آیت الله قاضی زاده در نشست بررسی حق الناس در حوزه عمومی
شناخت حقوق مردم در حوزه عمومی، چالش امروز ماست / توجه آیت الله سیستانی به حق مردم در رأی ندادن!
مبلغ/ آن چیزی که در فرهنگ دینی از واژه حق الناس دیده میشود، غالبا حق الناس در حوزه خصوصی است. در دنیای قدیم حکومتها در زندگی مردم زیاد دخالتی نداشتند و نمیتوانستند خوب و بد آنها را تعیین کنند. شرایط اکنون به گونهای است که بسیاری از تصمیمگیریهای دولتها حتی تصمیمگیریهای ساده میتواند مردم را در زندگی عادیشان مورد ابهام، رشد یا تنزل قرار دهد

به گزارش مبلغ– به نقل از شفقنا، آیت الله کاظم قاضی زاده در نشست بررسی فقهی گستره حقالناس در حوزه عمومی گفت: قبل از آنکه به مباحث فقهی بپردازیم لازم است به چند مفهوم مقدماتی بپردازیم تا تبیین دقیقتری از این موضوع و مفهوم صورت گیرد. همه ما با واژه حق الناس آشنا هستیم و به طور مختصر میدانیم که حق الناس حقی است که مردم و افراد مجاز به استیفای آن هستند و دیگران هم باید به تناسب با ارتباط با آن حق رعایت لازم را داشته باشند؛ گاهی اوقات حق مردم برعهده دیگران است. معمولا حق الناس در ادبیات فقهی ما چه در دوران گذشته و چه در دوران معاصر در برابر حق الله مطرح شده است . گاهی اوقات بعضی موضوعات هم جنبه حق الله و هم جنبه حق الناس دارند.حق الله حقوقی است که خداوند بر ذمه انسانها گذاشته و حق الناس حقی است که مردم نسبت به یکدیگر برعهده میگیرند. در ادبیات فقهی ما معمولا وقتی از حق الناس سخن گفته میشود از مسائلی صحبت میشود که در روابط خصوصی انسانها با یکدیگر مطرح است معمولا دو طرف بحث حق الناس افراد حقیقی بوده و افراد حقوقی نیستند؛ مانند حق پدر، حق همسر، حق همسایه، حق شریک و مواردی از این قبیل که همگی حق الناس در حوزه خصوصی هستند. اما موضوعی که ما در این بحث مطرح کردیم حق الناس در حوزه عمومی است. آیا حق الناس در حوزه عمومی در فقه ما مطرح شده و جای طرح دارد؟ و اگر جای طرح دارد چگونه باید این موضوع را مورد توجه قرار داد؟ اجمالا وقتی ما به کلیدواژه حق الناس نگاه میکنیم معمولا حق الناس را در حوزه های شخصی مطرح میکنند.
وی افزود: کتابی تحت عنوان«فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (ع)» وجود دارد که در کلیدواژه های مختلف به دنبال پیگیری واژگانی هستند که در فرهنگ اسلامی مطرح شده است؛ مثلا در این کتاب در خصوص واژه حق بعد از طرح مواردی تحت عنوان حق الله ، حق الناس و تفاوت این دو به سراغ حق آدمی میرود .در حق آدمی حقوقی که مطرح میشود اکثرا حق در حوزه خصوصی است؛ مثلا حق اختراع، حق اختصاص، حق تالیف، حق تقدم، حق تولیت، حق حضانت، حق خیار، حق دعوا، حق رجوع، حق شفعه، حق عبور، حق غیبت، حق غصب، حق کفالت، حق مرور، حق مسیر مواردی است که در این کتاب مطرح شده است و حق الناسی را که در کنار این موارد قرار دادند همان حق ثابت برای دیگری که در مقابل حق الله قرار دارد. این نوع واژگان نشانگر این است که آن چیزی که در فرهنگ دینی از واژه حق الناس دیده میشود، غالبا حق الناس در حوزه خصوصی است.
♦️حق به معنای تکلیف
استاد قاضی زاده گفت: برای تبیین موضوع باید بگوییم که حتی حقی که در روایت ما وجود دارد و گاهی هم از آن در حوزه عمومی یاد میشود، غالبا به معنی حق نیست بلکه به معنای تکلیف است؛ مثلا حقوق متقابل حاکم و مردم یا حق پدر بر فرزند، حق فرزند بر پدر این موارد در حقیقت نقطه عزیمتشان حق نیست، بلکه نقطه عزیمتشان تکلیف است؛ به این معنا که وقتی این واژگان به کار میرود مثلا هنگامی که میگوییم «حق الوالد علی الولد» در حقیقت تکلیف فرزند در برابر پدر را مطرح میکنیم. به یک معنا حق برای پدر است اما اینها جایی که موقف عمل، کار و مطالبهگری دارد در طرف مقابل است. به همین جهت هیچ موقع آن چیزی که تحت عنوان حقوق حوزه عمومی مطرح شده است به این صورت حتی در روایات ما هم نیامده است.
وی افزود: واژه حق در روایات وجود دارد، اما واژگان حق به معنای تکلیف است ؛برای مثال در روایتی از پیامبر (ص) آمده است: «یا علی حق الوَلَدِ عَلی والِدِه اَنْ یُحسِنَ اسْمَهُ وَادَبَهُ وَیَضعَهُ مَوّْضِعاً صالِحاً»؛ «ای علی حق فرزند به پدرش این است که برای او اسم خوب انتخاب کند، خوب تربیتش نماید، و در کار شایستهای مستقرش سازد». این که ولد بر والد حق دارد به این معناست که والد تکلیف دارد. ولد هنوز متولد نشده ولی میگوییم حقی بر گردن پدرش دارد، بنابراین پدر مکلف است این کار را انجام دهد. از طرف دیگر «حَقُّ الْوالِدِ عَلى وَلَدِهِ لا یُسَمّیهِ بِاسْمِهِ، وَ لا یَمْشى بَیْنَ یَدَیْهِ، وَ لا یَجْلِسُ قَبْلَهُ، وَ لا یَسْتَسِبُّ لَهُ». در مورد مشهور دیگر تحت عنوان رساله حقوق امام سجاد (ع) نیز به همین شکل است.
مثلا می فرمایند «حَقُّ نَفْسِکَ عَلَیْکَ فَأَنْ تَسْتَوْفِیَهَا فِی طَاعَهِ اللَّهِ»؛ یعنی حق نفس تو این است که تو وظیفه داری آن را در طاعت الهی به دست آوری. و یا آمده است: «حَقُّ بَصَرِکَ فَغَضُّهُ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَک»؛ حق چشم این است که تو آن را بپوشانی پس وظیفه من در برابر چشم را بیان میکند.
♦️حقوق شهروندی به معنای تکلیف نیست
آقای قاضی زاده گفت: حقوق در گفتمان دینی اصطلاحا حق «بر» است و حق «به» نیست . در موارد متعدد به همین شکل است. مثلا «حق الوالی علی الرعیه الیطیعه» در نهج البلاغه امیر مومنان (ع) نیز یعنی تکلیف رعیت تبعیت کردن است. ما به این موارد حق «بر» میگوییم به معنای حق ادا. اما مفهومی که در موضوع ما مطرح است و باید پیگیری کنیم حق بر نیست، حق به است. یعنی جایی که حق اقتضا میکند خود شخص یک اختیار یا کار یا مطالبه گری داشته باشد. ضرورتا شاید طرف مقابلی هم وجود نداشته باشد. طرف مقابل به طبع است که وظیفه ای پیدا میکند. آن چیزی که این روزها تحت عنوان حقوق شهروندی مطرح میشود اصطلاحا تکلیف نیست و همان حق است که به آن حق «به» میگویند؛ مانند حق حیات؛ این معنا که من خود حق حیات دارم یا بهتر است بگوییم حق به حیات. درست است که دیگران باید جان من را نگیرند اما آن وظیفه تبعی این حق اولیه است. من حق حیات دارم و دیگران باید این حق را رعایت کنند؛ مثلا حق کرامت انسانی یعنی من حق دارم به اینکه انسان کریمی در جامعه باشم، دیگران باید نسبت به این موضوع رعایت داشته باشند. اما موضع عزیمت اینها حقی است که من دارم.
♦️مردم حق دارند در انتخابات شرکت نکنند یا رای سفید بیندازند / موضع جالب آیت الله سیستانی در انتخابات عراق
وی افزود: در بعضی از این موارد است که شخص این حقوق را از خود ساقط کرده و میگوید با اینکه من حق دارم اما نمیخواهم؛ مثلا در فقه سنتی مادر حق حضانت دارد. اما میتواند بگوید که این حق را نمیخواهد. مواردی وجود دارد که فرد میگوید من با اینکه حق دارم نمیخواهم از حقم استفاده کنم؛ مثلا در دنیای جدید انتخابات وجود دارد. مردم در انتخابات مکلفند یا محقند؟ اگر گفتمان تکلیف را در پیش بگیرید و بگویید این حق حاکمیت است که مردم در انتخابات شرکت کنند معنایش این است که وقتی که نزدیک انتخابات میشود علما که میخواهند صحبت کنند دم از تکلیف میزنند و گفته میشود چون شما مکلف هستید باید در انتخابات شرکت کنید و باید رای بدهید و حتی نباید رای سفید بدهید. این گفتمان تکلیف است یعنی جامعه به مردم میگوید حاکمیت حقی بر گردن شما دارد و شما باید مشارکت کنید. اما اگر بگوییم شرکت در انتخابات حق است، گفتمان فردی که میخواهد از مردم دعوت کند تا در انتخابات شرکت کنند متفاوت خواهد بود. او به مردم میگوید انتخابات سرنوشت شما را تعیین میکند و شما بر سرنوشت خود محق هستید. حالا نسبت به سرنوشتی که حق دارید میتوانید سه موضع داشته باشید: میتوانید شرکت کنید و به شخص خاصی رای دهید، میتوانید شرکت کنید و رای سفید بدهید و میتوانید شرکت نکنید. من به یاد دارم در انتخابات اخیر که در عراق بود آیت الله سیستانی چنین موضعی داشتند و میگفتند انتخابات هست و مردم حق دارند و بخشی از این حق این است که حق دارند مشارکت نکنند.
♦️تفاوت حق بر و حق به
آقای قاضی زاده گفت: آن چیزی که مطرح است فرق «حق بر» و «حق به» است که زیاد است و زیاد مطرح شده است. ما حوزه عمومی را در برابر حوزه خصوصی قرار میدهیم . حوزه عمومی به حوزهای که روابط مردم و حاکمیت را تبیین میکند، بازمیگردد؛ یعنی آن چیزی که نسبت حاکمیت و مردم را مورد توجه قرار میدهد. مواردی که یک سر آن به دست حاکمیت و سر دیگر آن به دست مردم است حوزه عمومی را شامل میشود. سوال این است که ما در دنیای جدید در حوزه عمومی حقوقی برای انسانها قائلیم یا خیر؟ این بحث ما به یک نکته اساسی بازمیگردد که تفاوت دنیای جدید و قدیم است. در دنیای قدیم حکومتها در زندگی مردم زیاد دخالتی نداشتند و اثری نگذاشتند و نمیتوانستند خوب و بد آنها را تعیین کنند. هرکسی برای خود کاری داشت، خدماتی از دولت نمیگرفت و چون خدماتی از دولت نمیگرفتند وابستگی به دولت نداشتند، تصمیمگیریهای دولتها هم هیچ اثری در زندگی آنها نداشت. شرایط اکنون به گونهای است که بسیاری از تصمیمگیریهای دولتها حتی تصمیمگیریهای ساده میتواند مردم را در زندگی عادیشان مورد ابهام، رشد و تنزل قرار دهد؛
مثلا ایران تصمیم گرفت و سه نفر از ایران، چین و عربستان دستشان را در دست همدیگر گذاشتند و کسانی که مسکوکات خارجی داشتند یک شبه ۳۰ درصد ضرر کردند. دولت تصمیم میگیرد با یک کشوری ارتباط داشته باشد یا نداشته باشد اما زندگی افراد زیادی مورد مخاطره قرار میگیرد. یک تصمیم یا یک کلام وزیری زندگی مردم را عوض میکند. به این صورت نیست که دولت ها تاثیری بر زندگی مردم نداشته باشند.
♦️شناخت حق به، چالش امروز جامعه ماست
وی با طرح این پرسش که «این گستره تا کجاست؟» ادامه داد: فضای ارتباط مردم و دولت و اثرگذاریهایی که دولت بر زندگی مردم دارد سبب میشود که ما موضوع حق به را به جد دنبال کنیم. در نظر بگیرید دولت تصمیم بگیرد یارانه روغن را حذف کند یا ارز ۴۲۰۰ را حذف کند. یک سری افرادی با دولت ارتباط دارند و از یک ماه قبل میدانند که روغن قرار است سه برابر شود. اینها ممکن است روغنهای موجود در بازار را خریداری کنند و کارخانههایی که از این موضوع اطلاع دارند، روغنهایشان را نمیفروشند و از طرفی کارخانجاتی که از این موضوع اطلاع ندارند و همچنان روغنهایشان را به فروش میرسانند. حال سوال اینجاست که کسانی که اطلاع ندارند، سود نمیبرند یا ضرر میکنند میتوانند ادعای حق کنند؟ همه کارخانجات باید اطلاعاتشان در مورد گران یا ارزان شدن محصولی یکسان باشد. اگر عده ای خبر داشته باشند و عده ای خبر نداشته باشند آنهایی که خبر ندارد به دلیل اینکه حق به آگاهی نداشتند مورد بحث ما هستند. مثلا میخواهند شهر را گسترش دهند و از یک طرف اتوبان ایجاد کنند کسانی که عضو شورای شهر هستند به دوستانشان خبر میدهند و آنها در آن منطقه زمین میخرند بقیه مردم از این موضوع اطلاعی ندارند. اینجا این سوال مطرح میشود که آیا این کسانی که اطلاع داشتند اطلاع داشتنشان مجاز بوده یا همه مردم باید آگاهی یکسانی داشته باشند؟ یا نباید به کسی اطلاع داده شود یا کسانی که اطلاع دارند باید خودشان را از داد و ستد و اطلاع دادن خصوصی به دگیران مبرا کنند یا همه باید اطلاع داشته باشند.
♦️حق وظیفی در قانون اساسی هلند
آقای قاضیزاده گفت: در کانادا قانونی است که اگر میخواهند در شورایی تصمیمی بگیرند که برای فردی نفع شخصی دارد او موظف است به دیگران بگوید که در آن مسئله نفع شخصی دارد و از جلسه بیرون برود تا دیگران تصمیم بگیرند که حقوق افراد نسبت به اطلاعات و موارد متعدد یکسان باشد. پس حق الناس اولا در حوزه خصوصی و در مقابل حق الله مطرح شده اما جای گسترش به حوزه حقوق عمومی را دارد. گرچه در ادبیات ما غالبا واژه حق جوری استعمال شده که به تکلیف رجوع میکند، اما آن چیزی که مورد نظر ماست و میخواهیم دلایلی برای آن بیاوریم و مواردی ذکر کنیم آن چیزی است که امروزه به آن «حق به» میگویند نه «حق بر». بعضی موارد در قانون اساسی برخی کشورها هم ماهیت حق و هم ماهیت تکلیف دارد. یعنی هم حق به و هم حق بر است. بنابراین نام آن را حق وظیفی گذاشته اند. مثلا در قانون اساسی هلند به صراحت ذکر میشود که آموزش و پرورش هم حق مردم است و هم تکلیف آنان. یعنی مردم حق به آموزش و پرورش دارند و نمیشود کسی را از اموزش منع کرد این حق به است. اما تا حدی مثلا دیپلم وظیفه مردم درس خواندن است و اگر کسی نخواهد درس بخواند به او میگویند که تو تکلیف داری. اما موضوعی که بیشتر مورد بحث ماست حق به است. ضرورتا اینطور نیست که دیگری کاری را انجام دهد. نقطه عزیمت حق به این است که آن افراد حق دارند نه اینکه دیگران تکلیف دارند. خیلی وقتها به طبع این موضوع تکلیف دیگران هم پیش می آید مانند اینکه من حق حیات دارم و کسی هم نباید مرا بکشد و خودم هم نباید خود را بکشم زیرا من حق به حیات و حق بر حیات دارم. هم زنده بودن حق من است هم وظیفه من این است که حیات خود را نگه دارم. چالش ما امروزه در حوزه های عمومی آن چیزی است که حق به شناخته میشود.