فرزند آیت الله فاطمی‌نیا : پدرم میگفت کسی که روح اسلام را نشناسد حرام است که حدیث بگوید / دستگاه‌های موسیقی ایرانی را میشناخت

مبلغ /خدا را گواه می‌گیرم هزاران جلد کتاب در ذهن این آدم بود. یکبار شش ساعت در کتابخانه به دنبال کتاب بود و چون گاهی فشارش می‌افتاد نزدشان می‌رفتم و می‌گفتم بابا خسته نمی‌شوی؟ می‌گفت علی جان، من درکِ زمان نمی‌کنم، چون ارواح طیبه و گذشتگان به اینجا می‌آیند و با من انس می‌گیرند.

ایکنا نوشت: بسیار کمیاب‌اند انسان‌هایی که گفتار و رفتارشان یکی است و خود اول از همه به آنچه می‌گویند عمل می‌کنند و در بین کسانیکه داعیه‌دار تبلیغ دین و معارف الهی هستند و با کلام و سخن مشغول این امر هستند این کمیابی بیشتر به چشم می‌آید.
یک سال قبل در چنین روزی یکی از انسان‎‌های الهی و بااخلاق که گفتار و رفتارش یکدست بود از دست ما رفت. مردی که در کنار مردم بود و برخلاف برخی مدعیان عرفان و زهد، دکان و دستگاهی برای خود به راه نینداخت و راه طی شده و صحیح سلوک الی الله را از پس سال‌ها مجاهدت علمی و عملی به مردم ارائه می‌داد.

آیت‌الله سیدعبدالله فاطمی‌نیا، روز ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ در ۷۶ سالگی به دیدار معبود خود شتافت و مردم تهران یکی از پناه‌گاه‌های خود را از دست دادند.

برای آشنایی بیشتر مخاطبان با روحیات شخصی، سبک زندگی و رفتار ایشان با خانواده به سراغ فرزند آخر وی؛ میرعلی فاطمی‌نیا رفته است.
گفت‌وگو با پسر چهارم این استاد اخلاق، خواندنی و درس آموز است.

 مردم، شناختی از استاد فاطمی‌نیا دارند که بر اساس حضور در مجالس مختلف ایشان، شنیدن صوت یا حضور در تلویزیون بوده است لذا ایشان را به عنوان یک عارف و استاد اخلاق می‌شناسند، اما بُعد دیگر شخصیت استاد، فعالیت‌های علمی ایشان است که برای اکثر مردم ناشناخته مانده است. ابتدا درباره ابعاد شناخته نشده آیت‌الله فاطمی‌نیا صحبت کنید.

تمام هم و غم پدرم درباره اخلاق بود، چون معتقد بود اخلاق، باب فهم معارف اسلامی است. ایشان می‌گفت حسن خلق نداشته باشید هرچقدر ذکر بگویید فایده ندارد لذا هر غضبی که می‌کنید چیزی از شما هدر می‌رود. به همین دلیل بر اخلاق توجه زیادی داشت و می‌گفت اگر این نباشد نماز خود را هم متوجه نمی‌شوید. دائم در سخنرانی‌ها می‌گفت که ائمه فرموده‌اند؛ غضب مفتاح همه شرهاست. ایشان می‌گفت اولین شر این است که معارف را نفهمید و اگر معارف را نفهمید دیگر چیزی برای فهمیدن باقی نمی‌ماند. پشتوانه تهذیب نفس و کلام مبارک حاج آقا، علم و عملی بود که داشت. وی هر آنچه می‌گفت را با جان و دل انجام می‌داد، یعنی به کظم غیض می‌کرد و خودش اینگونه بود.
ایشان در ادبیات عرب، در زمان خودش تحقیقاً برترین بود. در تاریخ و رجال هم همینگونه بود. وی در یک سخنرانی می‌گفت کسی که علل الحدیث را نمی‌فهمد بر وی حرام است که «قال الصادق(ع)» بگوید. بعد از سخنرانی ایشان، عده‌ای آمدند و گفتند این کتاب «علل الحدیث» چیست؟ بنده به حاج آقا گفتم مردم دنبال علل الحدیث می‌گردند که حاج آقا گفت هفته بعد برای آن‌ها توضیح می‌دهم. هفته بعد گفت علل الحدیث، چهل سال درک و فهم است یعنی باید نبض اسلام در دست شما باشد و با روح اسلام آشنا باشید تا بفهمید آیا فلان جمله در سیاق ائمه(ع) وجود دارد یا خیر؟ ایشان نهج‌البلاغه و قرآن را حفظ بود، ولی هیچ وقت بروز نمی‌داد و حتی من در اواخر عمر ایشان این موضوع را فهمیدم. آشنایی زیادی با متون قدیمی داشت و حتی سن یک کتاب را می‌توانست تشخیص دهد.

 ما همیشه از آقای فاطمی‌نیا حرف‌های نشنیده و نغز می‌شنیدیم و نکته مهم این بود که وقتی ایشان حدیث یا روایتی را نقل می‌کرد خیال همه از نظر سند و اعتبار آن راحت بود. مگر یک شخص چقدر می‌تواند وقت بگذارد و مطالعه کند و این‌قدر معتبر حرف بزند؟

شاعر می‌گوید «بس نکته غیرِ حُسن بِباید که تا کسی/ مقبولِ طبعِ مردم صاحب‌نظر شود» برادران و خواهران حاج آقا همگی اهل دل هستند و می‌گویند ایشان از سیزده سالگی کرامت داشته و دارای حافظه بسیار عجیبی بوده است و خداوند هم نسبت به وی عنایت داشته است. این باعث ساختن چنین شخصی می‌شود. خودش هم مراقبت زیادی داشت. می‌گفت وقتی نوجوان بودم و برای طلبگی به قم رفتم برای تامین معاش جایی کار آهنگری می‌کردم. می‌گفت شب که می‌شد برخی می‌رفتند سینما و به من می‌گفتند تو هم می‌آیی؟ من می‌گفتم نه. چون شب‌ها مطالعه می‌کردم. این نشان می‌دهد که خداوند چنین افرادی را به نور خود گره می‌زند.
یکی دیگر از وجوه علمی ایشان تبحر در علوم غریبه است. ایشان با افرادی همانند آیت‌الله حسن‌زاده آملی، تبادلات علمی در این زمینه داشتند.
خدا را گواه می‌گیرم هزاران جلد کتاب در ذهن این آدم بود و این را در مواقعی که با وی به کتابخانه می‌رفتم و دنبال کتابی می‌گشتیم به خوبی متوجه می‌شدم. یکبار شش ساعت در کتابخانه بود و، چون گاهی فشارش می‌افتاد نزدشان می‌رفتم و شربتی برای‌شان می‌بردم و می‌گفتم بابا خسته نمی‌شوی؟ می‌گفت علی جان، من درکِ زمان نمی‌کنم، چون ارواح طیبه و گذشتگان به اینجا می‌آیند و با من انس می‌گیرند.

 حاج آقا بیشتر تحت تأثیر کدامیک از اساتید بود و بیشتر از کدامیک حرف می‌زد؟

بر اساس آنچه من می‌دانم، حاج آقا بیشتر از علما سیاق‌برداری می‌کرد. نمی‌توانیم بگوییم با دقت فلسفه یا رجال یا درایه را نزد کسی خوانده است. البته چند استاد صرف و نحوی داشته، ولی استاد اولش پدر مرحومش بوده است. ایشان در سن بیست و سه سالگی، اسفار ملاصدرا را تصحیح کرده است و می‌گفت این مطالب را نزد علامه طباطبایی می‌بردم تا تایید کند که علامه کیف می‌کرد و می‌گفت غیر از این نمی‌تواند بوده باشد.
همچنین از آقای الهی، اخوی علامه طباطبایی و آیت‌الله بهاء‌الدینی بهره برده‌اند و با روح اسلام آشنا شده‌اند، اما درس و مشق داخل کتاب‌ها را اکثرا خودشان خوانده‌اند. گفته شده آن موقع امتحانی با عنوان پایان علوم مدرسی، برگزار می‌شد که بسیار سخت بود و اگر کسی در این امتحان قبول می‌شد به او می‌گفتند تو مجتهدی، ایشان در سن نوزده یا بیست سالگی، بین چند هزار نفر، رتبه اول این امتحان می‌شوند. یکبار گفتند کسی هم که از من امتحان فلسفه می‌گرفت گفت قدر خودت را بدان، چون می‌دانم استاد ندیده‌ای و این‌ها را خودت در آورده‌ای.

 در مشی و مرام عرفانی و اخلاقی شبیه چه کسی بودند؟

شبیه پدرشان و علامه طباطبایی.

تصوری که مردم از یک انسان عارف و دارای مقامات معنوی دارند این است که ارتباطات اجتماعی کمی دارد و معمولا در خلوت و انزواست و رابطه با مردم را زحمت و مانع رشد خود می‌داند. اما نمونه‌هایی همانند آقای فاطمی‌نیا دیده‌ایم که در عین اینکه این مقامات را داشتند، اما در بین مردم هم بودند و با مردم کف جامعه ارتباط داشتند. این روحیه خیلی جالب است.

حاج آقا خیلی خاکی بود و این را وظیفه خود می‌دانست. خودش را از کسی بالاتر نمی‌دانست. اگر بچه‌ای کنار ایشان می‌نشست تبدیل به بچه می‌شد و اگر آیت‌اللهی نزد ایشان می‌آمد تبدیل به آیت‌الله می‌شد. گاهی نیم ساعت خودش را با یک بچه سرگرم می‌کرد. با همه مهربان بود. به یاد ندارم از کسی ناراحت شده باشد. گاهی تا با بچه‌ها بلند می‌خندیدیدم با مهربانی می‌گفت صدای بلندی به گوشم رسید آیا این صدای شادی بود یا اعتراض؟ چون اگر صدای اعتراض باشد قلبم درد می‌گیرد.

 سبک زندگی ایشان در منزل و نحوه رفتار با فرزندان چطور بود؟
حاج آقا طوری رفتار می‌کرد که ناراحت شدنش را ما به منزله یک فریاد بلند یا یک سیلی می‌دیدیدم لذا بزرگترین حرفی که می‌زد این بود که می‌گفت اگر این‌کار را انجام دهید از عمر پدرتان کم می‌شود بنابراین ما هم نمی‌خواستیم چنین اتفاقی بیفتد. به شدت عاشق مادر و پشتیبان ایشان بود لذا همانگونه که با ایشان رفتار می‌کردیم با مادر هم رفتار می‌کردیم. حاج آقا در منزل کار می‌کرد و حتی با مادرم رخت پهن می‌کرد. خودش می‌گفت مسئول چای من هستم و به قول خودش کته ترکی هم می‌پخت و جارو هم می‌کرد.

امروزه نمازخوان شدن فرزندان تبدیل به یک بحران برای پدر و مادر‌ها شده است. ایشان اگر می‌خواست بچه‌ها نمازخوان شوند چه کاری انجام می‌داد؟

البته وضعیت ما با بقیه متفاوت است، چون ایشان هرچه انجام می‌داد ما سعی می‌کردیم انجام دهیم چراکه رفتارشان برای ما سرمشق و کارهایشان جذاب بود. پدرم نمی‌گفت اگر نماز بخوانی به تو جایزه می‌دهم بلکه کارهایش برای ما جذابیت داشت.

 اگر بخواهید بیست و چهار ساعت از زندگی ایشان را توضیح دهید چگونه می‌توانید برای ما به تصویر بکشید؟

حاج آقا کلا شب‌بیدار بود. خواب‌شان پراکنده و کم بود و بیشتر در طول روز می‌خوابید. بعد از نماز صبح که اعمال را انجام می‌داد تنهایی گوشه‌ای می‌رفت و حدود ده دقیقه تا نیم ساعت سر پا می‌ایستاد و راز و نیاز می‌کرد و سپس اعمال پس از طلوع آفتاب را انجام می‌داد و صبحانه می‌خورد و همیشه یک نصف لورازپام ۱ می‌خورد و یک چای می‌خورد و دو سه ساعت می‌خوابید. قبل از اذان ظهر بیدار می‌شد و نمازش را می‌خواند و پس از آن تقریبا یک ساعت می‌خوابید و بعد ناهار می‌خورد تا اول شب بیدار بود و آن موقع یعنی سر شب هم یک ساعت می‌خوابید و بعد از بیداری تا صبح کار علمی انجام می‌داد. این رویه باعث شده بود که خودم هم موقع دبیرستان از مدرسه که می‌آمدم بخوابم و شب هم تا دیر وقت پیش ایشان باشم و صبح سر کلاس خوابم می‌برد.

 در مورد درس و مشق فرزندان هم توصیه و نظارتی داشت؟

دوست داشت ما درسمان را بفهمیم و نمره و قبولی برای‌شان مهم نبود. مادرم گاهی حساس بود و می‌گفت درس عربی پسرمان خوب نیست یا امتحان دارد لذا پدر می‌گفت بیا با هم کار کنیم و بعد به مادرمان می‌گفت پسرمان درسش را بلد است هرچند ممکن است نمره‌اش را کامل نیاورد. خیلی مایل بود ما کاری که دوست داریم را انجام دهیم.


 آیا درباره موسیقی و سینما و اینگونه موارد، محدودیت‌هایی برای فرزندان می‌گذاشت؟

اصلا و ابداً. پدرم ابتدا به ساکن سراغ مطرح کردن چیزی نمی‌رفت، ولی مثلا وقتی من شجریان گوش می‌دادم کنارم می‌نشست و گوش می‌داد و می‌گفت سنگین و فوق‌العاده است و اشکالی ندارد. ایشان کاملا آگاه بر موسیقی و دستگاه‌های عربی بود و حتی برخی دستگاه‌های ایرانی را هم بلد بود. تمام قاریان درجه یک جهان را می‌شناخت. می‌گفت اگر کسی جلوی من قرآن بخواند و لحظه‌ای خاکی بزند متوجه می‌شوم یعنی جوری الحان قرآن را می‌فهمید انگار پای منبر محمد رفعت بزرگ شده است.

 آیا در رفت و آمد با فامیل، بین افراد تفاوتی می‌گذاشت؟

هیچ تفاوتی بین افراد قائل نمی‌شد. یکبار به من گفت که مسئله‌ای به نام بطالین داریم که ارتباط با چنین افرادی ممکن است از شما سلب توفیق کند. وی فقط از چنین افرادی دوری می‌کرد.
یکبار خانم کم‌حجابی به مسجد آمده بود که در گوشه‌ای ایستاده بود و می‌ترسید جلو بیاید. خانم‌های دیگری دور حاج آقا را گرفته بودند، اما پدرم موقع خروج از لابه‌لای جمعیت به سمت آن خانم رفت و آنقدر او را تحویل گرفت که او حدود یک ربع گریه کرد و تا آخرین روز جلسات هم آمد و ده نفر را هم با خودش آورد.
بنده سال‌ها بود که می‌دانستم چشم حاج آقا باز است و آدم‌ها را می‌بیند. خدای متعال هم می‌فرماید اگر بنده من به درستی بندگی کند من تبدیل به چشم او می‌شوم. ایشان هم چنین حالتی داشت. به همین دلیل است که رفتن وی برای ما بسیار سخت است. حاج آقا خیلی مهربان بود و خشم خود را فرو می‌برد و این یکی از راز‌های ترقی ایشان بود. هر چند نماز و عبادت‌شان هم سر جایش بود.

 درباره معیار‌های آقای فاطمی‌نیا برای برخورد با دیگران از قشر‌های مختلف جامعه مختلف توضیح دهید.

حاج آقا اصلا قائل به این چیز‌ها نبود. نوجوان بودم و موهایم را کوتاه کرده بودم و دور سرم مقداری سفید شده بود که با غصه می‌گفت ایرادی ندارد سلمانی خراب کرده و ان‌شاء‌الله جا می‌افتد. می‌گفت تو جوان هستی پس موهایت را بلند کن. با مجوز حاج آقا مو‌های من تا پایین شانه بلند بود، چون می‌گفت موی بلند مستحب است؛ بنابراین به ظاهر آدم‌ها و شلوار لی و آستین کوتاه هیچ ایرادی نمی‌گرفت و اتفاقا می‌گفت باید خوشتیپ و مرتب باشید. عاشق عطر بود و می‌گفت باید بوی خوش بدهید.

منبع: ایکنا

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.