از “اعتقادِ دینی” تا “ایمانِ دینی” در دیدگاه کارن آرمسترانگ/ محمدباقر تاج الدین

به گزارش«مبلغ»-خانم کارن آرمسترانگ(Karen Armstrong) پژوهشگر برتر بریتانیایی در حوزۀ تاریخ ادیان و دین شناسی است که تاکنون بیش از ۱۲ اثرِ گران سنگ درباره ادیان تألیف کرده است. او متولد سال ۱۹۴۴ در انگلستان است و به مدت ۷ سال به عنوان راهبه در کلیسای کاتولیک حضور داشته و پس از ترک راهبه گی در دانشگاه آکسفورد ادبیات کلاسیک خوانده و پس از آن به مطالعه بر روی ادیان روی آورده است. اخیراً مجموعه سخنرانی هایی که از ایشان در برنامه «گفتگوی تِد»(TED Talk) دیده ام به نظرم رسید که او به دنبال یک هسته مشترک در بین تمامی ادیان به طور عام و در بین سه دین ابراهیمی یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام به طور خاص است. از نظر آرمسترانگ هستۀ مرکزی سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام همانا عدالت خواهی، شفقت ورزی، صلح و آرامش است و نه آن چه که برخی مفسران این ادیان گفته اند درگیری و نزاع بر سر «اعتقادات تفرقه افکنانه».
از سوی دیگر، ایشان حرکت از “اعتقاد” به سوی “ایمان” را راه حل اساسی برای از بین بردن تمامی نزاع ها و درگیری های دینی و مذهبی و فرقه ای می داند و می گوید تا چنین اتفاقی روی ندهد بسیار دور از ذهن خواهد بود که بتوانیم به صلح و آرامش و عدالت دست پیدا کنیم. نکتۀ دیگری که این متفکر بدان اشاره می کند موضوع جنگ ها و درگیری هایی است که اکنون در جهان جریان دارد و او معتقد است که این جنگ ها بیشتر از آن که رنگ و بوی مذهبی داشته باشد دلیل سیاسی دارد و این سیاستمداران هستند که در حال جنگ افروزی بوده و البته ممکن است از مذهب هم استفادۀ ابزاری کنند.
خانم آرمسترانگ در مقدمۀ کتاب “خداشناسی از ابراهیم تاکنون” دربارۀ تحولات دینی ای که در او بروز و ظهور نموده و همچنین دربارۀ تفاوت میان «اعتقاد» و «ایمان» چنین نوشته است: «بچه که بودم اعتقادات دینی پَروپاقرصی داشتم ولی به خدا ایمان چندانی نداشتم. فرق است میان اعتقاد به قضایایی چند و ایمان که ما را وا می دارد خود را با دل و جان به آن قضیه ها بسپاریم. من بی شک وجود خدا را باور داشتم همچنین حضور مسیح در عشاء ربانی، تأثیر نان و شراب مقدس، امکان دچار آمدن به لعنت ابدی و واقعیت برزخ را. اما راست اَش باور به این عقاید دینی که از ماهیت واقعیت غایی سخن می گفتند چندان اطمینانی به من نمی دادند که زندگی بر روی زمین خوب و یا با معنی باشد……همچنان که بزرگ تر می شدم پی می بردم که دین همه اَش ترس و وحشت نیست. زندگی قدیسان و شاعران متافیزیک گرایی چون تی.اس.الیوت و نوشته های سادۀ عرفانی را خواندم. رفته رفته زیبایی نیایش ها بر من اثر بخشیدند و گرچه خدا همچنان در دور دست ها بود، احساس کردم راه به سوی او گشوده است و با دیدار او چهرۀ هستی سر به سر دگرگون خواهد شد»