چرا امیرالمومنین(ع) برخی منکرات جامعه را نادیده می‌گرفت؟

مبلغ/ گاهی اوقات ما در نهی از منکر لج طرف را درمی‌آوریم و طرف یک پله بالاتر می‌رود. ابن ابی الحدید تصریح می‌کند در این موارد اگر شما بخواهی نهی از منکر کنی نهی از منکر حرام است و اطراق یعنی چشم بستن واجب است؛ این حرف خیلی مهمی است.

ایکنا نوشت:  جلسه بازخوانی خطبه ۱۵۹ نهج‌البلاغه با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا یوسفی، استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه مفید، امروز ۱ خرداد به صورت مجازی برگزار شد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

به خطبه ۱۵۹ رسیدیم. این خطبه خیلی کوتاه است و حضرت در آن دو نکته را مطرح می‌کند. حضرت در این خطبه از وضعیت کوفیان گلایه می‌کند. کوفه شهر نظامیان بوده است. در سال چهارم که نبرد قادسیه رخ می‌دهد مسلمانانی که برای نبرد آمده بودند در کوفه مستقر می‌شوند. نکته این است که این مسلمانان از طوایف مختلف بودند و ترکیب واحدی برای کوفه وجود نداشت. وقتی حضرت می‌شنود جنگ جمل می‌خواهد راه بیفتد از کوفیان دعوت می‌کند و کوفیان هم از حضرت حمایت می‌کنند و موفق می‌شوند. اولین نامه‌ای که حضرت در نهج البلاغه دارد از کوفیان تعریف می‌کند. بعد که جنگ جمل تمام شد و معاویه حمله کرد حضرت پایگاه خود را به کوفه منتقل کرد.

مخالفت و نافرمانی کوفیان از امیرالمومنین(ع)

طبیعتا این کوفه که متشکل از خرده‌فرهنگ‌ها است هزار مسئله مختلف برای حضرت ایجاد می‌کند. این در شرایطی بود که حضرت در برابر مهمترین دشمن خودش یعنی معاویه قرار داشت. در این میان برخی مقاومت‌ها نیز در برابر حضرت صورت می‌گیرد. از جمله مقاومت‌هایی که صورت می‌گیرد این است که حضرت مشاهده می‌کند کوفیان نماز تراویح می‌خوانند. حضرت این کارها را بدعت می‌دانست و به همین دلیل وقتی دید در کوفه چنین کاری انجام می‌دهند پیام فرستاد که این کار را نکنید ولی یک تعداد ناراحت شدند. این نشان می‌دهد کوفه برخلاف ذهن ما که فکر می‌کنیم شهر کاملا شیعی بوده، متشکل از گروه‌های مختلف بوده است.

کوفیان به خاطر تفرقه‌هایی که درونشان بود اعتراضات زیادی به حضرت داشتند. به ویژه در اواخر، معاویه تصمیم گرفته بود حرکت‌های ایذایی انجام دهد. لذا یک تیمی تشکیل داده بود که به برخی روستاها حمله می‌کردند و قتل و غارت می‌کردند. حضرت هر چه به کوفیان گفت بیایید جلوی اینها را بگیریم استقبال نکردند و عملا خسته شده بودند. سوای این مسائل کوفیان انتقادات زیادی نیز به شیوه حکمرانی حضرت داشتند. مثلا وقتی حضرت مساوات را در عطایا پیاده کردند، کوفیان که قبلا از مواهب خاصه استفاده می‌کردند لب به اعتراض گشودند کما اینکه تاریخ نقل می‌کند برخی از رهبران‌شان به شدت مخالف حضرت بودند.

حضرت خطبه را اینطور شروع می‌کند: «وَ لَقَدْ أَحْسَنْتُ جِوَارَكُمْ وَ أَحَطْتُ بِجُهْدِي مِنْ وَرَائِكُمْ وَ أَعْتَقْتُكُمْ مِنْ رِبَقِ الذُّلِّ وَ حَلَقِ الضَّيْمِ، شُكْراً مِنِّي لِلْبِرِّ الْقَلِيلِ، وَ إِطْرَاقاً عَمَّا أَدْرَكَهُ الْبَصَرُ وَ شَهِدَهُ الْبَدَنُ مِنَ الْمُنْكَرِ الْكَثِيرِ» یعنی من تا جایی که ممکن بود سعی کردم با شما مراوده خوب داشته باشم. حسن هم‌جواری یعنی همین. مثلا اگر برای اطرافیان مشکلی پیش آمد سعی کنیم مشکلش حل شود.

حضرت در ادامه می‌فرمایند من با تمام تلاشم از شما حمایت کردم تا کسی به شما آسیب نرساند و شما را از طناب ذلتی که به گردن شما بود آزاد کردم یعنی معاویه می‌خواست طناب ذلت به گردن شما بیندازد ولی من اجازه ندادم معاویه بر شما مسلط شود و شما را ذلت بدهد. حضرت می‌گویند اگر من به کوفه نمی‌آمدم اولین جایی که مورد تعرض معاویه قرار می‌گرفت همین کوفه بود و شما را به ذلت می‌کشاند ولی من شما را نجات دادم شاید معنای حسن ‌همجواری همین باشد.

در واقع حضرت می‌خواهد بگوید شما خیلی کارهای بدی انجام دادید ولی من منفعت شما را می‌خواستم و شما را در برابر دشمن محافظت کردم و از این بدی‌ها چشم‌پوشی کردم. این را باید تحت نامه مالک اشتر معنا کنیم چون حضرت در آنجا می‌فرمایند باید قلبت را مالامال از رحمت و محبت به مردم بکنی. در واقع حضرت به مالک دستور می‌دهند با محبت با مردم برخورد کن. این با محبت برخورد کردن اهمیت دارد. آدم‌ها خطا می‌کنند ولی حاکم باید گذشت داشته باشد و با مردم با ملائمت برخورد کند و اهل انتقام و کینه نباشد. عبارت حضرت این است: «وَ اَشْعِرْ قَلْبَک الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ، وَ اللُّطْفَ بِهِمْ، وَ لاتَکونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعاً ضارِیاً تَغْتَنِمُ اَکلَهُمْ، فَاِنَّهُمْ صِنْفانِ: اِمَّا اَخٌ لَک فِی الدِّینِ، وَ اِمّا نَظیرٌ لَک فِی الْخَلْقِ، یفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ؛ مهربانی و محبت و لطف به رعیت را شعار قلب خود قرار ده، بر رعیت همچون حیوان درنده مباش که خوردن آنان را غنیمت دانی، که رعیت بر دو گروهند: یا برادر دینی توانَد، یا انسان‌هایی مانند تو، که خطاهایی از آنان سر می‌زند، علل گناهی بر آنان عارض می‌شود، و گناهانی از آنان به عمد یا اشتباه بروز می‌کند».

حضرت در این خطبه می‌فرمایند من تمام تلاشم را برای حفظ شما به کار بستم و شما را از ذلت نجات دادم. چرا؟ به خاطر نیکی اندکی که از شما دیدم چون کوفیان در جنگ جمل به حضرت کمک کردند. این تعبیر به ما درس می‌دهد که شما باید دنبال بهانه باشید تا از دیگری شکرگزاری کنید. معنای شکرگزاری این است اگر دیدی مردم مسیر نادرستی می‌روند و خطایی می‌کنند کوتاه بیایی.

چشم‌پوشی امیرالمومنین(ع) از اشتباهات جامعه

حضرت در ادامه می‌فرمایند: «وَ إِطْرَاقاً عَمَّا أَدْرَكَهُ الْبَصَرُ وَ شَهِدَهُ الْبَدَنُ مِنَ الْمُنْكَرِ الْكَثِيرِ». «اطراق» یعنی شما یک چیز زشتی می‌بینی و سرت را پایین می‌اندازی تا آن را نبینی. ابن ابی الحدید به اینجا که می‌رسد این پرسش را مطرح می‌کند که مگر ما نهی از منکر نداریم پس چرا حضرت می‌فرمایند من منکری را در جامعه می‌بینم ولی سرم را پایین می‌اندازم تا نبینم. بعد خودش پاسخ می‌دهد که اگر شرایط طوری باشد بشود جلوی منکر را گرفت باید نهی از منکر کرد ولی یک زمان امکان جلوگیری وجود ندارد. گاهی اوقات ما در نهی از منکر لج طرف را درمی‌آوریم و طرف یک پله بالاتر می‌رود. ابن ابی الحدید تصریح می‌کند در این موارد اگر شما بخواهی نهی از منکر کنی نهی از منکر حرام است و اطراق یعنی چشم بستن واجب است؛ این حرف خیلی مهمی است.

عبارت ابن ابی الحدید چنین است: «فإن قلت کیف یجوز له أن یطرق و یغضی عن المنکر قلت یجوز له ذلک إذا علم أو غلب على ظنه- أنه إن نهاهم عنه لم یرتدعوا و أضافوا إلیه منکرا آخر فحینئذ یخرج الإطراق و الإغضاء عن حد الجواز إلى حد الوجوب لأن النهی عن المنکر یکون و الحاله هذه مفسده». این درسی برای ما است که حکومت یک‌جاهایی باید چشمش را ببنند. چه زمانی باید این کار را کند؟ زمانی که حرفش خریدار ندارد. الآن در جامعه خودمان نهی از منکرها به تعبیر ابن ابی الحدید مصداق بارز نهی از منکر حرام است.

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.