سیاست نوروزی / دکتر نعمت الله فاضلی

مبلغ / فهم سرشت و سرنوشت قدرت و سیاست در ایران به سیاست نوروز گره خورده و این سیاست است که تارو پود خود را بر تن هر قدرتی می تند والا آن را نابود و نیست می کند.

به گزارش مبلغ- دکتر نعمت الله فاضلی جامعه شناس، در کانال شخصی خود به مناسبت ۱۲ فروردین روز جمهوری اسلامی نوشت:

نوروز سیاست است؛ سیاست از پایین، سیاست مردم، سیاست توده ها و سیاست زندگی. نوروز قدرت نرم مردم است؛ قدرتی از جنس معنا، تاریخ، زبان و نشانه که “شکل زندگی مطلوب و آرمانی” مردم را روایت می کند. نوروز قدرتی است ورای قدرتمندان و سیاستمداران و نظامیان و ایدیولوژی های شان. قدرت نوروز، سلطه جو و سلطه گر نیست؛ و ارزش ها و باورهایش مستمسک ستم و سرکوب و تبعیض و توجیه هیچ حکومت و صاحب قدرتی قرار ندارد.

قدرت نوروز، مدنی است و از همبستگی، تعامل، مشارکت، هم افزایی و هم اندیشی و همزیستی جمعی ایرانیان در سراسر گیتی و در طول تاریخ شکل گرفته است. قدرت نوروز، تباری هم پای تمدن ایرانیان و ایرانی دارد. همه اقوام، مذاهب، زبان ها، سرزمین ها و گروه های ساکن ایران و منسوب به ایران، سازنده، مقوم و تضمین کننده ی قدرت نوروزند. حتی نیروی طبیعت نیز پاره ای از قدرت نوروز است. نوروز تنها مولفه ی فرهنگ ایرانی است که طولانی ترین تاریخ، عمیق ترین پیوند با طبیعت، و متعالی ترین خواست ها و ارزش های ایرانی را یکجا در خود دارد و روایت می کند. قدرت نوروز، در همین یکتایی و تکین بودگی اش نهفته است.

همین است که “سیاست نوروز” را می سازد، و در هر دوره ای از تاریخ طولانی ایران خود را به شکل های متناسب و به اقتضای زمین، زمانه و زبان روز و روزگار بازافرینی می کند. باری، نوروز سیاست است. بنی امیه و طالبان از جمله حکومت هایی هستند که سیاست نوروز را فهمیده و علیه آن کوشیدند. ایرانیان پاسخ بنی امیه را دادند و راه شان را از آنها کامل جدا کردند. طالبان نیز در زمین و سرزمین ایران نیستند، اما آنها آفتاب دولت شان طلوع نکرده غروب خواهد کرد. حکومت های دیگر ایران یا سیاست نوروزی را تمام و کمال پذیرفته اند یا نصف نیمه به آن تن داده اند تا بقای آنها به خطر نیفتد.

فهم سرشت و سرنوشت قدرت و سیاست در ایران به سیاست نوروز گره خورده و این سیاست است که تارو پود خود را بر تن هر قدرتی می تند والا آن را نابود و نیست می کند. بگذارید سیاست نوروزی کمی بشکافیم.

سیاست را معمولا سیاست حکومت ها فهم می کنیم؛ قدرت و سیاستی که حکومت ها بر مردم اعمال می کنند تا نظم و سامان دلخواه شان ایجاد شود؛ سیاست هویت و فرهنگ سازی که حکومت ها مطابق فلسفه و ایدیولوژی شان اتخاذ می کنند و همه سازوکارها و دستگاه های آموزشی، رسانه ای، نظامی، امنیتی، قضایی و خدماتی و رفاهی را برای تحقق آن به کار می گیرند. اما ملت ها و گروه ها و توده های مردم نیز قدرتی دارند و سیاستی؛ سیاستی که آن را بر حکومت ها اعمال و تحمیل می کنند؛ سیاستی جمعی که از تاریخ، فرهنگ، تجربه جمعی و زبان و ساختار احساسات و جهان بینی شان سرچشمه می گیرد، ساخته و اعمال می شود.

سیاست چیست؟ سیاست در معنای فرهنگی آن شیوه های به کار گیری صور نمادین برای تولید قدرت است؛ برای بیان جمعی خود؛ و برای “بودن” و “شدن” است. ملت ها در مواجهه با حکومت های معاصر دست بسته، منفعل، تسلیم، واداده، ناتوان، سربزیر و تفردگرا نیستند و نبوده اند. ملت ها متناسب اقتضا تاریخی و موقعیت شان، و متناسب شکل و محتوای حکومت های شان، موضعی دربرابر حکومت ها اتخاذ می کنند. اگر سیاست حکومت، دموکراتیک، آزاد، انسانی، مطابق خواست جمعی، عادلانه، پیشرو و سازنده نباشد، مردم همه تجربه های جمعی و منابع نمادین، فرهنگ ، اسطوره ها و زبان و آداب و رسوم شان را بسیج می کنند و “سیاست مقاومت” در برابر حکومت را برمی سازند و در نهایت قدرت خود را بر حکومت کم و بیش تحمیل می نمایند. و اگر حکومت دموکراتیک و مبتنی بر خواست و اراده آحاد ملت باشد، حکومت همه فرهنگ و منابع نمادین تاریخی و اجتماعی ملت را سیاست خود می سازد.

نوروز در تاریخ معاصر ما سیاست ملت ما بوده و هست. در دوره مشروطه، نوروز به صورت گسترده ترین شکل نمادین فرهنگ ایرانی در حوزه ی عمومی ظاهر شد. همگام با تکوین تدریجی دولت مدرن، نوروز نیز از حالت رسم و آیین سنتی، به گفتمان سیاسی تبدیل شد که محک و معیار ایرانی بودن حکومت ها درآمد.

با تشکیل دولت پهلوی، اولین دولت مدرن ملی ایران، نوروز جشن ملی ایرانیان شد. این ملت ایران بود که پیروزمندانه سیاست نوروزی اش را بر حکومت به صورت تمام و کمال اعمال کرد. چه پهلوی قلبا نوروز را می خواست یا نمی خواست، آن را پذیرفت و در گسترش آن کوشید. بقای پنجاه ساله پهلوی نیز در همسویی اش با سیاست فرهنگی نوروزانه ملت بود؛ والا با تعارضات مذهبی که دامن زد، نمی توانست بیش از یک دهه دوام آورد. پهلوی سیاست نوروزی مردم را سیاست رسمی اش کرد و همه ی دیوانسالاری اش را همسوی نوروز ساخت.

با شکل گیری انقلاب اسلامی، نوروز از افق سیاست فرهنگی رسمی به محاق رفت. ابتدا حکومت کوشید که نوروز را مغایر اسلام سیاسی بداند و قصد امحای آن را کرد؛ اما زود دریافت امحای آن ناممکن است و این امر به اضمحلال بنیان فرهنگی حکومت نوپا می انجامد. ناگزیر نوروز را کم کم پذیرفت؛ اما نه در متن سیاست رسمی حاکم بلکه آن را در حاشیه قرار داد تا شاید در بلندمدت از آن عبور کند. چیزی که تجربه و گذشت زمان نشان داد نه تنها رخ نداد، بلکه نوروز به فرهنگ و سیاست در حال ظهور مردم تبدیل شد.

از اینجا و این لحظه بود که نوروز، گسترده ترین فضای جمعی مدنی ایران شد؛ نوروز نماد مدنیت ایرانی و مقاومت نمادین دربرابر سیاست فرهنگی حاکم گردید. حکومت، “اسلامی سازی نوروز ” را به جای امحای آن برگزید. اما با گذشت زمان و در عمل “نوروزی سازی اسلام” شکل گرفت؛ هر چند بی صدا، بی تنش، بی هیاهو و دور از چشمان ایدیولوگ ها و شارحان سیاسی.

نوروز شد طولانی ترین تعطیلات رسمی،شادترین روزها و آیین های سال، چیرگی نوروز بر دیوانسالاری، افزایش تدریجی قدرت نوروز در اقتصاد، افزایش سالانه مشارکت همگانی در جشن های نوروزی، گسترش بازنمایی های نوروزی در رسانه ها، هنرها، دانش ها و ادبیات، و مهم تر و برجسته تر از همه، گردشگرانه شدن نوروز و ظهور پدیده شگرف سفرهای نوروزی همگانی و انبوه، گره خوردن نوروز با سیاست سلامت و بهداشت همگانی، و درآمیختن نوروز با مکان ها و مراکز مذهبی، و بسیاری رخدادها و تحولات دیگر، عملا اسلام سیاسی را در سیطره نوروز و نوروزی شدن فرهنگ ایران امروز درآورد.

باری، قدرت نوروز، سیاست زندگی ایرانی است که برپایه نیازهای اجتناب ناپذیر شادی، دوستی، صلح، برابری، همدلی و همزبانی میان اقوام، زنان و مردان، مذاهب، زبان ها و میان ایرانیان درون و بیرون ایران همبستگی نیرومندی ایجاد کرده است. سیاست نوروز، سیاست مدنی، عرفی، انسان گرا، صلح جو، صلح گستر و طبیعت محوری است که چون جنبشی فرهنگی از درون و بدون خشونت و تنش، نرم نرمک اسلام سیاسی را وادار به تن دادن به آرمان زندگی ایرانی و” سیاست سور” کرده و می کند.

نوروز با نشستن بر بال های فرهنگ و مصرف گرایی، عملا نفوذی بی بدیل در جان ها و روان شهروندان و حتی اقتصاد مصرفی این دوره را پیدا کرد. نوروز در دهه های اخیر با تصاحب کردن لذت، سرگرمی، فراغت، و عامه پسندی و مردم گرایی که تجربه زیسته اکثریت، اگر نگوییم همه، مردم است، قدرت صد چندانی نسبت به تمام تاریخ طولانی اش به دست آورد و از این راه نافذترین اسطوره مسلط و نیرومند فرهنگ امروز ایران شد.

اکنون این نوروز است که رنگ خود را بر همه چیز و همه جا می زند. آینده هر چیز، از جمله سیاست و حکومت، به میزان همنوایی و همسازی اش با سیاست نوروز بستگی دارد. این همان سیاستی است که اعراب حجاز و مغول ها را تسلیم خود کرد. نوروز همه چیز را به رنگ خود در می آورد و هر آن چه رنگ سرور نوروزی نپذیرد آرام آرام از صحنه زندگی ایرانی محو و فراموش می شود. تاریخ چند هزار ساله ایران نشان می دهد تنها نیرو، نهاد و سیاست سازگار با طبع و سرشت انسان، جامعه و فرهنگ ایرانی، سیاست سرور نوروزی است.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.