مقاله احمد پاکتچی در مورد تاریخ تحول حجاب/به بهانه نیاز این روزهای کشور
مبلغ/ با فراگیر شدن ناآرامیها در کشور و حوادث پس از درگذشته مرحومه مهسا امینی، بحث حجاب و پوشش دوباره در ایران بالا گرفته است. این مسأله اهمیت بررسی تاریخی حجاب و پوشش در ایران و جهان را دوچندان می کند؛ مقاله زیر توسط دکتر احمد پاکتچی متخصص علوم قرآن و حدیث، عضو شورای عالی علمی مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، عضو پیشین هیئت علمی دانشگاه امام صادق و سفير ايران در سازمان يونسكو در سال ۱۳۹۲ منتشر شده است اما خوانش دوباره آن برای مخاطبان فرهیخته و پژوهشگر مبلغ توصیه می شود.

الف – ۱. حجاب از منظر انسانشناسي: ۲
الف – ۲. حجاب در ديانت يهود: ۴
الف ـ ۳. حجاب در ديانت مسيحي: ۶
الف – ۴ . حجاب در ایران باستان: ۷
الف – ۵. حجاب نزد عرب پیش از اسلام: ۸
به گزارش «مبلغ» – حجاب، مفهومي برآمده از قرآن كريم و فقه اسلامي و ساخت يافته در فرهنگ ملل اسلامي است كه ناظر به پوشش شرعي در مقابل نامحرم، به ويژه براي زنان است. از آنجا كه حجاب مفهومي است كه در قالب ارتباط اجتماعي تحقق مييابد، ناظر به يك ارتباط متقابل است؛ ارتباط متقابلي كه گاه مسئلة حجاب را به احكام نظر پيوند زده و گاه آن را با ميثاقهاي اجتماعي و شرط موقعيتي فرد پيوسته است.
حجاب به اشكال گوناگون در فرهنگهاي مختلف ديده ميشود و به همين سبب يكي از مسائل مطرح در حوزة انسانشناسي است؛ اما بديهي است كه مانند هر پديدة فرهنگي ديگر، ارزش معنايي آن در فرهنگهاي مختلف با تنوع روبهروست. در حوزة اديان نيز توجه به موضوع حجاب ديده ميشود، چنان كه گونههايي از حجاب در ديگر اديان ابراهيمي، يعني يهوديت و مسيحيت ديده ميشود. ايرانيان باستان نيز نسبت به حجاب حساس بودند و در آداب دين زردشتي مضاميني در اين باره بازتاب يافته است.
در قرآن كريم آيات متعددي وجود دارد كه بر تشريع تدريجي حجاب در عصر نبوي دلالت دارد و بازتاب اين تشريع را به طور گستردهتري ميتوان در احاديث منقول از پيامبر(ص) و ائمه(ع) و همچنين در سيرة پيامبر(ص) و معصومين بازجست. همانگونه كه انتظار ميرود، آداب مربوط به حجاب در كتاب و سنت، در حوزة فقه اسلامي به بحث نهاده شده و زمينهساز شكلگيري طيفي از احكام شرعي در اين باره بوده است؛ چنان كه با وجود اختلافاتي در جزئيات، اين مبحث را ميتوان در فقه مذاهب گوناگون اسلامي جستوجو كرد.
حجاب ماهيتاً امري فرهنگي است و به ارتباطات اجتماعي باز ميگردد و از آنجا كه فقه مذاهب مختلف هرگز از عرف اجتماعي منقطع نبوده است، بخش مهمي از مباحث حجاب در قالب تعامل فقه و فرهنگ و همچنين تعامل اخلاق و فرهنگ در جوامع اسلامي قابل فهم است.
تعاملهاي يادشده كه در سدههاي متمادي جايگاه حجاب در جوامع اسلامي را تعريف كردهاند، پس از ورود جريان نوگرايي به جهان اسلام با تنشهايي روبهرو شدهاند كه مسئلة حجاب را به چالشي دوسويه براي جوامع اسلامي مبدل ساخته است. رابطة حجاب با مفهوم زن در جوامع مدرن، مسئلة حقوق زن و جايگاه اجتماعي زنان و اخيراً مسئلة جهاني شدن از مواردي است كه مسئلة حجاب را به عنوان يكي از مسائل مهم در عرصة دين و جامعه مطرح ساخته است.
الف – ۱. حجاب از منظر انسانشناسي:
در يك تحليل دلالتشناختي دربارة معناي پوشش با توجه به مصاديق انسانشناختي آن، بايد دانست كه پوشش سه گونه كاركرد دلالتي دارد؛ گاه مقصود از پوشاندن موضوع، ناممكن كردن رؤيت آن است، بدون آنكه ابزار پوشاننده موضوعيت داشته باشد، و گاه مقصود از پوشاندن موضوع، ارزش دلالتي ابزاري است كه براي پوشش به كار ميرود و عدم رؤيت چيزي موضوعيت ندارد. گاه نيز دلالت در قالب تعاملي ميان ابزار پوشاننده و موضوع پوشيده تحقق مييابد و يك دلالت چرخهاي است.
در نوع نخست از دلالت كه ميتوان آن را دلالت پوشيدهمحور ناميد، موضوعيت پوشاندن ميتواند به دو صورت معنا يابد: گاه موضوع از آن حيث پوشيده ميشود كه بايد از چشمان مخاطبان پنهان بماند و به عنوان رازي محفوظ باشد (پوشش براي رازداري). و گاه از آن حيث پوشيده ميشود كه شخص از ديده شدن آن موضوع توسط ديگري شرم دارد، و حيا ـ كه يك انگيزة كاملاً فرهنگي است ـ اقتضا دارد موضوع پوشانده شود، در حالي كه رازي در ميان نيست و ديگري دربارة آنچه پوشيده شده است، آگاهي دارد، يا براي او قابل حدس زدن است (پوشش براي حيا).
در نوع دوم از دلالت كه ميتوان آن را دلالت پوشانندهمحور ناميد، ابزار پوشاننده خود به مثابة يك دال عمل ميكند. اين عملكرد نيز ميتواند يا ناشي از يك قرارداد اجتماعي و متكي بر يك دلالت نمادين باشد، مانند اينكه پوشش خاصي بر سر كه در حال نماز نزد يهود رواج دارد، يا به عنوان يك نشانگذار، وسيلهاي براي جداسازي يك موضوع نشاندار از موضوع بينشان باشد، مانند پوشش خاصي كه زنان اشرافي يونان باستان را از زنان عادي جدا ميساخت.
سرانجام دربارة نوع سوم بايد گفت كه ديالوگ ميان پوشيده و پوشاننده به صورتهاي مختلفي ميتواند رخ دهد كه از موضوع اين مقاله فاصله ميگيرد؛ به عنوان نمونه، فرافكني عزا از چهرة زن عزادار به پوششي كه بر صورت ميافكند، نمونهاي از اين دست كاركرد است. آنچه در فرهنگ اسلامي به عنوان حجاب شناخته ميشود، متضمن دلالتي از نوع اول، نوع دوم يا تركيبي از آنهاست.
در تحليلي ژرفتر نسبت به موضوع پوشش از منظر انسانشناسي، بايد در نظر داشت كه در ميان جوامع مختلف باستاني و جديد، مصاديق گستردهاي از پوشش يافت ميشود كه كاركرد فرهنگي آن با آنچه در اسلام حجاب خوانده ميشود، متفاوت است و به عكس، اگر كاركرد فرهنگي اصل قرار گيرد، بازتاب عملي آن ميتواند متنوع باشد و الزاماً مشابه آنچه در جوامع اسلامي به عنوان حجاب شناخته ميشود، نباشد. گفتني است كه مقايسة دقيق حجاب اسلامي با نشانههايي با كاركرد مشابه در ديگر فرهنگ ها مستلزم نگاهي تركيبي و چندجانبه به موضوع است، اما در اينجا تنها ميتوان به برخي از شاخصههاي مهم براي مقايسه بسنده كرد.
براي پيجويي مسئله در فضاي انسانشناسي، آنچه به عملي شدن كار كمك ميكند، نخست آن است كه موضوع حجاب به جنبة پوششي آن محدود گردد و ديگر به اين ويژگي توجه شود كه بحث بر مدار تفاوت در نوع پوشش قرار دارد. اينكه در جوامع انساني، تفاوتي در پوشش ميان دو يا چند گروه از مردم وجود داشته باشد، ميتواند با مبناهاي مختلفي مانند تفاوت در جنسيت، تفاوت در طبقات اجتماعي و جز آن متحقق باشد. اين تفاوتها ميتواند آنگاه معنادارتر شود كه مبناي تفاوت در نظرگرفته شود كه ممكن است ميزان پوشانندگي براي بدن، جنبههاي مد و زيباييشناسي يا جنبههاي دلالتي باشد.
گامي فراتر مربوط به آنجاست كه توجه كنيم تفاوت در پوشش، گاه از مقولة تباين در گونة پوشش است و گاه از مقولة بودن يا نبودن جزئي از پوشش. مورد اخير بدان معناست كه تفاوت ميان پوشش دو گروه در قالب وجود يا فقدان بخشي از پوشش است و اگر مبناي تفاوت ميزان پوشانندگي بدن باشد، بدان معناست كه بر گروه دوم لازم است بخشهاي بيشتري از بدن را در مقايسه با گروه اول بپوشانند. در طيف وسيعي از جوامع چنين تفاوتي ميان زن و مرد ديده ميشود، اما نبايد تصور كرد كه هر تفاوتي در پوشش الزاماً به جنسيت باز ميگردد.
يكي از مهمترين شاخصههاي آنچه در فرهنگ اسلامي به عنوان حجاب شناخته ميشود نيز تفاوتي از همين سنخ است؛ به بيان سادهتر آنچه يك گروه از مردم ـ مثلاً زنان ـ بايد در پوشش خود رعايت كنند، دربارة گروه ديگر مصداق ندارد.
از خلال تاريخ بر ميآيد كه براي بيشتر زنان در خاور نزديك باستان، بينالنهرين و دنياي يوناني ـ رومي رسم بر آن بود كه سر خود را وقتي از خانه بيرون ميروند، بپوشانند. در يونان باستان نيز زناني از طبقات بالا بايست مو و صورت خود را ميپوشاندند و بازتاب اين رسم در بسياري از مجسمههاي يوناني و به طور كلي هلني ديده ميشود. همچنين بايد به متني حقوقي از آشور باستان مربوط به سدة ۱۳ م اشاره كرد كه در آن، كاربرد حجاب به زنان شريف محدود شده بود و زنان بدكاره از استفادة آن منع شده بودند.
يكي ديگر از مواردي كه حجاب براي تمايزي ميان زنان به كار گرفته ميشود، آن بود كه زنان شوهردار لازم بود بخشهاي بيشتري از بدن خود را در مقايسه با زنان مجرد بپوشانند؛ رسمي كه نمونة آن نزد يهود ديده ميشد.
با آنكه موضوع پوشش ميتواند دربارةحواس ديگر جز بينايي، مانند شنوايي و لامسه نيز مصداق داشته باشد، ولي بيشترين نمود آن در حيطة حس بينايي است. از همين روست كه در مطالعات انسانشناسي عموماً پوشش در يك رابطة تقابلي با نگاه (نگاه خيره) تعريف شده است. سخن از آن است كه نگاه به عنوان يك فرايند ارتباط متقابل عمل ميكند. وقتي شخصي به شخص ديگر نگاه خيره ميافكند، در حقيقت نگاه او را ميجويد و دوخته شدن دو نگاه به يكديگر، زمينة ارتباط متقابل را فراهم ميآورد. در چنين روندي، پوشش ميتواند به عنوان عاملي براي كنترل اين ارتباط و مهار زدن به آن استفاده شود.
نكتة ديگر در خصوص نگاه آن است كه نگاه كردن به يك موضوع ميتواند در قالب يك رابطة طالب و مطلوبي تحليل گردد. زماني كه كسي به موضوعي نگاه ميكند، در يك رويكرد تحليلي، در واقع به نوعي آن را طلب ميكند و عملاً با نگاه، مطلوبيت آن موضوع را براي خود رقم ميزند.
در نقدي كه صاحبنظران مدرن نسبت به عصر گذشته دارند، سنت را به كالاانگاري زن متهم ميكنند، و در نگاهي كه برخي هواداران سنت اسلامي به جهان متجدد غرب دارند، غربيان را در استفادة ابزاري از زن، به كالاانگاري زن متهم ميسازند. اما در هر حال وجه مشتركي كه در ميان است، رابطة قراردادي در نسبت ميان نگاهكننده و طرف مقابل است كه در قالب طالب و مطلوب، يا مرد و زن تعريف ميشود؛ اين يك ارزشگذاري فرهنگي است، فارغ از اين واقعيت كه هر دو جنس به يك اندازه ميتواند جنس ديگر را بجويد و بنگرد.
در بخشهاي قديمتر كتب عهد عتيق به وضوح دربارة پوشش زنان عبراني كمتر سخن گفته ميشود؛ اما در مجموع برميآيد كه اختلاط زنان با مردان در مشاغل، آيينهاي ديني و جز آن معمول بود و زنان كاملاً به چهره شناخته ميشدند (پيدايش، ۱۲: ۱۴، ۲۴: ۱۶، ۲۹: ۱۰؛ اول سموئيل، ۱: ۱۲). رسم ديگري نيز در ميان يهود وجود داشت و آن اين بود كه عروس به هنگام رفتن به خانة شوهر، روبند به صورت خود ميافكند؛ رسمي كه بازتاب آن در داستان رفقه (ربكا) و اسحاق آمده است (پيدايش، ۲۴: ۶۵).
براساس آنچه در داستان تامار و يهودا در سفر پيدايش (۳۸: ۱۴ـ۱۵) ديده ميشود، پوشاندن تمامي بدن با يك بالاپوش سراسري به گونهاي كه حتي چهرة زن ديده نشود، قرينهاي بر ناپاك و بدكاره بودن زن بود، و ظاهراً اشاره به وجود چنين قاعدهاي در ميان يهود داشت.
به هر روي چنين مينمايد كه در دورة ديانت يهود، پوشش سر و مو در ميان زنان عبراني به گونهاي تثبيت شده بود كه نشانهاي از پاكدامني و نجابت محسوب ميشد. به روزگار اشعياي نبي، يكي از مصايبي كه اشعيا قوم يهود را بدان مبتلا ميبيند و بيم مجازات در آن باره دارد، بيرنگ شدن اين نشانههاي پاكدامني است. اشعيا در عبارتي ميگويد:
«خداوند زنان مغرور اورشليم را نيز محاكمه خواهد كرد. آنان با عشوه راه ميروند و النگوهاي خود را به صدا درميآورند و با چشمان شهوتانگيز در ميان جماعت پرسه ميزنند. خداوند بر سر اين زنان بلاي گري خواهد فرستاد تا بيمو شوند. آنان را در نظر همه عريان و رسوا خواهد كرد» (اشعيا، ۳: ۱۶ـ۱۷).
در چنين شرايطي است كه برداشتن پوشش از موي يك زن، بازپسگرفتن اين نجابت از وي بود و بهعنوان تحقير يا مجازات آن زن تلقي ميشد؛ تفكري كه آشكارا در ادبيات بينالعهديني ديده ميشود، نمونههايي از اين موارد در متون آپوكريفاي عهد عتيق ديده ميشود.
مرحلة بعدي از شكلگيري فرهنگ پوشش براي زنان در ديانت يهود، مربوط به دورة تلمودي ـ مدراشي است. براساس تلمود، براي مردان اختياري بود كه سر خود را بپوشانند و تفاوت زنان با مردان آنجاست كه مردان ميتوانند با موها و دستهاي باز در ملأ عام ظاهر شوند؛ اين فرهنگ بهاندازهاي جا افتاده بود كه نزد يهود مردان «سرسياه» ناميده ميشدند، از آنرو كه تنها گاهي سر خود را ميپوشانند. اما زنان در اين باره ملزم بودند و هميشه در بيرون خانه بايد موهاي خود را ميپوشاندند. در سفر عروبين از تلمود، يكي از توابع زن بودن «آن است كه فرد همواره بايد خود را مانند عزادار» بپوشاند و بايد خود را در زنداني حبس كند. اين فضا در مقايسه با مضامين عهد عتيق ناظر به دورهاي متفاوت از فرهنگ يهود است كه از حضور اجتماعي زنان بهشدت كاسته شده است.
در متون تلمودي و مدراشي، توجيهي هم براي اين تفاوت بيان شده بود و پوشاندن سر و مو براي زن، ناشي از شرم زن از بابت احساس گناهش نسبت به جرم حوا تفسير ميشد؛ توجيهي كه هم در براشيت ربا از مدراش و هم در سفر عروبين از تلمود ديده ميشود.
برخي عبارات تلمود حكايت از آن دارد كه در دورههايي از تاريخ يهود، يا در برخي از جوامع يهودي، پوشاندن موي سر اختصاص به زنان شوهردار داشته است و دختران لازم نبود تا زماني كه مراسم عروسي برگزار شود، موي خود را بپوشانند («كتوبوت»، ۱: ۲)؛ اما دربارة زنان شوهردار سختگيري به اندازهاي بود كه اگر كساني گواهي ميدادند كه زني سربرهنه خارج از خانه ديده شده است، شوهرش ميتوانست بدون آنكه مهري بر عهدة او باشد، وي را طلاق دهد.
نزد برخي از ربائيان، نشان مو از سوي يك زن شوهردار همپاية نشاندادن اعضاي خصوصي اوست. در برخي از جوامع سفاردي معاصر، اين رسم پوشاندن مو حتي براي دختران ازدواجنكرده هم وجود دارد.
در متون تلمودي و مدراشي، تأكيد بر پوشش مو براي زن بهاندازهاي است كه گفته ميشد زنان پارسا بر اين امر مواظبت دارند كه پوشش موي خود را حتي در خانه برندارند؛ مشخصاً در اين باره به قمحيت (Qimhit) مادر هفت روحاني برجسته، مثال زده ميشد. همچنين سر برهنه بودن زن مانعي از انجام اعمال مذهبي در حضور او بود و براساس تلمود، خواندن هر نوع دعاي بركت در حضور يك زن سربرهنه ممنوع شمرده ميشد.
در مجموع بايد گفت رسمي عمومي نزد طوايف مختلف يهود وجود داشت كه زنان در ملأ عام و در حضور مردان بيگانه تنها با موي پوشيده ظاهر شوند و اين امر بهتدريج به سنتي معمول و مقبول براي همة زنان يهودي در قرون وسطي و حتي سدههاي متأخر تبديل شد. از اواخر سدة ۱۸م بود كه برخي از گروههاي زنان يهود به عنوان پوشش سر از نوعي كلاهگيس به نام شيتل (shaytl) استفاده كردند كه به عنوان يك بدعت از سوي برخي مقامات مذهبي، مانند موسي سوفر (Sofer)، با مخالفت روبه رو شد؛ اما بهتدريج منجر به سستشدن رسم پوشش مو گشت، چنانكه در عصر حاضر، تنها مراجع سختگير مذهبي بر پوشش مو توسط زنان در همة مواقع تأكيد دارند و پوشاندن موي زنان در كنيسه، البته هنوز تا حدي ديده ميشود.
به آنچه گفته شد بايد افزود كه يك رسم مربوط به فضاي تلمودي مستلزم آن بود كه سر افراد اعم از زن و مرد به هنگام اعمال مذهبي پوشانده شود. اين رسم كه در برخي از مواضع تلمود و تكملههاي آن مانند قدوشيم و سوفريم بدان اشاره شده بود، بعدها توسط ربانيان در قرون وسطي در فرانسه و اسپانيا و جز آن دنبال شد و پوشاندن سر در اثناي نماز و قرائت تورات بهعنوان يك قاعده درآمد. ربانيان اشكنازي در شرق اروپا هم اين پوشش سر به هنگام عبادت را نشانهاي بر خشيت خدا ميشمردند.
وجود اين رسوم در برخي از واژگان عبري نو مانند «طَليت» به معناي روسري نماز و «تَخريخ» به معناي پوششي مانند مانتو كه روي لباس زنان استفاده ميشود، از اين دست است.
در همة كتابهاي عهد جديد، تنها موضعي كه سخني دربارة پوشش سر و مو گفته شده، در باب ۱۱ از رسالة اول پولس رسول به قرنتيان است. وي در مضموني بلند ـ كه آيات ۱ تا ۱۶ را دربرميگيرد ـ به تفاوت ميان زن و مرد پرداخته است. مرد را به دعاخواندن سربرهنه و زن را به دعاخواندن سرپوشيده توصيه كرده است. در عبارتي صريح چنين آمده است: «زيرا اگر زن نميپوشد، موي را نيز ببُرد و اگر زن را موي بريدن يا تراشيدن قبيح است، بايد بپوشد» (آية ۶).
او در مقام بيان حكمت اين تفاوت ميگويد: «زيرا كه مرد نبايد سر خود را بپوشد، چونكه او صورت و جلال خداست، اما زن جلال مرد است؛ زيرا كه مرد از زن نيست، بلكه زن از مرد است؛ و مرد به جهت زن آفريده نشد، بلكه زن براي مرد» (آيههاي ۷ـ۹) و اين كلام براساس آية ۳ نهاده شده است.
كه ميگويد: «سر هر مرد مسيح است و سر زن مرد و سر مسيح خدا». او در مقام نتيجهگيري ميگويد: «از اينرو زن ميبايد عزتي بر سر داشته باشد، بهسبب فرشتگان» (آية ۱۰) و ميافزايد: «و اگر زن موي دراز دارد، او را فخر است، زيرا كه موي به سبب پرده بدو داده شد» (آية ۱۵).
با آنكه مضمون اين عبارت پولس، در اصل براي تبيين كيفيت عبادت بود، اما در مجموع حكمي كلي نيز دربارة لزوم پوشش موي زن صادر ميكرد. برهمين اساس است كه در فضاي مسيحيت، در طي قرون متمادي تا قرون وسطي، اين رسم در مراودات جوامع مسيحي رعايت ميشد.
در ميان آباي كليسا نيز توجه به موضوع پوشش زنان ديده ميشود؛ در اين ميان بهخصوص بايد از ترتوليان (ح۱۶۰ ـ ۲۲۰م)، بنيادگذار مسيحيت لاتيني ياد كرد كه در آثارش به موضوع پوشش زنان بهعنوان ماية مباهات توجه داده و رسالهاي مستقل با عنوان «دربارة پوشش دوشيزگان» نوشته است.
مسئلة اصلي او در اين رساله، ضرورت پوشاندن سر در هنگام نماز از سوي دوشيزگان است كه محل اختلاف بوده، اما اين ضرورت براي زنان شوهردار محل اتفاقنظر بوده است. البته بايد توجه داشت كه در فصول بعد، سخن ترتوليان به مسئلة پوشش زنان در خارج از خانه كشيده ميشود و همچنان بر ضرورت اين پوشش براي تمام زنان رشيد تأكيد دارد. او ضمن اشاره به حجاب در ميان اقوام بربر و عرب و تلقي آن به عنوان فضيلتي براي اين غيرمسيحيان، اشاره دارد كه نبايد مسيحيان از اين فضيلت عاري باشند. خاستگاه حبشي واژة جلباب، تأييدي بر آن است كه اين نوع پوشش در حبشة پيش از اسلام ـ كه ديانــت مسيحي بر آن غالب بوده ـ رواج داشته است.
در متن مسیحی «شهدای حمیری»، مربوط به قصة اصحاب اُخدود که چندی پیش از ظهور اسلام در منطقة نجران رخ داده است، عبارتی وجود دارد که تأیید میکند زنان مسیحی نیز صورت خود را به طور معمول میپوشاندند. عموم تصویرسازیهای سنتی از حضرت مریم(ع) و قدیسههای مسیحی، آنان را با سر و موی پوشیده نشان میدهند.
در اروپای شرقی و در میان مسیحیان آسیایی، استفاده از روسری برای زنان در بیشتر قرنها رایج بود و بازماندة آن تا عصر حاضر نیز دیده میشود. در اروپا در طی قرون وسطی، برای زنان شوهردار مرسوم آن بود که به عنوان نشانة حجب و حیا، موهای خود را بپوشانند؛ رسمی که شرم دیدهشدن سر را به یک هنجار مبدل ساخته بود و بیشتر فاصلة گردن تا چانه را میپوشاندند و پوشش جز صورت همة سر را دربر میگرفت. از میان لباسهایی که تأمینکنندة این کیفیت بود، میتوان wimple برای زنان آنگلوساکسون را یاد کرد. به هر حال در این باره تنها دختران جوان ازدواج نکرده مستثنا بودند.
با متروکشدن این رسم، هنوز رسوب آن در برخی از واژگان زبانهای اروپایی دیده میشود که آرایش مو به معنای هنرِ پوشاندن مو است؛ به عنوان نمونه میتوان به واژة hairdresser در انگلیسی، و coiffeuse در فرانسه اشاره کرد. دربارة واژة اخیر میدانیم که ساخت آن در سدة ۱۷م بوده و نشان میدهد که این رسم تا آن دوره برجای بوده است.
پوشاندن سر به عنوان رسمی در حین ادای نماز و ادعیة اول رسمی برآمده از رسالة پولس بوده و به همین سبب نزد فرقههای مختلف مسیحی دیده میشد. از جمله باید به آیین لاتینی (کاتولیک)
اشاره کرد که به موجب «قانون شرعی» مصوب ۱۹۱۷م، این پوشش هنوز اجباری بود و چندی بعد با قوانین دیگر منسوخ شد. برای زنانی که به کلیسا میرفتند، تا دهة ۱۹۶۰م حتی در کلیساهای کاتولیک پوشش سر، همچنان امری معمول بود؛ اما پس از ۱۹۱۷م تنها نوعی رعایت ادب کلیسا و نه یک قانون دینی است. در برخی کلیساهای سنتگرا شامل کلیساهای ارتدکس شرقی و برخی کلیساهای محافظهکار پروتستان هنوز این رسم محفوظ مانده است. حتی زمانی که شخص، نماز خود را در خانه میخواند.
بازتاب دیگر پوشش سر برای زنان در لباس راهبهای دیده میشود. در کلیساهای شرقی همة روحانیان ـ از زن و مرد ـ یک پوشش بیرونی دارند: کلاه استوانهای که سر را میپوشاند. در رسم اسلاوی، به کل این مجموعه پوشانندة سر و مو، کلوبوک (Klobuk) میگویند. راهبهها از روی کلوبوک، یک حجاب مکمل هم به نام آپوستولنیک (apostolnik) میپوشند که افزون بر موها، گردن و شانهها را هم میپوشاند و تنها صورت باز میماند.
الف – ۴ . حجاب در ایران باستان:
با تکیه بر ریشهشناسی واژهی چادر و گرفته شدن آن از ریشة هندوایرانی čat به معنای «پوشاندن خود» و اینکه در فارسی میانه، کاربردی برای ریشة فعلی čat- ثابت نشده است، میتوان این احتمال را قوی دانست که ساخت واژه فارسی میانة čatur و čadur مربوط به دورة باستان است؛ نتیجه این سخن آن است که رسم استفاده از یک پوشش برای زنان، در عصر فارسی باستان وجود داشته است.
از دورة پیش از مادها تا آستانة دوره هخامنشی، از خلال پیکرههای به دست آمده از پیرامون ایران میتوان نشان داد که تنپوشی نزدیک به چادر به خصوص در مناطق غرب ایران (مانند بینالنهرین و آسیای صغیر) رواج داشته است. از دورة مادها، نقش برجستة کوهرنگان قابل توجه است که جمعیتی را در حال پرستش نشان میدهد که در آن، زنها با پوششی که بر سر دارند، از مردان قابل بازشناسیاند، پوششی صرفاً برای سر، که در نمونههای دیگر هم دیده میشود.
در داستان «استر» از کتب عهد عتیق، اشارهای به پوشش زنان وجود دارد. خشایارشا (سلطنت: ۴۸۶ـ۴۶۵قم) در ضیافتی فرمان داد تا «وشتی ملکه را با تاج ملوکانه به حضور پادشاه بیاورند تا زیبایی او را به خلایق و سروران نشان دهد»؛ اما ملکه به سبب قیودی که داشت، فرمان شاه را پیروی نکرد و در حضور مردان ظاهر نشد. (کتاب استر، ۱:۱۰ـ۱۲)
نویسندگان یونان باستان مانند پلوتارک نیز سخن از آن دارند که زنان نخبگان پارسی، حجاب دارند و از مردان دوری میگزینند و مردان ایرانی نسبت به دیده نشدن زنانشان بسیار حساسند. در مجسمههای تختجمشید، هم زنان با حجاب و هم بیحجاب دیده میشوند که این تفاوت باید به سبب اختلاف طبقات باشد. نشانههایی از رواج حجابی از نوع چادر کوتاه از دوره هخامنشی، در فرش پازیریک و در برخی مهرهای برجای مانده دیده میشود. چنان که دوام این پوشش کمابیش در پیکرههای دوره اشکانی قابل پیجویی است.
نقوش برجای مانده از دوره ساسانی، زنان را در دو موقعیت نشان میدهد: در محافل خصوصی و بزمهای زنانه، لباسی با پوشش کمتر دارند و در ملأ عام، پوشش آنان همان چادر کوتاه، البته با طرحهای متنوع است. در متون پهلوی نیز گاه اشاره به این پوشش دیده میشود؛ مانند یادکردی در «یوشت فریان» از پوشش سر یک زن باحجاب، بدون آنکه درباره جزئیاتش سخنی آمده باشد. در داستان پانتشاـ همسر ابردادـ اشارهای هست که نشان میدهد در عصر هخامنشی دستکم نزد اشراف ماد، استفاده از روبند هم مرسوم بود. (گزنفون، کتاب ۶:۱۱)
در ماوراءالنهر نیز وجود واژه wāšāmē به معنای چادر و سرپوش از ریشة ایرانی var-š- به معنای پوشاندن که در زبان فارسی نیز به صورت «باشامه» آمده، وام گرفته شده است که نشان از رواج این سنت در میان ایرانیان شرقی دارد. در داستان «ویس و رامین»، از یادگارهای فرهنگ پیش از اسلام ایران نیز به باشامة ویس اشاره شده که بر سر نهاده میشد.
نه در نقوش و نه در گزارشهای رسیده از دورة ساسانی، در هیچ کدام نشانهای بر پوشاندن صورت به عنوان یک رسم معمول دیده نمیشود؛ اما گویا در موارد خاصی تمام صورت یا ناحیة دهان نیز پوشانده میشد؛ رسمی که ممکن است مربوط به منطقهای خاص، یا آیینهای خاصی بوده باشد. بازتاب وجود چنین رسمی را میتوان در یادکردهایی از کتب پهلوی بازجست که به هنگام سخن از تجهیز میت در کنار جامه (کفن)، به «پنام» (یا دهانبند) اشاره شده است.
وجود واژة rēt-yōδ ، با برگردان تحتاللفظی «روی ـ پوش» در سُغدی نیز شایان توجه است. تأیید آیینی بودن این رسم آن است که در دین زرتشتی، موبد لازم است به هنگام سرودن اوستا در برابر آتش، روبندی بر دهان بندد تا نفس و بخار ناپاک دهان به عنصر مقدس آتش نرسد.
فردوسی در داستان خسرو و شیرین ـ که پرداختی از یک داستان عصر ساسانی است ـ به اینکه شیرین چادر بر سر داشته و آن چادر حتی روی او را میپوشانده، اشاره کرده است. در پرداختهای بعدی داستان این پوششِ روی، به «برقع» تبدیل شده است.
سرانجام سخن از رسوم باستانی ایران، باید به پوشش آیینی سر اشاره کرد که در اوستا به هنگام نیایش بدان توصیه شده است؛ آنجا که میگوید: «همگان سر خود را میپوشیم و آنگاه به درگاه دادار اهورهمزدا نماز میکنیم» (نک: خرده اوستا، ۶۶)؛ این رسم در محافل زردشتیان همواره رعایت میشده و میشود؛ اما مخاطب این توصیه همگان از مرد و زن بودهاند.
الف – ۵. حجاب نزد عرب پیش از اسلام:
آگاهی های قابل تکیه دربارة کیفیت پوشش زنان در دوره پیش از اسلام بسیار اندک است؛ چنان که «جواد علی» دربارة لباس دوره جاهلی، گزارش مشخصی از لباس زنان نیاورده است. کهنترین گزارش در این باره مربوط به ترتولیان (ح:۱۶۰ ـ ۲۲۰م) است که اشاره دارد در عربستان، سر و صورت زنان کاملاً پوشیده میشود و تنها یک چشم پیداست. در اینجا وی درباره روشهای این پوشش هم توضیحاتی داده است. پیشتر اشاره شد که نزد اعراب مسیحی نجران نیز پوشاندن صورت برای زنان امری معمول بوده است.
آیة ۳۳ سوره احزاب (۳۳) حکایت از آن دارد که در دورة «جاهلیت اولی»، زنان با تبرُّج در انظار ظاهر میشدند، واژهای که با کمک آیة ۶۰ سورة نور (۲۴) باید به «خود آراستن» ترجمه شود. مضمون آیة احزاب نشان میدهد که حتی در دورة جاهلی، آن رسم تبرج برافتاده و نوعی پرهیز ازآراستن خود در منظر عام میان عرب مرسوم و پسندیده بوده؛ اما گویی در اوایل ظهور اسلام، گرایشی به بازگشت به رسم تبرج پدید آمده بود.
بخش دیگری از دانستهها، برآمده از انبوهی روایت از زبان صحابه و تابعین دربارة کیفیت اجرای مناسک حج در دورة جاهلی است که به مناسبت تفسیر آیات مختلف ـ عمدتاً از سورة اعراف ـ تکرار شده است. مضمون مشترک این روایات آن است که عموم عرب در آستانه ظهور اسلام، عریان طواف میکردند؛ اما این عریانی کاملاً با پوشش روزمرة آنان بیارتباط بود و جنبة آیینی داشت؛ آنان معتقد بودند که نباید در لباسی که گناه کردهاند، طواف کنند و باید به همان حالی باشند که از مادر زاده شدهاند. در این میان، تنها قریش و همکیشان آنان از «حمس» بودند که لباس را نگاه میداشتند. مردان روزانه طواف می کردند و زنان، شبانه مناسک را به جای میآوردند تا کمتر دیده شوند و ضمناً اندک پوششی در حد ستر عورت را نگاه میداشتند.
در مواردی مانند عزاداری یا جنگ، زنان عرب موهای خود را آشکار میساختهاند که خلاف عادت مینموده است. آنگاه که قرآن کریم درباره کیفیت حجاب اسلامی سخن گفته، از واژههایی مانند جلباب و خِمار در ترکیبهایی مانند «جَلابیبهنّ» و «خُمُرهنّ» استفاده کرده (نور ۲۴ و ۳۱؛ احزاب ۳۳ و ۵۹)؛ به طوری که کاملاً آشکار میشود، زنان عرب از پیشتر این پوششها را داشتند و تنها به دقت بیشتر به استفاده از آنها امر شدهاند. از جمله «فراء» اشاره کرده است که زنان جاهلی وقتی خمار خود را میپوشیدند، دنبالة آن را به پس شانة خود میانداختند و بدین سان گردن خود را آشکار میساختند. همچنین از سخنی که امسلمه دربارة خاطره نزول آیة ۵۹ از سورة احزاب آورده است، استنباط میشود که تفاوتی میان زنان مهاجر و انصار در لباس وجود داشت؛ چه، او تصریح دارد که دیده شدن سیاهی جلبابها بر سر زنان انصار به دنبال نزول این آیه، بیسابقه بود. دور نیست اگر نتیجه گرفته شود که استفاده از جلباب بیشتر در مکه و نه در مدینه مرسوم بود.
در قرآن کریم موضوع حجاب به صورت اشارهوار و مجمل در سورههای مکی، و با تفصیلی نسبی در سورههای مدنی دیده میشود؛ توزیعی که میتواند ناظر به نوعی تدریج قابل انتظار در تشریع حکم باشد. در میان دو سورۀ مکی، یعنی معارج و مؤمنون، تحقیقات مربوط به ترتیب نزول نشان میدهد که معارج اندکی پیشتر از مؤمنون نازل شده است؛ اما روایات و نظریات مربوط به ترتیب نزول، پر اختلافتر از آن است که بتواند در این بحث به کار آید.
در هر دو سورۀ معارج و مؤمنون، بحث حجاب در سیاقی جای گرفته که این مباحث با ترتیب مشابه در آن آمده است: امر به اقامۀ نماز، دادن زکات، رعایت حجاب، ادای امانت، عمل به عهد و سرانجام باز امر به نماز (معارج ۷۰ و ۲۲ـ۳۴؛ مؤمنون ۲۳ و ۱ ـ ۹). بخش مربوط به حجاب در هر دو سوره دقیقاً یک عبارت دارد: «آنان که برای فروج خود نگاه دارندگانند، مگر به بر همسرانشان یا مملوکانشان، پس ایشان سرزنش نمیشوند؛ اما هر که فرای آنها چیزی بجوید، پس آنان تجاوزکارند.» (معارج ۷۰ و ۲۹ ـ ۳۱؛ مؤمنون ۲۳ و ۵ ـ ۷)
قدر مسلم از هردو آیه، یک ویژگی مشترک میان دو جنس مرد و زن است و اگر بر ظاهر عبارت تکیه شود، تنها نهی از زنا و رابطۀ جنسی با غیر زوج یا مملوک از آن برداشت میشود؛ اما موقعیت بحث در سیاق نشان میدهد که در کنار ادای امانت و عهد، پایبندی به همسر به عنوان نوعی تعهد شمرده شده و این تعهد در کنار اعمالی چون نماز و زکات، در ردیف شعائر اسلام و صفات شاخص مؤمنان شناخته شده است.
گام بعدی در تشریع، مربوط به آیات سورۀ مبارکۀ احزاب است که به قول مشهور دربارۀ جنگ احزاب یا خندق در سال ۵ق نازل شده و به قولی مربوط به اوایل ورود حضرت رسول(ص) به مدینه است. در این سوره ـ که دربردارندۀ مجموعهای دستورات دربارۀ زندگی شخصی پیامبر(ص) است ـ آیاتی مربوط به حجاب وجود دارد که دست کم خطاب مستقیم آن با زنان پیامبر(ص) و نه همۀ زنان است.
مبحث نخست با دستوراتی به زنان آن حضرت در حضور نهی ایشان از دنیاخواهی و فهم موقعیت معنوی پیامبر(ص) (احزاب ۳۳، ۲۸ ـ ۲۹) و تأکید بر وفاداری اخلاقی به آن حضرت آغاز شده، به موضوع حجاب رسیده و در بسط حجاب برای زنان پیامبر(ص) چنین آمده است: «ای زنان پیامبر، شما مانند دیگر زنان نیستید. اگر تقوا پیشه دارید، با مردان سخن به نرمی مگویید تا آن کس که در دلش مرضی هست، طمعی کند؛ پس سخن به درستی بگویید و در خانههاتان بنشینید و همانند جاهلیت خود را میارایید، و نماز به پای دارید و زکات دهید و خدا و رسول را فرمان برید. جز این نیست که خداوند میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاکیزه گرداند». با آنکه در پایان این آیه، عبارت مشهور به «آیۀ تطهیر» با ضمیر جمع مذکر آمده که مربوط به اهل بیت(ع) است، بخشهای مرتبط با حجاب همگی ضمیر جمع مؤنث مخاطب دارند و خطاب به زنان پیامبرند، مرجعی که در آیۀ ۳۴ نیز با بازگشت ضمیر به زنان پیامبر(ص) ادامه مییابد و با تعبیر «شما مانند دیگر زنان نیستید»، نوعی تخصیص هم از آن فهمیده میشود.
در آیۀ ۳۵ از آن سوره، که روی سخن به تمامی مسلمانان مرد و زن بازگردانده شده است، فضای سورههای مکی تکرار شده و سخن به «حفظ فروج» از سوی مردان و زنان محدود شده، در سیاق اعمال عبادی مانند دادن صدقه(زکات)، گرفتن روزه و ذکر خدا به عنوان تعبیری از نماز قرار گرفته است. مباحث سوره با آثاتی دربارۀ نکاح و طلاق(آیۀ ۴۹)، ازدواجهای پیامبر(ص) (آیات ۵۰ ـ ۵۲)، حرمت خانه و کیفیت مواجهه با زنان پیامبر(ص) (آیات ۵۳ ـ ۵۸)، ادامه یافته و به یکی دیگر از آیات محوری حجاب رسیده است: «ای پیامبر، به همسران و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو که: جلبابهاشان را برخود فرو پوشند. آن نزدیکتر است که شناخته شوند، پس آزار نبینند و خداوند آمرزنده و مهربان است.» این آیه هم در تعمیم نسبت به زنان مؤمن صراحت دارد، هم با اشاره به فروپوشیدن جلباب قدری مشخصتر به حجاب پرداخت و هم با عبارت «ذلک ادنی…» به وجهی از وجوه فلسفۀ حجاب تصریح کرده است.
آخرین گام در راستای تشریع حجاب در قرآن کریم، آیات سورۀ مبارکۀ نور است که در برخی از روایات در شمار واپسین سورههای نازل شده بر آن حضرت قلمداد میگردد. در این سوره، سیاقی در بحث از ارتکاب زنا و اتهام به آن (آیات ۲۳ـ ۲۶ )، و بحث از آداب ورود به خانه(آیات ۲۷ـ ۲۹) سخن به حجاب کشیده شده است، با این عبارت: «به مردان مؤمن بگو چشمانشان را فروپوشند و فروج خود نگاه دارند، آن برایشان پاکیزهتر است. همانا خداوند آگاه است به آنچه شما میکنید. و زنان مؤمن را بگو که چشمانشان را فروپوشند و فروج خود نگاه دارند و زینت خود آشکار نسازند، جز آنچه (خود) آشکار شود و خِمارها را برگردن خود زنند و زینتشان را آشکار نسازند، جز برای همسران یا پدران، یا پدران همسران، یا پسران، یا پسران همسران، یا برادران، یا پسران برادران، یا پسران خواهران، یا زنان یا مملوکان، یا خویشان مرد که به زنان نگرایند، یا کودکانی که بر عورات زنان آگاه نشدهاند. و پاهاشان را چنان نزنند که زینت نهانشان آشکار گردد. و همه به سوی خدا توبه کنید ای مؤمنان، شاید که رستگار شوید.» و سپس سیاق با امر به نکاح و عفاف (آیات ۳۲ ـ ۳۳) تمام یافته است.
دربارۀ معنای دو واژۀ قرآنی «جَلباب» و «خِمار» باید گفت جلباب لباسی است رایج از دورۀ پیش از اسلام که به گواهی ریشهشناسی واژه از حبشه به اعراب معرفی شده است. از سامیشناسان، نولدکه و جفری به گرفته شدن این واژه از حبشی تصریح کردهاند. در حبشی ریشۀ فعلی «گَلَبَ» به معنای پنهان کردن و پوشانیدن است و صورت اسمی آن «گَلبَبر گَلبَبه» هم به معنای مطلق پوشش و هم به معنای پوششی فراگیر است که برگرد کل بدن پیچیده میشود. معلوم بودن اشتقاق واژه در حبشی و مفقود بودن ریشهای شناخته برای آن در عربی، قول به وامواژه بودن آن را تأیید میکند.
به نقل از جمعی از صحابه چون ابنعباس و ابنمسعود و شماری از تابعین چون مجاهد، ابراهیم نخعی و سعیدبن جبیر، جلباب به معنای «ردا» دانسته شده است. ابنکثیر از قول این جمع چنین برداشت کرده است که جلبات ردایی است که باید از روی خمار (مقنعه) پوشیده شود و تأیید آن هم از سعیدبن جبیر دیده میشود طبری آن را لباسی میداند که تمامی لباسهای دیگر از جمله خمار را میپوشاند.
منبع: cgie.org.ir