بررسی آرای آیت‌الله مصباح یزدی و پروفسور العطاس درباره علوم انسانی اسلامی

مبلغ/ حجت‌الاسلام نادری در نشست مقایسه دیدگاه‌های علامه مصباح یزدی و پروفسور محمد نقیب العطاس در زمینه علوم انسانی تأکید کرد: العطاس معرفتی را معرفت می‌داند که با قرآن تطابق داشته باشد، ولی به نظر آیت‌الله مصباح یزدی، معیار صدق و کذب بودن قضایا مطابقت با واقع است.

به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا، حجت‌الاسلام والمسلمين محمدمهدی نادری، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۹ مهر در نشست علمی «مقایسه دیدگاه‌های آیت‌الله مصباح یزدی و پروفسور محمد نقیب العطاس در زمینه علوم انسانی اسلامی» به بیان برخی مشترکات پرداخت و گفت: هم آیت‌‌الله مصباح یزدی و هم العطاس معتقدند که انسان موجودی دوبعدی و دوساحتی متشکل از جسم و روح است و هم آنچه هویت اصلی انسان را تشکیل می‌دهد روح اوست. همچنین مشابهت دیگر دیدگاه این دو متفکر در اقدام سازمانی و تشکیلاتی برای تولید علوم انسانی اسلامی است. خیلی از افرادی که وارد این عرصه شدند، ورودشان فردی بوده است و نیز در حد نظریه‌پردازی و ارائه مباحث نظری است ولی برخی اندیشمندان از جمله اسماعیل راجا فاروقس یا سیدمنیرالدین حسینی علاوه بر آرای فردی، کارهای تشکیلاتی و سازمانی هم کرده‌اند و از مشابهات آیت‌الله مصباح  یزدی و العطاس هم همین مورد است.

نادری بیان کرد: یکی از کارهای مهم العطاس، تأسیس مؤسسه بین‌المللی اندیشه و تمدن اسلامی یا ایستاک است که در سال ۱۹۹۱ آن را تأسیس کرد و دوره‌های اسلامی ویژه‌ای را راه‌اندازی و دانشجویانی را از کشورهای مختلف جذب کرد و آیت‌الله مصباح هم ابتدا با تأسیس بنیاد باقرالعلوم و بعد مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در سال ۱۳۷۴ در این مسیر گام برداشت و همان کاری را که العطاس در مالزی کرد، ایشان در ایران انجام داد.

عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی اظهار کرد: ویژگی مشترک دیگر این است که هر دو اندیشمند معتقدند که ما برای تولید علوم انسانی اسلامی، نیازمند کسانی هستیم که علاوه بر تسلط علوم انسانی رایج، در علوم اسلامی هم تبحر داشته باشند و تحصیل‌کرده باشند؛ العطاس معتقد است که از منظر اسلامی، علم را باید به دو دسته فرض عین و فرض کفایت تقسیم کنیم؛ علوم فرض عین، علومی هستند که آموختن آن بر هر مسلمانی و هر کسی که می‌خواهد در تولید علوم انسانی اسلامی نقش داشته باشد واجب است. وی این علوم را شامل قرآن و سنت و سیره پیامبر اسلام(ص) و همچنین حدیث و کلام می‌داند.

وی اضافه کرد: آیت‌الله مصباح به صراحت مطالب را مکتوب نکرده است، ولی در عمل این رویه را داشت و شاهد آن شرایط ورود افراد به مؤسسه آموزشی امام خمینی و سرفصلها و محتواهایی است که تدریس می‌شود. براساس آئین‌نامه مؤسسه، فقط طلاب علوم دینی می‌توانند وارد آن شوند، یعنی بسیاری از علومی را که العطاس برشمرده است در حوزه می‌خوانند و بعد وارد این مؤسسه می‌شوند و در مؤسسه هم در مقاطع مختلف در رشته‌های علوم انسانی به تحصیل می‌پردازند. کسانی در مؤسسه تحصیل می‌کنند که از دو بال برخوردارند؛ یکی بال علوم اسلامی و دیگری علوم انسانی و با تسلط بر این دو درصدد تولید علوم انسانی اسلامی هستند.

تمایز افکار آیت‌الله مصباح با علامه العطاس

نادری با اشاره به تمایز میان این دو متفکر، بیان کرد: اولین تفاوت در تعریف علم و علم دینی است؛ العطاس و آیت‌الله مصباح تعریف مختلفی از علم و دین دارند و علامه مصباح به صورت مفصل وارد این بحث شده و نظر مختار خود را بیان کرده است، ولی در آثار العطاس چنین چیزی نیست. العطاس در تعریف علم گفته است که علم عبارت از شناخت موقعیت‌های واقعی اشیاء در نظم آفرینش است، به گونه‌ای که به شناخت جایگاه واقعی خدا در نظم هستی بینجامد و مراد او از جایگاه اشیاء و پدیده‌ها همان است که قرآن ترسیم کرده است.

وی افزود: العطاس بین مفهوم علم و مفهوم عدالت رابطه و ملازمه برقرار کرده و آورده که چون عدالت قرار دادن هر چیزی در جای خود است، عدالت و دادگری در مورد شناخت هم باید رعایت شود و معرفت باید در سر جای خود باشد و چون او علم را با این ملاحظات تعریف کرده است، در مورد صدق و کذب گزاره‌ها هم دیدگاه متفاوتی دارد. در نتیجه چون فراورده‌های علوم رایج با فرض مطابقت با واقع در بستر الهی شکل نگرفته، از جایگاه درست و شایسته‌ای به آنها توجه نشده است. بنابراین علم و معرفت صادق نیستند؛ ولی علامه مصباح ضمن ذکر مهمترین تعاریف، تعریف مختار خود از علم را این طور بیان کرده است: علم عبارت از مجموعه مسائل تشکیل‌شده از موضوع و محمول است و موضوعات آن زیرمجموعه یک موضوع واحدند و پاسخی را برای اثبات و نفی می‌طلبد.

نادری بیان کرد: در آثار العطاس تعریف خاصی از اسلام و دین ارائه نشده است، به جز اینکه ایشان اسلام را جامع و دربرگیرنده همه ابعاد زندگی انسان می‌دانند، ولی آیت‌الله مصباح در تعریف دین آورده است که دین مجموعه باورها و ارزشها و احکام است که راه رسیدن به سعادت ابدی را به انسان نشان می‌دهد؛ این دو متفکر در تعریف علوم انسانی اسلامی هم تفاوت نظر دارند.

تعریف علم دینی از منظر آیت‌الله مصباح

وی ادامه داد: البته العطاس تعریف معینی را از علم دینی ارائه نکرده ولی علامه مصباح در تعریف آن آورده است که علم اسلامی علمی است که افزون بر داشتن مسائل مشترک با اسلام، مبانی، اهداف و منابع آن هم با اسلام مشترک باشد. لذا علمی مانند ریاضیات چون مسئله مشترکی با دین ندارد از علم دینی خارج است. البته ممکن است بخشی از یک علم اسلامی و بخش دیگر آن اسلامی نباشد. از دیدگاه او، علومی مانند مدیریت رابط میان جهان‌بینی اسلامی و نظام ارزشی اسلام با علوم انسانی است.

نادری گفت: تفاوت دیگر این دو متفکر معیار صدق و کذب و اعتبار گزاره‌هاست؛ یکی از پرسش‌های کلیدی در مباحث معرفت‌شناسی، معیار صدق و کذب گزاره‌هاست. از نظر العطاس، هماهنگی با نظام قرآنی و وحیانی تأثیر مستقیمی در صدق و کذب یک گزاره معرفتی دارد و نیل به علوم انسانی اسلامی از این مسیر محقق می‌شود. او معتقد است که در علوم انسانی اسلامی، اعتبار تطابق با قرآن کریم معیار است، یعنی اگر معرفتی حاصل شد، سنجش صدق و کذب آن در پی تطابق با قرآن ممکن می‌شود. او وحی را منبع اصلی علم و معرفت می‌داند.

تأکید العطاس بر معرفت قرآنی

وی تصریح کرد: اگر جمله‌ای امر واقعی باشد، صرف واقعیت آن را به حقیقت تبدیل نمی‌کند. حقیقت صرفاً انطباق با امور واقعی نیست، زیرا ممکن است آن را انسانها ایجاد کرده باشند، ولی علامه معیار صدق و کذب بودن قضایا را مطابقت با واقع می‌داند و اگر با واقع مطابقت نداشته باشد، کذب است. البته مراد ایشان از تطابق با واقع، تطابق با محسوسات نیست. یکی از اختلافات دیگر، جایگاه ابزار و منبع شناخت است که العطاس شهود را بالاترین ابزار معرفت می‌داند، آن هم شهودی که در عرفان و تصوف مطرح است، ولی آیت‌الله مصباح شهود را یکی از راه‌های رسیدن به حقیقت می‌داند و قائل به روش‌های عقلی، تجربی و وحیانی و … هم هست.

نادری در پایان گفت: تمایز دیگر در بحث هستی‌شناسی و تأثیر آن در علوم انسانی اسلامی است؛ العطاس بحث را از وجودشناسی شروع کرده که به شدت متأثر از قرآن است و هستی‌شناسی او هم قرآنی است نه عقلانی، در حالی که هستی‌شناسی آیت‌الله مصباح مبتنی بر عقلانیت است. تمایز دیگر این دو بزرگوار هم رابطه زبان و اسلامی کردن علوم انسانی است، زیرا العطاس تأکید می‌کند که اگر بخواهیم علوم انسانی اسلامی داشته باشیم، اول باید زبان را اسلامی کنیم ولی علامه مصباح قائل به این مطلب نیستند. همچنین العطاس دستیابی به دانش را منوط به تفسیر و تأویل کرده است، در حالی که آیت‌الله مصباح اینطور نیست. دیدگاه العطاس در بحث علم دینی شبیه آیت‌الله جوادی آملی  است.

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.