چرا پیامبر فرمود که کوه احد ایشان را دوست دارد؟ / طبیعت در عرفان اسلامی
مبلغ/ ابوحميد ساعدى ميگويد زماني که با حضرت رسول ص از تبوك بر ميگشتيم هنگامى كه نزديك مدينه رسيديم، فرمود اين سرزمين طهارت و پاكيزگى است و اين كوه احد است كه ما را دوست دارد و ما هم آن را دوست داريم.

به گزارش مبلغ-به بهانه روز طبیعت یا همان ۱۳ بهدر در فرهنگ ایرانیان، برشی از فصل نهم کتاب آفاق عرفان اسلامی نوشته محمد فنایی اشکوری را برای خوانندگان عزیز انتخاب کرده ایم:
پيامبران طبيعت را دوست داشتند و با پديدههاي گوناگون آن سخن ميگفتند و سخن آنها را ميشنيدند. حضرت سليمان زبان پرندگان را به تعليم الهي ميدانست: وَوَرِثَ سُلَيْمانُ داوُودَ وَقالَ يا أَيُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ. انبيا با مظاهر الهي در طبيعت انس داشتند. ابوحميد ساعدى ميگويد زماني که با حضرت رسول از تبوك بر ميگشتيم هنگامى كه نزديك مدينه رسيديم، فرمود اين سرزمين طهارت و پاكيزگى است و اين كوه احد است كه ما را دوست دارد و ما هم آن را دوست داريم. گرچه مکانهايي خاص به مناسبتهايي قداستي ويژه يافتهاند، اما همهجا خانۀ عشق است چه مسجد چه کنشت و همۀ کوهها و همۀ طبيعت زيبا و دوست داشتني است. طبعاً در پرتو چنين معرفتي محيط زيست معني و اهميت مييابد و طبيعت قدسي و الهي ميشود و انسان با چنين نگاهي نگاهدار و نگاهبان محيط زيست بهعنوان وديعۀ ارزشمند الهي ميشود. او نه هوا و دريا را آلوده ميکند و نه جنگل و کوه و صحرا را تخريب ميکند؛ چون وقتي به دريا و صحرا و کوه و در و دشت مينگرد نشان از قامت رعناي او ميبيند. طبيعت زيباست، در اوج زيبايي؛ اگر «زمين چرکين است» و زشتي و آلودگي در آن ميبينيم نتيجۀ رفتار غيرمسئولانۀ ما آدميان ديگر آزار است: ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النّاسِ.
در نگاه مادي است که طبيعت مرده و بيجان، تاريک، حاصل تصادف کور، فاقد شعور، زشت، بيهدف و بيمعناست. بر اساس اين نگاه است که نيچه ميگويد که هرجا انگشت فرو ميکنم بوي تعفن ميآيد. اين تعفن از طبيعت نيست، از درون بشري است که نميداند از کجا آمده، براي چه آمده و به کجا ميرود.
اما بر اساس نگاه ديني و بهويژه عرفاني عالم ازجمله طبيعت چون مظهر جمال الهي است زنده و آگاه و زيبا و نوراني و در حرکت بهسوي مقصدي است. هر پديدۀ مادي نمادي از حقيقتي معنوي است. طبيعت براي عارف مدرسۀ درسآموزي و عبرت است. مظهر بودن، آيه بودن، زيبا بودن، فرحبخش بودن و اسرارآميز بودن طبيعت است که آن را خاستگاه و الهامبخش هنر مقدس ميسازد. با اين ويژگيهاست که توجه به طبيعت رفع ملال و ايجاد آرامش و انبساط ميکند. اين است سرّ توجه عرفا بهويژه عارفان شاعر پارسيگو مانند نظامي و مولانا و سعدي و حافظ به طبيعت و پديدههاي طبيعي. ديوانهاي شاعران عارف ما مملو است از ذکر گل و بلبل و سنبل و ياسمن و ابر و باد و باران و نسيم و طوفان و سرو و لاله و چمن و کوه و دشت و دمن و صحرا و دريا و رود و سبزه و درخت و برگ و بار و قمري و طاوس و هدهد و شير و آهو و بهار و خزان و شب و روز و سحر و سپيده و فلق و شفق و ستاره و ماه و خورشيد و فلک و گنبد دوار و…
اين توجه شاعرانه و عارفانه به طبيعت و پديدههاي آن ملهم از قرآن کريم است که از اين پديدهها به زيبايي سخن ميگويد و ما را به توجه به زيباييهاي طبيعت بهعنوان مواهب الهي دعوت ميکند و در کنار ذکر سودمندي مادي حيوانات براي ما، به بعد زيباييشناختي آنها هم اشاره ميکند: … وَلَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ؛ «و چارپايان را آفريد كه شما در آنها پوشش و منافع ديگر داريد و از آنها ميخوريد و در آنها زيبایياي در زندگيتان داريد، هنگامي که از چراگاه ميآيند و زماني که بهسوي آن ميروند. و بارهاي شما را بهسوي شهري که جز به دشواري به آن نميرسيد، حمل ميكنند که پروردگارتان رئوف و مهربان است. و اسبها و قاطرها و الاغها که سوارشان ميشويد و مايۀ زينت هستند و نيز چيزهایي بسيار زياد را که نميدانيد ميآفريند».