارتباط برقرار کرد و گروه‌هایی که در مسیر مبارزه و جهاد قرار داشتند را تقویت کرد و سپس با پیوند این هسته‌ها در داخل مناطق و تبدیل به حلقه‌های مقاومت توانست اثرگذاری بیشتری در مقابله با استکبار جهانی و صهیونیسم و مبارزه با اشغالگری داشته باشد.

وی در گفت‌وگو با خبرگزاری شبستان، افزود: «سردار سلیمانی بعد از قرار دادن این حلقه‌ها در درون یکدیگر و تبدیل آن‌ها به زنجیر موجب تشکیل جبهه مقاومت شد که از دریای مدیترانه این جبهه آغاز می‌شود و این اقدام پیوندی میان نهضت های آزادی بخش و حلقه‌های مقاومت بود که عملا به عنوان موثرترین مولفه در منطقه از آن نام برده می شود که در مقابله با هژمونی آمریکا قرار دارد».

فرمانده پیشین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران توضیح داد که این زنجیره پس از مدتی به محور مقاومت تبدیل شد و محور مقاومت توانست نهادهای مقاومت را با همکاری و مشارکت حکومت‌ها در منطقه شکل دهد و پس از آن نیروهای مردمی شکل گرفت. الحشد الشعبی در عراق، بسیج مردمی در سوریه تحت عنوان «قوات الدفاع الوطنی»، بسیج مردمی در یمن و در لبنان حزب الله و در فلسطین نیروهای جهادی شکل گرفتند و عملا محور مقاومت توانست در مقابل سلطه آمریکا بایستد. آمریکایی‌ها نیز اعتراف کردند که هر کجا حضور می یابند نیروی قدس و در رأس آن، سردار حاج قاسم سلیمانی را مقابل خود می‌بینند.

وی مهمترین اقدام حاج قاسم در توسعه و تحکیم محور مقاومت در منطقه را در هویت بخشی به محور مقاومت، ایجاد پیوند جغرافیایی در این محور، شبکه سازی و مردم پایه کردن در جریان مقاومت خلاصه کرد و افزود وی که تجربه هشت سال دفاع مقدس و مقابله با عناصر معاند در کشور را داشت با استفاده از ظرفیت اعتقادی، ایدئولوژیک و سیاسی مردم تلاش کرد تا جغرافیا و محور مقاومت را با هر مذهب و قومیتی تقویت کند و همه را در مسیر مقابله با اشغالگری و تجاوز متحد کند ودر این امر بسیار موفق بود.

سردار سلیمانی به‌عنوان یک فرمانده توانمند با شخصیتی کاریزماتیک و تاثیرگذار توانست طی مدت خدمت خود، با ایجاد اتحاد و همدلی میان گروه‌های مقاومت در لبنان، عراق، سوریه و فلسطین از رشد و توسعه جریان تکفیری جلوگیری کند و از تجزیه این کشور‌ها و دستیابی محور شرارت و استکبار به اهداف شوم منطقه‌ای جلوگیری کند.

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.