امام‌صادق(ع) در متون عرفانی

به گزارش«مبلغ»عقیده بسیاری از کارشناسان دینی، شخصیت عرفانی امام صادق(ع) بسیار کمتر از وجه فقهی و شرعی ایشان مورد شناسایی قرار گرفته است. آنچه در زیر می‌آید، بخشی از مطالب فارسی است که در برخی متون عرفانی اهل سنت در مورد ایشان آمده و با گردآوری آقای مسعود شکری اخیرا به مناسبت شهادت آن امام همام در روزنامه اطلاعات به چاپ رسیده است.

جمال طریقت

علی هجویری

سیف سنت، و جمال طریقت، و معبر معرفت، و مزیّن صفوت، ابومحمد جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی، الصادق، رضوان الله علیهم اجمعین. عالی حال و نیکوسیرت بود. آراسته‌ظاهر و آبادان‌باطن. و وی را اشارات جمیل است اندر جملۀ علوم، و مشهور است دقت کلام وی و قوّت معانی اندر میان مشایخ، رضی الله عنهم اجمعین. و وی را کتب معروف است اندر بیان این طریقت.

خداشناسی

از وی روایت آرند که گفت: «من عَرَفَ الله أعرَضَ عَمّا سَواه» [هر کس خدا شناخت، از هر چه جز او روی گردانید]: عارف معرض بوَد از غیر و منقطع از اسباب؛ از آنچه معرفت وی عین نکرت بود از غیر، که نکرت جز وی، معرفت وی باشد و معرفت جز وی، نکرت وی باشد. پس عارف از خلق گسسته بوَد و به حق پیوسته. غیر را اندر دلش مقدار آن نباشد که بدیشان التفات کند و یا وجود ایشان را چندان خطر نهد که اندر خاطر، ذکر ایشان را عقد کند.

توبه

و هم از وی روایت آرند که گفت: «لاتَصحّ العباده بالتّوبه. فَقَدّم التَّوبَه عَلَی العباده و قال الله تعالی: التّائبونَ العابدون» [التوبه، ۱۱۲]: عبادت جز به توبه راست نیاید، تا خداوند تعالی مقدم کرد توبه را بر عبادت؛ ازیرا که توبه بدایت مقامات است و عبودیت نهایت آن و چون خداوند ـ جل جلاله ـ ذکر عاصیان کرد، به توبه فرمود و گفت: «و توبوا الی الله جمیعا [النّور، ۳۱] و چون رسول را علیه‌السلام یاد کرد، به عبودیت یاد کرد و گفت: «فأوحی إلی عَبده ما أوحی» [: وحی کرد به بنده‌اش آنچه وحی کرد. النّجم، ۱۰].

پند

و اندر حکایات یافتم که داوود طائی رحمه الله علیه به نزدیک وی آمد و گفت: «یا پسر رسول خدای، مرا پندی ده که دلم سیاه شده است.» گفت: «یا باسلیمان، تو زاهد زمانۀ خویشی، تو را به پند من چه حاجت؟» گفت: «ای فرزند پیغمبر، شما را بر همه خلایق فضل است و پند دادن تو مر همه خلایق را واجب.» گفت: «یا باسلیمان، من از آن می‌ترسم که به قیامت جد من اندر من آویزد که: چرا حق متابعت من نگزاردی؟ و این کار به نسبت صحیح و سبب قوی نیست. این کار به معاملت خوب است اندر حضرت حق تعالی.»

داوود فرا گریستن آمد و گفت: «بارخدایا، آن که معجون طینت وی از آب نبوت است و ترکیب طبیعت از اصل برهان و حجت، جدش رسول است و مادرش بتول است، وی بدین حیرانی است؛ داوود که باشد که به معاملت خود مُعجب گردد؟!»

شفاعت

و هم از وی می‌آید که روزی با موالی خود نشسته بود و ایشان را می‌گفت: «بیایید تا بیعت کنیم و عهد بندیم که هر که ازمیان ما رستگاری یابد، اندر قیامت همه را شفاعت کند.» گفتند: «یابن رسول‌الله، تو را به شفاعت ما چه حاجت؟ که جد تو شفیع جمله خلقان است.» وی گفت: «من با این افعال، شرم دارم که اندر قیامت به روی جد خود نگرم!»

این جمله رؤیت عیوب نفس است و این صفت از اوصاف کمال است. جملۀ متمکنان حضرت خداوند جل جلاله بر این بودند از اولیا و انبیا و رسل. و پیغمبر گفت علیه‌السلام: «اذا أرادَ الله بعَبد خیراً، بَصّرَه بعیوب نَفسه و عیوب الدّنیا» [هر گاه خدا برای بنده‌اش خیر بخواهد، چشمانش را به عیبهای خود و عیبهای دنیا بینا می‌سازد] و «هر که از روی تواضع عبودیت سر فرود آرد، خداوند تعالی ذکر وی اندر دو جهان بلند گرداند.»

این مقدار کفایت بود هدایت قومی را که عقل ایشان را لباس ادراک باشد از مریدان و منکران این طریقت.

* کشف المحجوب

فتوت

عبدالکریم قشیری

مردی به مدینه بخفت از حاجیان؛ چون برخاست، پنداشت که همیان وی بدزدیدند؛ زود بیرون آمد و امام جعفر صادق علیه‌السلام را دید، اندر وی آویخت و گفت: «همیان من تو بردی!» گفت: «چند بود اندر وی؟» گفت: «هزار دینار.» جعفر او را به سرای خویش آورد و هزار دینار سَخت، به وی داد. چون مرد با سرای آمد و در خانه شد، همیان وی در خانه بود؛ به عذر به نزدیک امام جعفر آمد و هزار دینار بازآورد، جعفر دینار فرا نستد، گفت: «چیزی که از دست بدادیم، باز نستانیم.» مرد پرسید که: «این کیست؟» گفتند: جعفر صادق.

جوانمردی

گویند شقیق بلخی جعفر بن محمد الصادق را از فتوت پرسید؛ فرا شقیق گفت: «تو چه گویی؟» گفت: «اگر دهند، شکر کنیم و اگر منع کنند، صبر کنیم.» جعفر گفت: «سگان مدینۀ ما همین کنند!» شقیق گفت: «یابن رسول‌الله، پس فتوت چیست نزدیک شما؟» گفت: «اگر دهند، ایثار کنیم و اگر ندهند، صبر کنیم.»

دعا

امام جعفر صادق را علیه‌السلام گفتند: «چون است که دعا می‌کنیم و اجابت نمی‌آید؟» گفت: «زیرا که می‌خوانید و او را نمی‌دانید.»

*رسالۀ قشیریه

(ترجمه حسن بن احمد عثمانی)

قرآن

رشیدالدین میبدی

«بسم الله الرحمن الرحیم». جعفر صادق را پرسیدند از معنی بسم. گفت: اسم از «سمه» است و «سِمت» داغ بود. چون بنده گوید «بسم الله»، معنی آن است که داغ بندگی حق بر خود می‌کشم تا از کسان او باشم.

هر سلطانی که بوَد، مرکب خاص خویش به سمت خویش دارد، آن را داغی مشهور برنهد تا طمع دیگران از وی بریده گردد. هر مرکبی که داغ سلطان دارد، از دست‌نشست دیگران آسوده بوَد، عزیز و مصون و مکرّم و محترم بود؛ باز هر مرکبی که داغ سلطان ندارد، پیوسته ذلول و ذلیل بود. در آسیب کوفت و کوب دیگران بوَد. مثال بندگان خداوند ـ جل جلاله ـ همین است: داغ الهی بر خواص اهل اخلاص، گفتار «بسم الله» است. هر که این داغ دارد، در حمایت جلال است، و در رعایت جمال، و در خلعت قبول و اقبال؛ و هر که این داغ ندارد، اسیر کسیر است و رنجور و مهجور، ظاهر او سَحرۀ دست سلاطین، و باطن او پای‌سپرده مَرَده شیاطین.

پس جهد کن ای جوانمرد، تا داغ عبودیت حق بر سر خود کشی تا سعید هر دو سرای گردی و چندان که توانی، بکوش تا خویشتن را در کسی از کسان او بندی تا عزیز هر دو جهان گردی.

بنده خاص مَلک باش که با داغ ملک

روزها ایمنی از شحنه و شبها ز عسس

هر که او نام کسی یافت، از این درگه یافت

ای برادر، کس او باش و میندیش ز کس‌

آل محمد

جعفر بن محمد(ع) را گفتند: «چه گویی به این مردمان که می‌گویند: مسلمانان همه آل محمدند؟» جواب داد که: «کذبوا و صدقوا» (دروغ گفتند و راست گفتند!) گفتند: «این چه معنی دارد دروغ و راست هر دو جمع‌کردن؟» گفت: «دروغ است آنچه می‌گویند که مردمان با این‌همه تقصیر در دین آل محمدند؛ و راست است چون شرایط شریعت او به جای آرند و به راه اتباع او تمام روند و راست روند.»

چشمه معرفت

«ایشان را گروه گروه برگسستیم، دوازده گروه، امّت امّت؛ جوک جوک با پیغامبر پیغامبر و پیغام دادیم به موسی آنگه که آب خواست از او قوم او: که به عصا این سنگ را می‌زن! و قطّعناهم اثنتی عشره أسباطا أمما: بگشاد از آن، دوازده چشمه؛ هر گروهی از ایشان می‌دانستند که آبشخور ایشان کدام است» (اعراف، ۱۶۰). جعفر بن محمد(ع) می‌گوید در حقایق این آیت که: از چشمه معرفت، دوازده جوی روان کرده، هر یکی شُرب فرقتی ساخته و استقاء دولت دین هر یکی را از آن منهل (آبشخور) پدید کرده؛ همان است که جای دیگر بر وجه اجمال به رمز و اشارت گفت: «و أن لو استقاموا عَلی الطریقه لأسقیناهم ماء غدقا» (جن، ۱۶). دوازده نهرند: اول آن آشنایی و آخر دوستی و ده میان این و آن، یکی صدق اعتقاد، دیگر اخلاص در اعمال، سدیگر رضا دادن به حکم، چهارم عین‌الیقین، پنجم سرور وجد، ششم برق کشف، هفتم حیرت شهود، هشتم استهلاک شواهد، نهم مطالعۀ جمع، دهم حقیقت إفراد.

بنده چون ذوق این شربت‌ها به جان وی رسد و حلاوت آن بیابد و جذبه الهی در آن پیوندد، خود عین الحیاه (آب زندگانی) گردد و هر که از دست وی شربتی خورَد، مقبل ابد شود.

بیماری جان

«با آنان بجنگید؛ خدا آنان را به دست شما عذاب و رسوایشان مى‌کند و شما را بر ایشان پیروزى مى‌بخشد. و یشف صدور قوم مؤمنین: دل گروه مؤمنان را خنک مى‌گرداند» (توبه، ۱۴)

هر کسی را به اندازه بیماری وی، شفا داد:

یکی بیمار از کید شیطان، شفاء وی در قهر دشمن است؛

یکی بیمار از شهوت نفس، شفاء وی در قهر نفس؛

یکی بیمار از تاریکی دل، شفاء وی در نور معرفت است.

یکی بیمار از محبت، شفاء وی در مشاهده است.

جعفر بن محمد از اینجا گفته است: «لبَعضهم شفاء المَعرفه و الصفا؛ و لبعضهم شفاء التّسلیم و الرضا؛ و لبعضهم شفاء التوبه و الوفا؛ و لبعضهم شفاء المشاهده و اللقاء».

آتش‌خوری

حکیم سنایی غزنوی

گفت روزی به جعفر صادق

حیله‌جویی، ربادهی، فاسق:

کز حرامی، ربا چه مقصود است؟

گفت: زیرا که مانع جود است؟

زان رباده بتر ز میخوار است

کاین مروت‌بر، آن سخاآر است

وقت را آخرش اگر چرب است

با خدای و رسول در حرب است

گر دلت هست با خرد شده جفت

بشنو از حق که «یَمحق الله» گفت

اندک اندک چو جمع گشت ربی

برود جملگی، بخوان ز نبی

حرص دنیا تو را چنان کرده‌ست

که خدا را دلت بیازرده‌ست

میم دارد تو را چنان مشغول

که نترسی تو از خدای و رسول

گر صد آیت بخوانی از ترحیم

باک ناید تو را که باید سیم

«یوم یَحمی» نخوانی از قرآن

وای بر جان ابله نادان!

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.