نشست معرفی کتاب «روش شناسی پیوند میان دستگاه مفهومی قرآن کریم و علوم مدرن»

احمد پاکتچی: جنگ مفاهیم، گفتگوی بین قرآن و علوم انسانی را تهدید می کند

مبلغ / دکتر پاکتچی با بیان اینکه سال هاست ارسال دانشجو برای تحصیل در علوم انسانی در دانشگاه های غربی، عملا متوقف شده است گفت: برخی از پژوهشگران و مفسران قرآن به جای اینکه به دنبال این باشند که یک سازش مفهومی پیدا کنند، یک ترجمه فرهنگی پیدا کرده و بتوانند گفتگوی بین قرآن و علوم نوین را برقرار کنند، بیشتر به دنبال مفهوم سازی در تقابل با مفاهیم علوم مدرن رفته اند و یک جنگ مفهومی را سامان داده اند.

به گزارش«مبلغ»- احمد پاکتچی متخصص علوم قرآن و حدیث، عضو شورای عالی علمی مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی و سفير ايران در سازمان يونسكو است.وی عضو پیشین هیئت علمی دانشگاه امام صادق، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سرپرست پیشین پژوهشکده دانشنامه نگاری در پژوهشگاه علوم انسانی و مدیر کنونی گروه نشانه‌شناسی هنر در فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران است.

نشست معرفی کتاب «روش شناسی پیوند میان دستگاه مفهومی قرآن کریم و علوم مدرن» که توسط دکتر احمد پاکتچی نوشته شده است به همت انجمن علمی دانشجویی دانشکده الهیات دانشگاه امام صادق (ع) و میزبانی دکتر مرتضی سلمان نژاد در روزهای ابتدایی ماه رمضان سال جاری برگزار شد و در ابتدای آن دکتر مرتضی سلمان نژاد از اعضای تیم پژوهشی کتاب مورد نظر که دارای ۸ جلد است، به معرفی برنامه پژوهشی استاد پاکتچی در زمینه فهم مناسبات قرآن کریم و علوم انسانی پرداخته است. حاصل این نشست که متن کامل آن در تحریریه مبلغ تهیه شده است، پیش روی شماست.

دکتر مرتضی سلمان نژاد: بهانه این جلسه بحث و گفتگو حول کتاب روش شناسی پیوند میان دستگاه مفهومی قران کریم و علوم مدرن نوشته استاد پاکتچی است. تا جایی که بنده مطلع هستم، یک مقدمه کوتاه را نسبت به فعالیت های جناب استاد عرض می کنم. در بخش اول بحثی که اماده کرده ام، ناظر به تمرکز فعالیت های علمی جناب استاد حول مباحث روش شناسی است.

در رویارویی سنت با مدرنیته، جهان اسلام و اندیشمندان مسلمان با پرسش های بزرگی مواجه شدند و پیشتر این پرسش ها برای متفکران مسلمان ما وجود نداشته و برای این پرسش ها، پاسخ های درخور و تاملات بنیادی ای را از سمت اندیشمندان مسلمان میطلبیده است. اندیشمندان معاصر ما در راستای  پاسخگویی به این پرسش ها گاه ناچار بودند که از فهم های سنتی مسلمانان در طی قرون از اسلام و قرآن عبور کنند و به فهم اسلام در عصر نبوی روی بیاورند و گاه دیده شده است که این اندیشمندان تلاششان به این سمت رفته است که با درک عمیق تر مسائل مدرن به پاسخی اسلامی دست پیدا کنند.

بر اساس نوع فعالیت های این اندیشمندان به دو روشی که ارائه شد، گفت و شنودی میان گفتمان اصلی و گفتمان صدر اسلام به طور جدی در گرفته است که بیش از پیش نیازمندی ما را به روش های جدید برای انجام چنین گفتگویی را دو چندان کرده است.

تفسیر قرآن به قرآن کافی نیست! / نیاز به تفسیر علمی داریم

برخی از متفکران در آغاز امر این گمان را داشتند که با فعال کردن برخی ظرفیت ها که در روش های سنتی وجود دارد، مثل تفسیر قرآن به قرآن، بتوانند نیازهای روش شناختی خود را برطرف کنند، ولی خب می بینیم که گاها روش های جدیدی پای به عرصه نهاده و عملا این روش ها حاصل شخصیت هایی بوده است که اساسا خودشان شخصیت های میان رشته ای بوده اند. شاید بشود گفت که تفسیر علمی در دوره معاصر، از بزرگترین دستاوردهای برخورد میان رشته ای حاصل چنین شخصیت هایی بوده است. ما روش هایی را در این گفت و شنود ها می بینیم که روش های فراگیری بوده اند و محدود به آیات خاص نبوده اند مثل تفاسیر علمی. این روش ها، از روش های متداول در علوم انسانی استفاده می کرده اند، از روشهایی که ناظر به تحلیل معنا بوده مشابه کاری که نزد ایزوتسو در آثارش دنبال می شد و یا روش های تحلیل ادبی بود که نزد سید قطب در کتاب  «التصویر الفني في القران» دنبال می شد و تمامی این محققان به دنبال بسط روش شناختی در حوزه مطالعات قرآنی بوده اند که تلاش کنند به سوالات جدیدی که ایجاد شده است، پاسخ دهند.

سهم خاص استاد پاکتچی در مطالعات میان رشته ای قرآن کریم

اینکه ما در سده معاصر می بینیم، در سه چهار دهه اخیر هم در ایران و هم در کشورهای جهان اسلام، هم ابعاد بسیار متنوع و وسیعی پیدا کرده و هم پای دانش های زیادی را وارد مطالعات دینی کرده است و عملا مطالعات میان رشته ای قرآن را روز به روز بیشتر کرده است. در این میان سهمی که به جناب استاد دکتر پاکتچی به برکت پژوهش ها و تحقیق ها و آثار ایشان باز می گردد، به طور خاص قابل توجه است و گونه های متنوعی از روش هایی که در دانش های مختلف در حوزه زبان شناسی، حوزه نشانه شناسی، حوزه انسان شناسی و تاریخ رواج دارد، این پژوهش ها و توسعه مباحث روش شناختی در پاسخگویی به این پرسش های نوین را می توانیم به طور جدی دنبال کنیم. در حضور جناب استاد، میخواهیم این مدعا را مطرح کنم که شاید بتوان گفت بیش از آنکه تلاش ها و تحقیقات جناب استاد تمرکز بر حوزه خاصی از موضوعات داشته باشد، بیشتر آزمون و معرفی طیف متنوعی از روش ها در حوزه مطالعات دینی به ویژه مطالعات قرآن پژوهی است که در نهایت یک مجموعه کارآمد و چند جانبه از روش ها را امروزه برای ما به ارمغان اورده است.

درباره پشت صحنه تولید این کتاب، اشاره می کنم به پروژه ای که در آغاز دهه نود در مرکز تحقیقات دانشگاه امام صادق (ع) با حضور جناب استاد و تیمی از شاگردان ایشان که بنده هم این توفیق را داشتم که در این تیم در این سالها حضور داشته باشم. پروژه پژوهشی با نام روش شناسی پیوند شبکه معنایی قرآن کریم آغاز شد و در گام نخست به صورت کاربردی و با مطالعه تمامی زوج واژگان قرآن کریم، محصول آن کار تزاروس یا گنج واژه شبکه معنایی قرآن کریم شد که تا کنون در نوبت های مختلفی جناب استاد مفصلا درمورد این پروژه صحبت کرده اند و چهار پنج سالی این پروژه ادامه پیدا کرد و به نظر می آید که به دلایل مختلفی ادامه روند کار متوقف شد تا اینکه در فاز دوم و در دوره جدید معاونت پژوهشی دانشگاه امام صادق (ع)، این پروژه مجددا کلید خورد. در کنار دروس و کلاس هایی که جناب استاد در این سال ها در دانشگاه امام صادق (ع) و در دیگر مراکز علمی داشته اند و دست آورد های شاخصی که در آن کلان طرح «الهدی» در مرکز تحقیقات دنبال می شد، عملا جناب استاد و مجموعه دانشگاه را به این فکر انداخت که فاز دوم را کلید بزنند و ثمره این کار یک کلان پروژه ای با نام «بازخوانی نصوص اسلامی و بازاندیشی در علوم عرفی» شد. این کلان پروژه از اواخر سال ۱۳۹۹ شروع به کار کرد و به طور خاص هدفش فهم مناسبات قرآن کریم و علوم انسانی بود. در طراحی اولیه برای این کلان پروژه یک مجموعه هشت جلدی در نظر گرفته شد، که به دو دسته قابل تقسیم و معرفی است.

دسته اول ناظر به پنج اثر تالیفی است که جناب استاد روی این پروژه تمرکز دارند که جلد اولش عنوان همین کتابی است که در این جلسه در خدمت شما هستیم.

جلد دوم که در روند آماده سازی است و شاید کمتر از یک ماه دیگر به بازار نشر بیاید، با عنوان «بنیان های روش تحقیق در علوم انسانی و علوم اسلامی»، به ثمر خواهد رسید. جلد سوم این کار با عنوان «طبقه بندی و نقش آن در تعامل علوم اسلامی و علوم عرفی» است که ان شاالله امیدواریم تا پایان نیمه اول امسال به نتیجه برسد. جلد چهارم با عنوان ساختار شبکه ای مفاهیم در علوم اسلامی و عرفی و روش شناسی مطالعه آن ها، و جلد پنجم تحت عنوان «کاربست متعارف علوم اسلامی در رویاورد به علوم عرفی» می باشد.

من صرفا فهرست عناوین را خدمت شما عرض کردم، و در این جلسه صرفا درمورد جلد اول بحث می کنیم و با ثمر رسیدن جلدهای دیگر هم به بهانه های مختلفی از محضر استاد استفاده خواهیم کرد.

بخش دوم این پروژه که ناظر به جلد ششم و هفتم و هشتم می باشد، تمرکزش روی مقالات جناب استاد در حوزه مطالعات قرآنی و حدیثی می باشد. مقالاتی که در طی این پنج جلد به مناسبت های مختلفی به ویژه از جهت روش شناختی به آنها ارجاع داده می شود و این مقالات به شکل مستقل در یک مجموعه دقیقا با تاکید بر آن مزیت روش شناختیشان قرار است جمع آوری شود. یعنی دو جلد به مقالات قرآنی جناب استاد اختصاص پیدا می کند و یک جلد هم به مقالات مرتبط با حوزه حدیث اختصاص می یابد. همانطور که مشاهده می فرمایید این موضوع هم در ادامه بحث های روش شناختی جناب استاد است و تمرکزش روی روش شناسی تلفیق علوم انسانی و علوم اسلامی مبتنی بر میراثی است که در این سال ها جناب استاد مفصلا پژوهش کرده اند. در مقدمه این کتاب جناب استاد اشاره کرده اند که این اثر حاصل ده سال کار مستمر آموزشی است و بعد از آن یک و نیم دهه کار پیگیر پژوهشی جناب استاد که در قالب های مختلفی طرح بحث شده است و صورت ساخت یافته اش را می توانیم به عنوان جلد اول در این کار مشاهده کنیم و جلد های بعدی هم به مرور زمان منتشر خواهند شد و همگان استفاده خواهند کرد.

من بیش از این اطاله کلام نمی دهم و برای استفاده بیشتر در خدمت استاد باشیم:

دکتر احمد پاکتچی: آقای دکتر سلمان نژاد زحمت کشیدند و برای ترتیب جلسه محبت داشتند، و هم مقدمه ای فرمودند که بنده را از بخشی از مباحث آزاد می کند و خود به خود بنده ضرورتی برای گفتن آن مقدمات ندارم. قرار است که یک مدت زمان کوتاهی را برای توضیح درباره آنچه که در کتاب روش شناسی پیوند میان دستگاه مفهومی قرآن کریم و علوم مدرن طرح شده و به ودیعه نهاده شده است، در خدمت شما باشیم.

قبل از هر چیزی باید عرض کنم که خیلی از دوستان به بنده انتقاد دارند که چرا برای مطالبی که می نویسم، اسم های هنری انتخاب نمی کنم. چرا عناوینی که برای آثارم انتخاب می کنم انقدر عناوین خسته کننده و غیر جذاب است؟ باید عرض کنم که من عمدا این کار را می کنم و به این کار ادامه خواهم داد  به این علت که در بحث های دقیق علمی، جای استحسان های زیبا شناسی و هنری نیست و من ترجیح می دهم که عنوان کتاب گویا و دقیق باشد و مخاطب بداند که من در این کتاب درمورد چه چیزی صحبت می کنم تا اینکه عنوانی شاعرانه انتخاب کنم.

اهمیت بار فلسفی و مفهومی واژه مدرن

با این مقدمه می خواستم وارد این شوم که بعضی از کلماتی که در عنوان این کتاب به کار برده شده است، ممکن است قدری از نظر انتخابش تامل برانگیز باشد. مثلا در عنوان کتاب آمده است دستگاه مفهومی قرآن کریم و علوم مدرن، خب چرا علوم مدرن؟ اصلا کلمه مدرن یک کلمه فرنگی و اروپایی است، چرا این کلمه را به کار برده ایم؟ آیا به خاطر غرب زدگی است؟ من هیچ علاقه ای به  بکار بردن کلمات خارجی ندارم و علت انتخاب کلمه مدرن در عنوان این اثر کاملا عمدی بوده است و خیلی روی بکار بردن این کلمه، یا کلمه ای با معنای مشابه فکر کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که همین کلمه را استفاده کنم به دلیل اینکه علوم مدرن، یک بار مفهومی را با خود حمل میکند، مدرن و مدرنیته یک بار مفهومی دارد و وقتی ما آنرا به یک واژه فارسی ترجمه کنیم، آن بار مفهومی فرو می پاشد. مثلا اگر می گفتم علوم امروزی، بار فلسفی ای که کلمه مدرن دارد از بین می رفت و صرفا اشاره به یک زمان می کرد، همینطور اگر می گفتم علوم معاصر، همین اتفاق بد می افتاد. اگر از کلماتی استفاده می کردم که به نوعی ماده «ج د د» عربی و چیزی شبیه به مجدد به کار می بردم، بحث به این سمت برده می شد که آیا ما داریم از نویی و کهنگی صحبت می کنیم؟ در حالی که بحث بنده اصلا درمورد نویی و کهنگی نیست و وقتی ما داریم یک دسته ای از علوم و دستگاه مفهومی آن را به قرآن کریم هم سنجی می کنیم و در کنار هم قرار می دهیم، به همان اندازه ای که درمورد قرآن کریم ما قائل به جاودانگی هستیم و آنجا ماجرای نویی و کهنگی مطرح نیست، موضوع بنده هم درمورد علوم مدرن، نویی و کهنگی نبوده است. من منظورم از علوم مدرن دقیقا علومی بوده اند که در بستر دنیای غرب متولد شده اند، رشد و نمو پیدا کرده اند، بستر فکری آن ها اندیشه مدرن اروپایی و اندیشه ای که بعد از رنسانس در اروپا به وجود آمده بوده ، و جریان «روشنگری»، مبنا و زمینه به وجود آمدن این علوم بوده است. من دقیقا می خواسته ام راجع به این علوم صحبت کنم. حالا این علوم در یک دوره زمانی به کشورهای اسلامی هم وارد شدند، متون این علوم به زبان های فارسی و عربی و دیگر زبان های جهان اسلام ترجمه شده و در دانشگاه های جهان اسلام خیلی ها این علوم را خوانده اند و تدریس می کنند و این علوم الان در بین مردم جهان اسلام هم علوم ناشناخته ای نیستند ولی نباید هرگز فراموش کرد که محل تولد و رشد و نمو آنها کجاست و اینکه چه بسترهای فلسفی و فکری ، تمدنی و فرهنگی ای منجر به شکل گیری این علوم شده اند. با در نظر گرفتن همه اینها من ترجیح دادم که همین کلمه مدرن را به کار ببرم و با جایگزین کردن آن با یک کلمه فارسی و عربی خطر نکنم.

نکته بعدی که که ممکن است در پرسش بعدی درباره عنوان این کتاب مطرح شود، این است که قرآن کریم چرا به علوم مدرن عطف شده است؟ وقتی داریم درباره علوم مدرن صحبت می کنیم، مدرن یک صفت است و موصوف آن علوم است، بنابراین ما داریم درباره یکسری رشته های علمی صحبت می کنیم که محصول اندیشه ورزی، تجربه، تعقل و برآیند تفکر و تعقل انسان هاست که در قالب علم های مختلفی شکل گرفته و همچنان هم ادامه دارد. اما وقتی داریم درباره قرآن کریم صحبت می کنیم، گفتگوی ما درباره متن مقدسی است که قائل آن خداوند باری تعالی است کلام الهی است و اینکه این دو به هم عطف شده اند، از روی غفلت نبوده است. بارها در کارگاه ها و جلسات مختلف من درباره این موضوع صحبت کرده ام که اگرچه که اگر درباره ماده علم صحبت کنیم، به معنای دانستن- بله قرآن کریم از مقوله دانش است و دانشی را در اختیار ما قرار می دهد- ولی وقتی داریم علم را به عنوان یک دیسیپلین، یک رشته، یک مجموعه انسانی گرد هم آمده از دانش های سامان یافته تلقی می کنیم، قرآن یک متن مقدس است، قرآن از این جنس نیست. قرآن قابل مقایسه با روانشناسی و فیزیک نیست، قابل مقایسه با هیچ رشته ای از رشته های علوم نیست، قرآن کلام خداست. بنابراین من کاملا به این نکته توجه داشتم که عطف کردن علوم مدرن و قرآن کریم با هم، کار بسیار پر هزینه ای است و ما داریم دو مقوله ای را به هم عطف می کنیم که با همدیگر تفاوت های بسیار بنیادی و اساسی دارند.

می خواستم در واقع با این توضیح به دوستان بگویم که این عطف هم از باب غفلت نبوده است و اینطور نبوده که بنده حواسم نبوده و کتاب چاپ شده و بعد با خودم گفته ام که ای کاش این دو را به هم عطف نمی کردم و از عبارت دیگه ای استفاده می کردم. خیر. کاملا عمدی بوده است و اگر شما چهارچوب کتاب را نگاه کنید، حتی اگر نگاهی به فهرست کتاب بندازید و نوع نسبتی که بین فصول کتاب وجود دارد را ببینید، کاملا احساس خواهید کرد که این موضوع چقدر عمدی است و این تعمد برای این است که علوم مدرن به عنوان یک واقعیت وجود دارند و نمی شود این واقعیت را انکار کرد. قرآن کریم هم به عنوان متن مقدس و کلام خداوند متعال، به عنوان یک واقعیت وجود دارد. نه قرار است قرآن کریم درباره علوم مدرن سکوت کند و نه قرار است علوم مدرن درباره قرآن کریم سکوت کنند. برای همین است که در طول دوره ای که علوم مدرن وارد جهان اسلام شده اند، یک نوعی از گفتگو بین علوم مدرن و قرآن کریم اتفاق افتاده است که اجتناب ناپذیر است و دوست عزیزم آقای دکتر سلمان نژاد، در مقدمه ای که گفتند اشاره کردند به این موضوع که این گفتگو یک محصولاتی هم داشته است، از جمله آن محصولات پدیده ای است که ما تحت عنوان تفسیر علمی می شناسیم. نه به این معنا که من بخواهم تفسیر علمی را ترویج دهم، دوستان می دانند که بنده نسبت به تفسیر علمی یک نگاه انتقادی دارم، ولی به هر حال تفسیر علمی یک فرزند متولد شده از این پیوند و از این تعامل بین قرآن کریم و علوم مدرن است. این تعامل اتفاق افتاده است و قابل انکار نیست.

در سال های گذشته به خصوص در فضای تفسیر علمی علاقه بسیار زیادی وجود داشت برای اینکه این تعامل بین قرآن کریم با رشته های مختلف علوم طبیعی جلو برده شود، شاید به خاطر یک نگرانی؛ دانشمندان مسلمان مومن این نگرانی را داشتند که ممکن است اسلام و قرآن متهم به ناسازگاری با علم شوند. بنابراین تلاش می کردند که بین علم و قرآن این سازگاری را نشان دهند و در مواردی که در نگاه بدوی و خام یک ناسازگاری به نظر می رسید، سعی کنند توضیح دهند و این ناسازگاری را حل کنند. اما چندان علاقه ای به این مسئله وجود نداشت که این نوع بحث ها به حوزه علوم انسانی هم کشیده شود و اینکه یک نوع از گفتگو بین قرآن کریم به مثابه یک متن مقدس و علوم انسانی برقرار شود، در مقایسه با علوم تجربی و طبیعی خیلی جدیدتر و متاخرتر است. اگر بتوانیم بگوییم که ما شاید چیزی حدود ۲۰۰ سال سابقه برای گفتگو میان علوم طبیعی و قرآن کریم داریم، – این سابقه به سید احمد خان هندی، سید جمال اسد آبادی، بخ جوهری طنطاوی صاحب تفسیر جواهر القرآن و … باز می گردد- اما درمورد علوم انسانی این سابقه حدود نیم قرن است که به طور جدی توجه دانشمندان و عالمان به برقراری گفتگو میان قرآن کریم و علوم انسانی جلب شده است. این بار شاید موضوع کمی متفاوت بود، متفاوت از این نظر که این بار نگرانی از ناسازگاری نبود، نگرانی این نبود که نکند در علوم انسانی ما دستاوردهایی داشته باشیم که با قرآن کریم ناسازگاری داشته باشد و این اعتبار قرآن کریم را در ذهن بعضی ها خدشه دار کند؛ بلکه مسئله این بود که نکند در قرآن کریم خط قرمزهایی وجود داشته باشد، مثل حرمت ربا که در علوم انسانی به این خط قرمز ها توجهی نشده باشد. مثل بی توجهی به حرمت ربا در علم اقتصاد. بحث های مشابهی می توانست در علوم دیگر از قبیل روانشناسی، علوم سیاسی و جامعه شناسی وجود داشته باشد.

پدیده چرخش فرهنگی یا cultural turn

از دهه ۱۹۷۰ میلادی یعنی دقیقا اگر تا امروز حساب کنیم، حدود نیم قرن پیش، ما در علوم انسانی با پدیده ای به نام cultural    turn یا چرخش فرهنگی مواجه هستیم. در فرآیند چرخش فرهنگی که از دهه ۱۹۷۰ به بعد آن را می بینیم و هرچقدر به عصر ما نزدیک می شود نه تنها از اعتبارش کم نمی شود بلکه بر اعتبارش اضافه می شود، این تلقی به تدریج در بین دانشمندان علوم انسانی به وجود آمد که برای علوم انسانی نمی شود مانند علم فیزیک، پزشکی یا ستاره شناسی، نسخه جهانی پیچید بلکه فرهنگ ملل مختلف در شکل گیری ساختار علوم انسانی و همینطور در پاسخ گیری و کاربست علوم انسانی می توانند مهم باشند. دقیقا وجود همین پدیده عامل دیگری است که در طول نیم قرن اخیر باعث شده است که گفتگوی میان قرآن کریم و علوم انسانی برای نه تنها دانشمندان مسلمان، حتی گاهی برای دانشمندان غیر مسلمان هم مسئله مهم و جدی ای تلقی شود.

خب این صورت مسئله بنده بود. این شروع ماجرا و ایده و فکری بود که در واقع نقطه شروع این کتابی بود که آنرا به صورت یک مجلد مشاهده می کنید، و اینکه هم نگاهی به سابقه این گفتگو و هم مشکلات آن و هم مقتضیات آن شود. این گفتگو واقعا چه اقتضائاتی دارد و چه مسائلی باید در نظر گرفته شود.

قرآن دارای دستگاه مفهومی است

اما به سراغ یک کلید واژه دیگر که در عنوان این کتاب وجود دارد برویم، دستگاه مفهمومی. آیا در قرآن کریم مفاهیمی وجود دارد؟ معانی که حتما وجود دارد، اما آیا مفاهیم وجود دارند؟

مفهوم معادل آنچه در زبان انگلیسی به آن concept گفته می شود، و دستگاه مفهومی معادل conceptual system ، آیا ما در قرآن کریم یک دستکاه مفهومی داریم؟ در علوم مدرن روشن است و می دانیم که داریم، علوم مدرن با یک مجموعه شبکه‌وار و در هم تنیده ای از مفاهیم زندگی و کار می کند، پرسش این است که آیا ما در قرآن کریم هم با دستگاه مفهومی مواجه هستیم؟ عرض کردم که این یک پرسش جدی است. من در قسمتی از کتاب تلاش کردم و یک فصل از کتاب را به دستگاه مفهومی قرآن کریم اختصاص دادم و تلاش کردم که این سوال را به صورت خیلی جدی بپرسم و فکر می کنم در پایان این کار این دستاورد را داشته است که بله قرآن کریم از یک دستگاه مفهومی برخوردار است. بنابراین دو طرف موازنه یعنی یک طرف قرآن و طرف دیگر علوم مدرن که در نگاه اول بسیار نامتجانس به نظر می رسند، به یک دلیل می توانند به هم عطف شوند و می توانند با هم وارد گفتگو شوند و آن این است که هر دو دستگاه مفهومی دارند و آن چیزی که کمک می کند که این دو با هم درگیر گفتگو شوند و بعد از این گفتگو یک محصولی را برداشت کرد، این است که ما این دستگاه مفهومی را شناسایی کنیم و از این دستگاه مفهومی در برقراری این ارتباط استفاده کنیم. این هدف اصلی است که در کل این مجلد دنبال می شود.

باید در حوزه های مختلف علم حرف جهانی داشته باشیم

بحث علوم مدرن و نسبتش با قرآن کریم، همانطور که اشاره کردم برآمده از یک سری واقعیات انکار ناپذیر است. مدرنیته یک واقعیت است و وجود دارد. ما اگر چشممان را هم ببندیم، هیچ مشکلی حل نمی شود، مدرنیته وجود دارد و فوق العاده هم فعال است و با قدرت تمام کارش را انجام می دهد و اگر ما نتوانیم یک گفتگوی مناسبی با آن برقرار کنیم، دو صدمه مهم خواهیم دید.

صدمه اول این است که ما سهمی در آن نخواهیم داشت. من الان در حال حاضر که در خدمت شما هستم، در دفتر کارم در یونسکو هستم، اصلا چرا ما اینجا هستیم؟ ما اینجا هستیم به خاطر اینکه ایران هم بتواند در تصمیمات جهانی یک سهمی داشته باشد، حرفش را بزند و حرفش شنیده شود. در بحث علم این موضوع بسیار جدی است. ما در حوزه های مختلف علوم باید سهم داشته باشیم، باید حرفمان را بزنیم. ما یعنی فرزندان قرآن و تمدن اسلامی، باید حرفمان را بزنیم، و این حرف ها برآمده از قرآن کریم و دین مبین اسلام است و ما وظیفه داریم که این حرف ها را به گوش جهانیان برسانیم. البته با همان مدل  ادْعُ إِلى‌ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ، یعنی از راهش باید انجام دهیم. ما یک الزامی داریم که باید سهم خودمان را ایفا کنیم و پیام قرآن و اسلام را برسانیم.

نکته دوم که ما را وادار می کند که در این گیر و دار منفعل نباشیم و فعال باشیم این است که اگر ما در این گیر و دار حرفی نزنیم و سکوت کنیم، همانطور که عرض کردم مدرنیته با تمام قوا به کار خودش ادامه می دهد و ما لای این چرخ دنده ها له خواهیم شد و از بین می رویم. بنابراین اینکه تصور کنیم مدرنیته یک پلیدی است که اگر ما دامن خودمان را از آن دور نگه داریم، این پلیدی به دامن ما نخواهد رسید، به هیچ وجه تصور صحیح و درستی نیست و زمانی ممکن است متوجه شویم که قافیه را باخته ایم و آنچه داریم از دست رفته است. لذا نباید رویکرد ما رویکرد انفعالی باشد.

از طرف دیگر ما قرآن کریم را به عنوان متن مقدس داریم و به عنوان کلام خدا و محوری ترین پیام وحیانی که در اختیار ما مسلمانان است و اگر ما اسلام و تعلیمات اسلام را مثل یک هرم در نظر بگیریم، قرآن کریم قاعده این هرم است و همه هرم بر پایه ی این قاعده گذاشته شده است. ما نمی توانیم در حوزه های مختلفی از دانش وارد شویم ، به خصوص بعد این چرخش فرهنگی ای که عرض کردم، در زمانی که همه در دنیا این را قبول دارند که تنوع فرهنگ ها می تواند در علوم انسانی نقش داشته باشد، نمی توانیم صرفا یک سری نسخه های از پیش آماده را بپیچیم و توجهی به قرآن کریم و مقتضیات دین اسلام نداشته باشیم. این هم یک خسارت و خطری است که می تواند ما را تهدید کند.

لذا ما در این بین قرار گرفته ایم، یعنی از یک طرف قرآن کریم به عنوان متن مقدس، که ما به آن تعهد داریم، و از طرف دیگر مدرنیته به عنوان یک واقعیت عینی که چه بخواهیم با مدرنیته حرف بزنیم ، چه نخواهیم، مدرنیته مسیر خودش را می رود و سرنوشت ما را هم تعیین می کند. بنابراین به نظر می رسد که سالم ترین و موثرترین راهکاری که در این بین داریم این است که بتوانیم یک زبان مشترکی را پیدا کنیم که این گفتگو و این تعامل بتواند به یک نحو درست و موثری برقرار شود. اگر هم می بینید خیلی از تلاش هایی که ما به عنوان جهان اسلام تا به حال کرده ایم، گاهی ثمر نداده است و جوابی که انتظار داریم را نداده است، به دلیل این است که ما از مسیرش وارد نشده ایم. قرآن کریم یک جمله ای دارد که می فرماید وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا. اگر ما همین یک جمله را سرلوحه رفتارمان قرار دهیم، رفتارمان بسیار متفاوت خواهد بود. ما باید دروازه های ورود را پیدا کنیم و از دروازه های ورود وارد شویم، طبیعی است که اگر از بام یا لوله بخاری وارد شویم، نتیجه ای که باید را نخواهیم گرفت.

نیاز به ترجمه فرهنگی داریم

مجددا می خواهم روی کلمه «دستگاه مفهومی» متمرکز شوم که در عنوان کتاب وجود دارد. هدف کلی بنده در این کار و حتی در برخی از کارهای بعدی و البته کارهای قبلی ام، این است که بتوانیم یک مسیر را برای چیزی شبیه به ترجمه که من اسمش را ترجمه فرهنگی می گذارم، پیدا کنیم. درست مثل اینکه فرضا رئیس جمهور کشور ما و رئیس جمهور چین بخواهند گفتگویی داشته باشند، طبیعتا باید یک مترجم وجود داشته باشد که این مطالب را به زبان یکدیگر ترجمه کند. این یک مسآله طبیعی است. در بحث گفتگوی مورد نظر ما هم اینگونه نیست که قرآن به زبانی صحبت کرده باشد که زبان علوم مدرن است و علوم مدرن به زیانی صحبتی کنند که زبان قرآن کریم است، بنابراین چاره ای جز این نیست که در این بین یک گونه ای از ترجمه و یک ترجمه فرهنگی اتفاق بیافتد. یعنی اگر ما سوالی از علوم مدرن داریم که میخواهیم بر قرآن عرضه کنیم، یا بالعکس اگر در قرآن آموزه ای داریم که این آموزه را می خواهیم به علوم مدرن عرضه کنیم، باید این امکان را داشته باشیم که دستگاه مفهومی هر دو را بشناسیم و بتوانیم این ترجمه را انجام دهیم، یعنی یک پیامی را از دستگاه مفهومی قرآن به دستگاه مفهومی علوم برگردانیم، و بالعکس، تا به فرمایش منقول از حضرت امیرالمومنین در نهج البلاغه، بتوانیم قرآن را استنطاق کنیم و قرآن را به نطق درآوریم.

چیزی که باید در اینجا به دنبال آن باشیم، بحث سازش مفهومی است. چگونه می شود یک سازش مفهومی به وجود آورد که مفاهیم به هم قابل ترجمه باشند. من می خواهم توجه دوستان را به این نکته جلب کنم که موضوع سازش مفهومی، یک موضوع فرا زبانی است. وقتی می شنوید که رئیس جمهور دو کشور دارند با هم صحبت می کنند، حتی دو کشور متخاصم، در حالی که زبانشان هم با یکدیگر یکسان نیست، یک چیز این وسط وجود دارد که امکان این مکالمه را فراهم می کند و آن سازش مفهومی است. من تعبیر conceptual integrity را به سازش مفهومی ترجمه می کنم، که می توان آن را همگرایی مفهومی یا سازش مفهومی هم ترجمه کرد.

در مناظرات امام صادق(ع) با طبیب هندی، سازش مفهومی وجود داشت

اگر به سنت خودمان برگردیم، به عنوان یک شیعه زاده و مسلمان زاده که از کودکی با اصول کافی و داستان های مناظرات حشام ابن حکم و امام جعفر صادق (ع) و امثال این ها بزرگ شده ایم و خو گرفته ایم، همیشه برای من این مسآله جالب بوده است که چطور ابن ابوشاکر دیسانی و طبیب هندی و افراد مختلف دیگر، خدمت امام جعفر صادق (ع) می رسیدند و ساعت ها با هم حرف می زدند؟خب  در این گفتگویی که بین آن ها اتفاق می افتاد، یک سازش مفهومی وجود داشت، یعنی سازشی وجود داشت که باعث میشد که حتی اگر آنها مواضع مختلف و مخالفی دارند، حرف یکدیگر را بفهمند. این مساله مهمی است. ببینید مثلا متکلم اشعری با متکلم معتزلی مناظره می کند، در جبر و اختیار مواضع کاملا مخالفی دارند ولی حرف هم را می فهمند و می فهمند که کی با چی مخالف است. اما آیا ما مفاهیمی که الان در علم اقتصاد داریم، با مفاهیمی که در قرآن کریم درموردش صحبت شده است، همچون بیع و ربا و انفاق و کنز، توانسته ایم هماهنگ کنیم؟ ممکن است بگویید بله، پنجاه سال است که عالمان مختلفی در تلاشند که این کار را انجام دهند. اما من می گویم که شک دارم. شک دارم به این علت که ببینید چقدر در این زمینه موفق بوده ایم؟ اگر فرضا با یک دانشمند چینی شروع به حرف زدن کنیم و یک مترجم دائما مطالب ما را از فارسی به چینی ترجمه می کند و حرفهای آن شخص چینی را به فارسی برای ما ترجمه می کند و ما حس می کنیم که حرف همدیگر را نمی فهمیم، متوجه می شویم که آن مترجم کارش را درست انجام نمی دهد.

خاطره ای از عدم تعامل مفهومی بین اساتید ایران و قزاقستان

من خودم از این ماجرا یک خاطره ای دارم. حدودا پانزده سال پیش، انجمن حکمت و فلسفه، همایشی تحت عنوان گفتگوی فلسفه ایران و قزاقستان برگزار کرد. من چند سالی در دانشکده فلسفه دانشگاه فارابی قزاقستان، یعنی اصلی ترین مرکز فلسفه در آن کشور، هم درس خوانده بودم و هم درس داده بودم، آنجا را می شناختم و با فضا آشنا بودم. از من هم برای شرکت دعوت کرده بودند. خیلی جالب بود که در زمان نهار بعد از اینکه هشت سخنرانی انجام شده بود و به ترتیب یک استاد ایرانی و یک استاد قزاق سخنرانی کرده بودند، وقتی با استاد های قزاق صحبت می کردیم که از دوستان ما بودند و از قبل با هم آشنایی داشتیم و کار کرده بودیم، با کمال تعجب می گفتند که انتظار ما از فیلسوفان شما بیشتر از این بود و فکر می کردیم که در ایران فیلسوفان جدی ای داشته باشیم ولی خیلی حرفهایشان سطحی و معمولی بود. جالب است که با اساتید ایرانی هم که صحبت می کردیم می گفتند که اساتید قزاق که همگی بی سواد هستند. من ترجمه ها را می شنیدم، در واقع هر دو طرف با تکیه بر ترجمه مطالب همدیگر را می شنیدند. دو- سه مترجم آورده بودند که تمام هنر اینها این بود که زبان روسی بلد بودند، زبان روسی ای که بیشتر به درد کارهای تجاری و شرکتی می خورد، و آنها را آورده بودند که مطالب فلسفی را ترجمه کنند. ترجمه ها فاجعه بود و خیلی طبیعی بود که ترجمه بد باعث شده بود که این ارتباط کلا قطع شود و جالب است که آن کنفرانس هرگز برای بار دیگری انجام نگرفت، چون هر دو طرف حتی برای شنیدن حرف طرف مقابل بی رغبت شده بودند.

ببینید ما باید از خودمان بپرسیم که در طول این قرنی که تلاش کردیم که بین علوم انسانی و قرآن کریم یا کلی تر، بین علوم انسانی و تعالیم دین اسلام ارتباط برقرار کنیم، چقدر موفق بوده ایم؟ در حال حاضر در اقتصاد اسلامی چقدر موفق هستیم؟ چقدر نتیجه بخش بوده است؟ بانکداری اسلامی ما چقدر به نتیجه داشته است؟ در حالی که اقتصاد از بقیه جلوتر است، اگر به سراغ روانشناسی و علوم اجتماعی برویم که به مراتب در این علوم عقب تر هستیم. بنابراین من در این مورد شک دارم که چقدر راه را درست رفته ایم. شاید ما نیازمند این باشیم که یک مقدار روش شناسانه تر، با دقت بیشتر و با در نظر گرفتن ویژگی های هر دو طرف، از نظر دستگاه مفهومی، کار را جلو ببریم.

جنگ مفاهیم، گفتگوی بین قرآن و علوم مدرن را تهدید می کند

نکته بعدی ای که به عنوان بحث پایانی می خواهم بگویم، چیزی است که من به آن جَنگ مفاهیم می گویم. اولین باری که در تجربه شخصی خودم با پدیده جنگ مفاهیم مواجه شدم، در کتابی تحت عنوان ABC’s of Languages and Linguistics (الفبای زبان ها و زبان شناسی) بود. این یک کتاب ساده به زبان انگلیسی است که زبان شناسی به نام آقای هایس و چند نفر دیگر، با هم آن را تالیف کرده اند. در قسمتی از این کتاب که به حوزه semantics یعنی معنا شناسی مربوط می شود، اشاره ای به این می شود که در دهه ۱۹۵۰ یعنی چند سالی بعد از پایان جنگ جهانی دوم، در فرانسه کنفرانسی در ارتباط با دموکراسی برگزار شده است. نویسندگان کتاب می گویند که حداقل سه فهم از دموکراسی وجود داشته است، فهمی که بلوک شرقی ها به رهبری اتحاد جماهیر شوروی از دموکراسی داشتند، فهمی که آمریکایی ها از آن داشتند و فهمی که اروپایی ها از آن داشتند. اگر بخواهیم واقع گرایانه تر نگاه کنیم، حتی فهم اروپایی ها هم چند مدل است و همه اروپایی ها هم یک نگاه به دموکراسی ندارند. مثلا ببینید بسیاری از کشور های بلوک شرق، حتما در عنوان حکومتیشان کلمه دموکراتیک را داشته و حتی دارند.  مثلا جمهوری دموکراتیک آلمان که آلمان شرقی بود، در تقابل با جمهوری فدرال آلمان که آلمان غربی بود و در عنوان حکومتی اش هم کلمه دموکراتیک وجود نداشت و این سوال پیش می آمد که دموکراسی در آلمان غربی بیشتر است یا در آلمان شرقی؟ همین امروز کره شمالی را با عنوان رسمی جمهوری دموکراتیک کره و کره جنوبی را با عنوان رسمی جمهوری کره، بدون یک کلمه اضافه تر، داریم و می توانیم این پرسش را مطرح کنیم که آیا دموکراسی در کره شمالی بیشتر است یا در کره جنوبی؟ جواب این است که، دموکراسی به کدام معنا؟ چیزی که در اینجا با آن مواجه هستیم، جنگ مفاهیم است. همین الان درباره حقوق بشر، با پدیده جنگ مفاهیم مواجه هستیم. در مساله حقوق زنان، با مساله جنگ مفاهیم مواجه هستیم. درباره آزادی و بسیاری از موارد دیگر هم همین مساله را داریم. خب این می تواند سوالات جدی تری را برای ما ایجاد کند. ببینید منظور از جنگ مفاهیم دقیقا این است که شما هیچ کشوری را در دنیا پیدا نمی کنید که بگوید من با آزادی مخالفم، یا با حقوق بشر مخالفم، بلکه می گوید آزادی آن چیزی است که من انجام می دهم، حقوق بشر آن چیزی است که من در حال انجام آن هستم. آمریکایی ها آنچه که انجام می دهند را آزادی می دانند و فرانسوی ها هم شیوه خودشان را آزادی می دانند و هیچ کس نمی گوید که با آن مخالف است. ببینید بحث جبر و اختیار بحثی بود که بر سر مفهوم جبر و اختیار دعوایی نبود، کسی مثل معتزله می گفت من به اختیار انسان اعتقاد دارم و او را مختار می دانم و کس دیگری هم همچون اشاعره می گفت که خیر من اختیار انسان را قبول ندارم و انسان مجبور است. اما ما امروز با پدیده ای به نام جنگ مفاهیم مواجه هستیم. یعنی می بینید که همه شعار واحدی را می دهند اما وقتی به تحلیل آن مفهوم می رسید می بینید که هر کدام از آن مفهوم یک ارزش خودخوانده و خود ساخته ای را اراده می کنند.

در بحث گفتگوی میان قرآن کریم با علوم مدرن، یکی از خطراتی که ما را تهدید می کند و صرفا هم یک بدبینی نیست و بنده به عنوان شخصی که سال هاست در عرصه این حوزه ها کار می کنم،  می گویم که این اتفاق افتاده و به طور جدی هم اتفاق افتاده است، این است که برخی از همکاران ما به جای اینکه به دنبال این باشند که یک سازش مفهومی پیدا کنند، یک ترجمه فرهنگی پیدا کرده و بتوانند این گفتگو را برقرار کنند، بیشتر به دنبال مفهوم سازی در تقابل با مفاهیم علوم مدرن رفته اند و یک جنگ مفهومی را سامان داده اند. به نظر من این جنگ مفهومی راه به جایی نمی برد و نتیجه ای از آن نخواهیم گرفت و باید خیلی شفاف عرض کنم که من این جنگ مفهومی را برای ایجاد یک گفتگوی سالم میان قرآن کریم و اسلام با علوم مدرن مضر می دانم و به نظرم باید یک راهکار روش شناسانه برای پیوند میان دستگاه مفهومی علوم مدرن و دستگاه مفهومی قرآن کریم دنبال کنیم. هدف از کاری که در قالب این مجلد عرضه شده است همین است.

کار بنده حتما ایراداتی دارد و بنده حتما اشتباهات زیادی دارم، اما دوستان، راه این است. اگر کسی هم قرار است که انتقادی به آنچه که بنده در این کتاب نوشته ام داشته باشد، که خودم به خطا اعتراف می کنم، الانسان محل النسیان، باید اشتباهات را تصحیح کند و ایرادات را بگیرد، و ما راهی به جز اینکه بتوانیم یک مفهوم و یک همگرایی مفهومی را دنبال کنیم تا بتوانیم یک ترجمه فرهنگی انجام دهیم و بتوانیم علوم مدرن را از آموزه های قرآن کریم بهره مند کنیم و از آن طرف بتوانیم خط قرمز ها و تعارض های میان قرآن کریم با علوم مدرن را معنا دار کنیم، چاره ای جز اینکه بتوانیم همچین پیوندی میان دستگاه مفهومی قرآن کریم و علوم مدرن به وجود آوریم، نداریم.

یک کلام، و آن اینکه دوستان، هیچ راه میان بری وجود ندارد. دنبال راه آسان نگردید. تنها راه درست برای حل کردن این مشکل، رفتن راه سخت است. نیم قرن است که دنبال راه میان بر می گردیم، اما ای کاش که در طول این پنجاه سال، راه سخت را رفته بودیم.

دکتر مرتضی سلمان نژاد: یکی از عزیزان سوالی مطرح کرده اند که آیا صرف اینکه قران کریم و علوم مدرن، دو واقعیت موجود هستند، محل اشکال نیست که آن ها را در مقام عطف به یکدیگر قرار دهیم؟ یا استاد ملاحظه ای دارند که در مباحثشان اشاره نکردند؟ و اینکه از این جهت که رشته ایشان اقتصاد است و استاد هم در مثال هایشان توجه ویژه ای به مسائل اقتصادی داشتند، در آن گفتگویی که بین دیسیپلین اقصاد متعارف و به نوعی دستگاه مفهومی که آقای دکتر در قرآن کریم اشاره کردند، وجود دارد، قرآن کریم یک پدیده ثابت را طوری توصیف می کند که عملا آن چیزی که ما از اقتصاد متعارف شاید بد فهمیدیم و بد ترجمه شده است، به طور دیگری همان پدیده ثابت را توصیف می کند و با این وجود، اشکال در این است که آیا این دو منبع فهم علمی، به خاطر تفاوت های فلسفی و ما هوی ای که دارند امکان گفتگو ندارند؟ یا به این بر میگردد که واقعا اصل ماجرا به همان ترجمه عدم امکان گفتگو بین این دو منبع علمی است؟

دکتر پاکتچی: سوال ایشان دو قسمت بود و من قسمت اول را خیلی تلاش کردم که در این گفتگو توضیح دهم، اما یک یادآوری مجدد انجام می دهم.

در داستان ذوالقرنین در سوره کهف، این را می خوانیم که وقتی ذوالقرنین به یاجوح و ماجوج می رسد و آنجا صحبت از قومی می شود که لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا، یعنی امیدی نیست که بتوانند حرفی را بشنوند و بفهمند، یعنی عملا هیچ نوع تعامل سازنده و هیچ نوع گفتگویی ممکن نیست، راهکاری که وجود دارد، کشیدن یک سد است. می خواهم در واقع از این مثال استفاده کنم و بگویم ما دو راه در پیش داریم. ما مردمی معتقد به قرآن هستیم و در مقابل ما در طی این دو سه قرن اخیر مجموعه ای از علوم، به نام علوم مدرن شکل گرفته است که به جامعه ما وارد شده اند و جامعه ما هم به معنی مثبت و هم به معنی منفی، درگیر آن ها است. یعنی هم از آن ها سود می برد و هم گاهی لطماتی می بیند. ما باید تکلیف خود را مشخص کنیم. اگر احساس کنیم که لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا، یعنی هیچ ارتباطی برقرار نمی شود، نه می شود سخنی از قرآن و اسلام را در گوش این علوم کرد و نه می شود این علوم را با آموزه های قرآن و اسلام سازگار کرد، چه باید کنیم؟ باید دیواری از آهن و مس بکشیم که دیگر ارتباطی بین ما برقرار نشود. و فکر می کنم خیلی از اوقات هم ما به این موضع فکر می کنیم، که بگوییم عیسی به دین خود و موسی به دین خود، اصلا این علوم را نمی خواهیم، و تا حد زیادی این رویکرد را می بینیم.

ارسال دانشجو برای تحصیل در علوم انسانی در دانشگاه های غربی متوقف شده است!

اینکه سال هاست ارسال دانشجو برای تحصیل در علوم انسانی در دانشگاه های غربی، عملا متوقف شده است. اینکه سالهاست که دیگر علاقه ای به اختصاص دادن ارز برای آوردن ناشرین کتب علوم انسانی به ایران و آشنایی دانشجویان علوم انسانی با متون غربی نشان نمی دهیم. الان سالهاست که خیلی از دانشگاه های ما ارتباطشان را با شبکه های تامین منابع علوم قطع کرده اند که شاید بهانه اش نبودن ارز است، اما من اینطور فکر نمی کنم. من فکر می کنم دلیل عمده اش این است که ما علاقه مان را به این گفتگو ها از دست داده ایم. حتی اینکه ما علاقه مان را نسبت به یادگیری و آموختن زبان های خارجی از دست داده ایم. همه اینها نشان دهنده این است که گویا ما به این نتیجه رسیده ایم که لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا، و به این سمت می رویم که سدی این میان بکشیم.

این یک تصمیم است. یک تصمیم دیگر هم آن نگاهی است که خود من دارم. من معتقد نیستم که لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا، بلکه معتقدم که ما تلاشی نکرده ایم، آن تلاشی که باید را نکرده ایم، اگر تلاشی که باید را کنیم، اتفاقا گوش شنوا برای این حرف ها در دنیا هست. من می توانم این را به عنوان کسی که دستم در کار است، گواهی دهم. ما زود به این نتیجه رسیدیم که سد بکشیم.

بنابراین خیر، ماجرا فقط این نیست که ما با دو تا پدیده فقط به عنوان واقعیت مواجهیم و فقط به صورت دو فاکتور مجبوریم بین اینها صلح و آشتی برقرار کنیم. من به صورت عمقی و ما هوی فکر می کنم که امکان همچین صلح و آشتی ای وجود دارد. یعنی هم علوم مدرن ظرفیت برای شنیدن این حرف ها را دارد، و هم قرآن کریم دایره معرفتش بسیار اوسع از این است که تاب تحمل شنیدن حرف های علوم مدرن را نداشته باشد. بنابراین این باور یک مقدار عمیق تر از این حرف ها است.

امیدوارم که به این قسمت از کتاب که روضه مفصلی نوشته ام از اینکه قرآن یک دستگاه مفهومی دارد، جناب عالی و دیگر دوستان عطف نظر کنید. وقتی ما با دو امری در دو سوی مکالمه مواجه هستیم که هر دو دستگاه مفهومی دارند، به نظرم امکان مفاعله وجود دارد و من موضوع را جدی تر از این می دانم که به صورت قهری دو پدیده واقعی در کناار هم قرار گرفته باشند.

اما در مورد قسمت دوم، ببینید من رشته ام اقتصاد نیست و دانشم از اقتصاد صفر است. یک کمی بحث های قرآنی و زبان شناسی بلدم. اما آنچه که در عمل دیدم این است که ما در فهم آموزه های قرآنی در حوزه اقتصاد خیلی شتاب و عجله کردیم. خیلی از موارد احساس کردیم که تحصیل حاصل است. خیلی از موارد آنچه را که باید تلاش کنیم تا بفهمیم را حس کردیم که خیلی زود فهمیده ایم.

یک دانشجویی در دانشگاه امام صادق (ع) داشتیم که بعد از گذشت دو ترم درخواست تغییر رشته داشت. شورای دانشکده من را از طرف دانشکده فرستادند که با او صحبت کنم که علت تغییر رشته اش را بفهمم. با این دانشجو صحبت کردم، گفتم چرا می خواهی تغییر رشته بدهی؟ گفت من با این هدف به رشته علوم قرآن و حدیث آمده بودم که با قرآن آشنا شوم و الان بعد از دو ترم حس می کنم به اندازه کافی آشنا شده ام. خب این فاجعه بود! دوستانی که دانشجوی این دانشگاه هستند، می دانند که اصلا در دو ترم اول، اصلا دانشجو هنوز درس جدی ای در مورد علوم قرآنی نخوانده است که بخواهد با ان آشنا شود! من حس می کنم برای خیلی از ما این اتفاق افتاده است. یعنی مثلا وقتی می خواهیم آیات قرآن درمورد ربا را بخوانیم، حس می کنیم از اول معنی اش را می دانیم. اما حقیقت این است که نمی دانیم. من با جدیت به شما می گویم که ما آن کار تحقیقاتی لازم را در این موارد انجام نداده ایم. برای همین است که دائم به مانع برمی خوریم و با مشکل مواجه می شویم. بی حوصله ایم و حوصله کار کردن نداریم، زود به نتیجه می رسیم و این فاجعه است.

بنابراین می خواهم روی این نکته تاکید کنم که علت اینکه این ارتباط برقرار نمی شود، این است که ما نمی دانیم، نمی خوانیم، دقت نمی کنیم.

من یک خاطره دیگری خدمتتان عرض کنم، خدا رحمت کند مرحوم دکتر شرف الدین خراسانی و من چندین سال در جایی کار می کردیم که اتاق هایمان کنار هم بود. اگر گاهی در لاتین و یونانی سوالی داشتیم، از ایشان سوال می کردیم و ایشان استاد برجسته ای در این زبان ها بودند. یک بار من برای یک کار پژوهشی با یک متن لاتین مواجه شده بودم که سخت بود و معنی اش را متوجه نمی شدم. خدمت ایشان رفتم و کمک خواستم. این داستان برای زمانی است که من بیست و هفت ساله بودم. ایشان متن را خواند و جوابی به من داد، گفتم که استاد من امروز فهمیدم که من و شما خیلی لاتین مان با هم هم تراز است و من هم به اندازه شما لاتین بلدم. یک دفعه ایشان خیلی تعجب کرد و گفت چطور؟ گفتم فرق ما با هم این است که شما لاتین می دانید و نمی خوانید، من می خوانم و نمی فهمم. هر دوی ما تقریبا در یک وضعیت قرار داریم. برای اینکه ایشان اصلا متنی که داده بودم را نمی خواند، به جای اینکه اول متن را بخواند و بعد به من بگوید چه در آن نوشته شده، بر اساس حدسیات و گمانه زنی ها، به سرعت برداشت های خود را برای من می گفت، در حالی که حتی یک دور هم از روی متن نخوانده بودند.

غرضم این است که علت اینکه این ارتباط برقرار نمی شود، این است که ما نه دقیقا کار کرده ایم که ربا در قرآن یعنی چه؟ نه دقیقا کار کرده این بیع و غیره در قران یعنی چه و با دانشی که از قبل به ما گفته شده و شنیده ایم به سراغش رفته ایم و مرتباً همان ها را تکرار کرده ایم. آن وقت مدام حیرت می کنیم که چرا اینهمه کار می کنیم و نتیجه به دست نمی آوریم؟ برای اینکه کار نمی کنیم! جوابش خیلی ساده است. شاید عرایض بنده کمی تند بود، ولی اجازه دهیم گاهی با خودمان بی پرده صحبت کنیم.

دکتر سلمان نژاد: دوستان پرسشی را مطرح کرده اند که بومی سازی علوم جدید و مدرن ، تا چه میزان باید مورد توجه قرار گیرد؟ فکر می کنم ناظر به بحث ترجمه فرهنگی و سازش فرهنگی این سوال را پرسیده اند، که چقدر باید خود علوم جدید را بومی کرد؟

دکتر پاکتچی: این بحث که اصطلاح  بومی سازی، اسلامی سازی، علوم انسانی قرآن بنیان و خیلی تعبیر های مختلفی که در جامعه علمی ما در طول این بیست سال گذشته شنیده شده و به کار گرفته شده است، چقدر خوب و مفید هستند یا نیستند، جایش اینجا نیست.

اما می توانم یک نکته را از منظر ایجابی عرض کنم، و آن این است که الان یک نیم قرنیست که علوم انسانی در سطح جامعه متواضع تر شده است. نیم قرنیست که علوم انسانی متوجه این مساله شده است که باید اقتضائات فرهنگی هر جامعه ای در نظر گرفته شود، و در جایی علوم انسانی خوب کار می کند و می تواند نتیجه بخش باشد که مقتضیات فرهنگی آن جامعه، در آن علوم انسانی در نظر گرفته شده باشد. این نه به این معناست که باید علوم انسانی جوامع دیگر را دور ریخت و از نو علوم انسانی مختص خود را درست کنیم. این به این معنا نیست که دانش جهانی نداریم، بلکه به این معناست که در کنار دانش جهانی، اقتضائات فرهنگی و بنیان جوامع لازم است مورد توجه قرار گیرند. یک سری پایه های مشترک وجود داشته و البته اقتضائات بومی و فرهنگی در کنار آن هستند.

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.