ببینید | گفتگوی سقراط و اوتیفرو؛ دیالوگی ساده برای فهم اهمیت «منطق ابتناء»

به گزارش«مبلغ»- مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، به همّت گروه منطق این مؤسسه، کارگاه «نظریه ابتناء در منطق و متافیزیک» را با ارائه دکتر داود حسینی، دانشیار گروه فلسفه و منطق دانشگاه تربیت مدرس، در روز چهارشنبه، ۶ اردیبهشت‌ماه سال جاری برگزار نمود. ویدئوی حاضر بخشی از این نشست است که در آن به گفتگوی تاریخی سقراط و اوتیفرو اشاره دارد که اهمیت منطق ابتناء را در یک گفتگوی تاریخی ساده نشان میدهد و به خوبی گویای این موضوع هست که چرا منطق موجهات و مفاهیمی مانند ضرورت و امکان در صورت بندی منطقی برخی از مسائل مانند حسن و قبح ذاتی افعال ناتوان هستند و نیاز به منطق جدید به نام منطق ابتناء به شدت احساس می شود. ضمناً در ادامه گزارشی اجمالی از کارگاه مذکور و در انتها فیلم کامل نشست، از نظر شما می‌گذرد:

ابتنا مفهومی متافیزیکی است که از اوایل قرن بیست‌ویکم وارد ادبیات منطق و متافیزیک در سنت فلسفۀ تحلیلی شده است. اهمیت ابتنا برای بررسی‌های فلسفی با نگاهی به گسترۀ ادعاهای فلسفی در حوزه‌های متفاوت که همگی اظهارهایی در خصوص ابتنا هستند قابل مشاهده است: ویژگی‌های ارزشی، نظیر زیبایی، مبتنی بر ویژگی‌های فیزیکی هستند؛ صدق‌ یک جملۀ عطفی مبتنی است بر صدق‌های عاطف‌های آن؛ صدق یک گزاره مبتنی بر واقعیت یا واقعیاتی در جهان است؛ واقعیات اجتماعی، نظیر واقعیات نهادی، مبتنی بر واقعیاتی در خصوص افراد جامعه و روابط میان آنها هستند؛ وجود یک شیء مرکب مبتنی بر وجود اجزائش است؛ فعل الهی مبتنی بر حکمت الهی است؛ و از این دست.

البته به لحاظ تاریخی این مفهوم را می‌توان تا دورۀ باستان ردیابی کرد. نظریه‌هایی نظیر اینکه بنیاد جهان را آب یا عدد یا علل اربعه تشکیل می‌دهند، درواقع اظهاراتی در خصوص ابتنا هستند. در برش فلسفۀ تحلیلی از تاریخ فلسفه، می‌توان سه دوره را از هم تفکیک کرد: دورۀ شک‌گرایی حلقۀ وینی در خصوص متافیزیک، به‌ویژه ابتنا؛ دورۀ صورت‌بندی ابتنا بر پایۀ مفاهیم موجهاتی در نیمۀ دوم قرن بیستم (سوپروینینس)؛ و رویکردهای دهه‌های اخیر که ابتنا را مفهومی هایپراینتنشنال تلقی می‌کنند.

وضعیت کنونی مسائل حول ابتنا بسیار شبیه وضعیت مباحث حول ضرورت و امکان در نیمۀ دوم قرن بیستم است: از طرفی توافق میان فیلسوفان تحلیلی به این سمت سوق پیدا کرده است که ابتنا مفهومی کلیدی در مباحث فلسفی، خصوصاً متافیزیک، است (چنان که از نیمۀ قرن بیستم توافق فیلسوفان تحلیلی به این سو مایل شد که ضرورت و امکان مفاهیمی کلیدی در کاوش‌های فلسفی، خصوصاً متافیزیکی‌اند)؛ از طرف دیگر، نیاز به تنظیم یک سیستم منطقی برای ابتنا این فیلسوفان را بر آن داشته است تا به چارچوب‌بندی سیستم‌های منطقی متعدد و متفاوت برای ابتنا دست زنند (نظیر اینکه نیمۀ دوم قرن بیستم انفجاری در منطق‌های موجهات گوناگون دیده می‌شود).

دو رویکرد به متافیزیک در دهه‌های اخیر در سنت فلسفۀ تحلیلی قابل مشاهده است: رویکرد کواینی (که طبق آن متافیزیک علمی است برای پژوهش دربارۀ اینکه چه چیزی هست)؛ و رویکرد ارسطویی ( که بر پایۀ آن، متافیزیک علمی است برای بررسی اینکه چه چیزی مبتنی بر چه چیزی است). جایگاه ابتنا در متافیزیک‌ورزی ارسطویی است. در این چارچوب ابتنا با مفاهیم کلیدی دیگری در متافیزیک ارتباط دارد. برخی از مهم‌ترین این مفاهیم از این قرار هستند: تبیین متافیزیکی، علیت متافیزیکی، امر بنیادین، ذات و تعریف حقیقی. به این ترتیب، این رویکرد در متافیزیک شبکۀ مفاهیمی را می‌پروراند که ابتنا یکی از مهم‌ترین آنهاست.

بیش از این، در حضور ابتنا، بسیاری مسائل متافیزیک دگرگون شده یا مسائل متافیزیکی جدیدی اهمیت می‌یابند. برخی مسائل متافیزیک پرسش از شرط لازم و کافی برای یک پدیدۀ متافیزیکی هستند. برای نمونه، اینکه شرط لازم و کافی برای ارادۀ آزاد چیست. در این موارد مسئلۀ دیگری در چارچوب ارسطویی اهمیت می‌یابد: چه چیزی مبنای آن پدیدۀ متافیزیکی است. برای ادامۀ همان مثال، چه چیزی مبنای وقوع ارادۀ آزاد است؟ برخی دیگر از مسائل متافیزیک مسائل وجود هستد. مثلاً اینکه آیا شیء مرکب وجود دارد یا نه؟ مسئلۀ مهم‌تر در چارچوب ارسطویی این است که چه چیزی مبنای وجود شیء مرکب است؟ یا اینکه آیا وجودِ اجزای یک شیء مرکب بر وجودِ شیء مرکب مبتنی هستند یا به عکس.

ادبیات حول منطق ابتنا از ادبیات حول مباحث فلسفی ابتنا کمی جوان‌تر است. از دهۀ دوم قرن بیست‌ویکم منطق‌هایی برای ابتنا پیشنهاد شده است. نخستین پرسش منطقی دربارۀ ابتنا این است که فرم منطقی اظهارات ابتنایی چیست؟ دو تلقی متفاوت از در این رابطه در دست است: ابتنا یک رابطه/عملگر است و از این رو، منطق ابتنا منطقی گسترش‌یافته نسبت به منطق کلاسیک است؛ ابتنا یک عملگر استنتاج منطقی است و به این سبب، منطق ابتنا منطقی جایگزین برای منطق کلاسیک است.

اگر ابتنا را به مثابه یک عملگر استنتاج منطقی تلقی کنیم، دلایل خوبی داریم که معتقد باشیم که قاعدۀ تضعیف برای ابتنا برقرار نیست: اگر مقدماتی مبنای چیزی باشند آنگاه افزودن به آن مقدمات می‌تواند این رابطۀ ابتنا را مخدوش کند. زیرا این مقدمات افزوده ممکن است که نقشی در تبیین نتیجه نداشته باشند. بنابراین منطق ابتنا در زمرۀ منطق‌های نایکنوا قرار خواهد گرفت. یکی از مشهورترین منطق‌های ابتنا منطق ابتنای فاین است که در این نشست به‌اجمال معرفی شده است.

ابتنا نیز مانند هر مفهوم متافیزیکی دیگر مخالفان خود را دارد. شک‌گرایانِ اکید معتقدند که ابتنا ساخته و پرداختۀ جماعتی است که متافیزیک می‌ورزند و در بیرون این چارچوب (مثلاً در زبان طبیعی) معنای محصلی ندارد. شک‌گرایانِ معتدل باور دارند که ابتنا یک مفهوم نیست؛ مثال‌های ابتنا آن اندازه متنوع هستند که بهتر است بگوییم که با دسته‌ای از مفاهیم و پدیده‌ها مواجهیم. حامیان ابتنا در پاسخ به شک‌گرایی اکید اغلب استدلال می‌کنند که مفاهیم متافیزیکی بر پایۀ نقش نظری آنها معنا می‌یابند. این ویژگی مختص ابتنا نیست، بلکه مثلا ضرورت و امکان نیز همین گونه هستند. یک پاسخ به شک‌گرایان معتدل این است که این تنوع به طبیعت ابتنا مربوط نیست. آنچه سبب اختلاف است چیستی اموری است که اظهار ابتنایی در خصوص آنهاست.

به هر ترتیب، ابتنا در سنت فلسفۀ تحلیلی روزهای رشد اولیۀ خود را سپری می‌کند. همیشه چنین بوده است که در این روزهای نخست، شک‌گرایی قصد ریشه‌کن کردن آن را داشته باشد. مثال بارز آن شک‌گرایی کواینی در خصوص مفاهیم موجهاتی در نیمۀ قرن بیستم است. آنچه تاریخ به ما آموخته است این است که این نهال رشد کرده، روزی بارور خواهد شد.

در ادامه میتوانید ویدئوی کامل این نشست را ببینید:

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.