حیات طیبه سیدالشهدا(ع) به روایت مورخان جهان اسلام

مبلغ/ در وقایع پرالتهابی که به قتل خلیفه سوم منجر شد، امام حسین(ع) به فرمان پدرش، امیرالمؤمنین(ع) به پاسداری از خانه خلیفه پرداخت و با وجود ناملایماتی که به آن حضرت و پدر بزرگوارش روا داشته‌بودند، مانع ورود مخالفان به خانه خلیفه شد.

به گزارش «مبلغ» – قاضی نورا… شوشتری در کتاب «احقاق‌الحق»، روایتی را به نقل از ترمذی، عالم شهیر اهل سنت، نقل کرده‌است که نشان دهنده علاقه وافر رسول‌خدا(ص) به حسنین(ع) است :«رسول‌خدا(ص) بر فراز منبر، خطبه ایراد می‌فرمود که حسن و حسین وارد مسجد شدند؛ پیراهن سرخی بر تن داشتند و در میان جمعیت، افتان و خیزان حرکت می‌کردند تا خود را به پیامبر(ص) برسانند. رسول‌خدا(ص)[با مشاهده این صحنه] به سرعت از منبر فرود آمد و آن دو را در آغوش کشید و بوسید. [آن‌گاه رو به اصحاب که با تعجب نظاره‌گر این صحنه بودند کرد و] فرمود: راست گفت پروردگار عالم که مال و فرزند، اسباب آزمایش هستند. هنگامی که چشمم به دو نواده‌ام افتاد که افتان و خیزان به سوی من می‌آیند، طاقت از کف دادم، سخنم را قطع کردم و از منبر پایین آمدم تا آن ها را در آغوش بگیرم.» طبق گزارش ابن‌عساکر در «مختصر تاریخ دمشق»، رسول‌خدا(ص) در هر فرصتی، محبت و علاقه‌اش را به فرزندان فاطمه(س) نشان می‌داد و بارها درباره آن ها ‌فرمود: «حسن و حسین، سرور جوانان اهل بهشت اند؛ هر کس آن ها را دوست بدارد، گویی مرا دوست داشته است و هر کس آن دو را دشمن بدارد، گویی با من دشمنی کرده است.» محبت و علاقه پیامبر اسلام(ص) به حسنین(ع) به اندازه‌ای بود که حتی طاقت شنیدن گریه آن دو را نداشت. «ابن‌عساکر» در این باره، روایتی را نقل کرده و نوشته ‌است:«پیامبر(ص) از منزل یکی از همسرانش بیرون آمد و از کنار منزل فاطمه(س) گذشت. ناگاه صدای گریه حسین(ع) به گوش رسول‌خدا(ص) رسید؛ آن حضرت [بی‌تاب شد و] فرمود: مگر نمی‌دانی گریه او مرا آزار می‌دهد؟»

دوران پس از رحلت حضرت ختمی‌مرتبت(ص)

امام حسین(ع) پس از رحلت جانسوز رسول‌خدا(ص) و شهادت جانگداز حضرت فاطمه(س)، همراه با پدر بزرگوارش، امیرمؤمنان(ع)، در بسیاری از وقایع مهم و تأثیرگذار آن دوران، حضور داشت. سیدالشهدا(ع) همچون سربازی فداکار و رهروی ثابت قدم، زمانی که باران مصیبت بر سر جامعه اسلامی می‌بارید، مدافع کیان اسلام بود. منابع تاریخی، برخی سخنان و نوشته‌های امام‌حسین(ع) در این دوران را ضبط کرده‌اند؛ سخنان و نوشته‌هایی آتشین و شورانگیز که بازگو کننده فضایل انسانی و اخلاقی سبط رسول‌خدا(ص) است. یکی از این گفتارهای نغز را می‌توان در گفت‌وگوی امام حسین(ع) با ابوذر غفاری، صحابی دلسوخته پیامبراسلام(ص) مشاهده کرد. علامه مجلسی در جلد ۲۲ «بحارالانوار» آورده‌است که وقتی خلیفه سوم، به سعایت اطرافیانش، ابوذر را به ربذه تبعید و مردم مدینه را از بدرقه او منع کرد، امیرالمؤمنین(ع) به همراه حسنین(ع) و عمار یاسر، به بدرقه ابوذر شتافت. در همان بدرقه شورانگیز بود که امام حسین(ع) پس از پدر و برادر بزرگوارش، سخن آغاز کرد و فرمود:«عموجان! … این قوم تو را از دنیای خود منع کردند و بازداشتند و تو از آن ها راجع به دینت بیمناک شدی؛ پس چقدر تو از  چیزی که آن ها از تو بازداشتند، بی‌نیازی و چقدر آن ها به چیزی که تو از آن بیمناک شدی، نیازمندند. عموجان! از خداوند صبر و یاری بخواه و از حرص و بی تابی به او پناه ببر که صبر، از دین‌داری و بزرگواری است. نه حرص روزی را پیش می اندازد و نه بی تابی، اجل را به تأخیر می افکند.» در وقایع پرالتهابی که به قتل خلیفه سوم منجر شد، امام حسین(ع) به فرمان پدرش، امیرالمؤمنین(ع) به پاسداری از خانه خلیفه پرداخت و با وجود ناملایماتی که به آن حضرت و پدر بزرگوارش روا داشته‌بودند، مانع ورود مخالفان به خانه خلیفه شد. ابن‌قتیبه دینوری در کتاب «الامامه و السیاسه»، به این فداکاری اشاره می‌کند و می‌نویسد:«سپس علی بن ابی‌طالب(ع) به حسن و حسین علیهماالسلام فرمود: بروید با شمشیرهایتان در مقابل خانه عثمان بایستید و اجازه ندهید دست کسی به او برسد.»

پشتیبان پدر

حضرت سیدالشهدا (ع) با آغاز خلافت امیرالمؤمنین(ع)، در سخت‌ترین و دشوارترین شرایط، همراه و همگام پدر بزرگوارش بود. نصر بن مزاحم در کتاب «وقعةصفین» روایت می‌کند که وقتی امام علی(ع) مردم کوفه را برای جنگ با معاویه در صفین، دعوت کرد، امام حسین(ع) برای تهییج سربازان، خطبه‌ای غرا ایراد کرد و فرمود:«آگاه باشید! شر جنگ، مصیبت‌بار و مزه‌اش بس ناگوار است، در حالی که [چاره‌ای] از سرکشیدن جرعه‌هایش نیست؛ پس هر که آماده آن شود و ساز و برگ خود را برای آن مهیا کند و در گرماگرم پیکار، از زخم و جراحت ننالد، مرد میدان نبرد است؛ [اما] کسی که پیش از فرا رسیدن وقت مناسب و تلاش آگاهانه، راه جنگ را پیش گیرد، حتی اگر خود را نابود کند، سودی از وی به دیگران نخواهد رسید.»

در برابر تهدیدهای معاویه

پس از شهادت مظلومانه امام علی(ع)، رویدادهای ناگواری به وقوع پیوست. یاران امام حسن مجتبی(ع) بدعهدی کردند و پیشوای خود را در میدان جنگ تنها گذاشتند. امام(ع) چاره‌ای جز صلح با معاویه نداشت و قهرمانانه‌ترین نرمش تاریخ در برابر خدعه‌های مردم فریب معاویه، به وقوع پیوست. با این حال، پسر ابوسفیان که وجود امام حسن(ع) را مانعی بر سر راه رسیدن به اهداف نامشروعش می‌دانست، آن حضرت را به شهادت رساند. معاویه، با وجود تعهدش در صلح‌نامه، مبنی بر مدارا با دوستداران امام علی(ع)، دست به سرکوب و کشتار شیعیان زد و به والیانش دستور داد یاران امیرالمؤمنین(ع) را به هر شکل ممکن، از بین ببرند. مرحوم استاد مهدی پیشوایی در کتاب «سیره پیشوایان»، آورده‌است: «معاویه، مدتی بعد، نامه‌ای به امام‌حسین(ع) نوشت و آن حضرت را از اقدام علیه حکومتش برحذر داشت.

امام(ع) در پاسخ به نامه تهدیدآمیز معاویه، نوشت: «نه می‌خواستم تدارک جنگی با تو را ببینم و نه در فکر قیامی علیه تو بودم، اما نپندار که از سکوت خود خشنودم، بلکه در برابر حکومت باطل تو و ترک قیام و جهاد با تو، از خدای خود بیم دارم. به هر حال، هیچ‌گونه عذری برای من باقی نمی‌ماند و باید این حقیقت را برای تو و یارانت که حزب ستمکاران و دوستداران شیطان اند، بازگو کنم. آیا تو قاتل حجر بن عدی کندی و یاران نمازگزار او که خداوند را ستایش می‌کردند، نیستی؟ آن ها با ستمکاری و بدعت‌های ناپسند مخالف بودند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کردند و در راه حق از سرزنش و ملامت، هراسی نداشتند. اما تو با شمشیر ستم و کینه، آن ها را کُشتی، بعد از آن که پیمان‌های محکم و استوار با آن ها بستی و امان دادی. آیا هنگامی که پیمان خدا را سست شمردی و با جسارت و وقاحت، آن مردان مؤمن را به قتل رساندی، از خداوند متعال نهراسیدی؟ آیا تو قاتل عمرو بن حِمَق خزاعی ، یار و مصاحب رسول‌خدا(ص)، آن بنده صالح خدا که کثرت عبادت، او را فرسوده و پیکرش را نحیف کرده و رنگ از رخسارش برده ‌بود، نیستی؟ در حالی که امانش دادی و چنان عهد و پیمان‌ها برایش بستی که اگر برای بزهای وحشی بسته می‌شد، از قله‌ها به زیر می‌آمدند … مگر تو قاتل حضرمبین، آن مرد با ایمان نیستی که زیاد[بن ابیه] درباره او شرحی به تو نوشت و گفت که وی پیرو علی بن ابی طالب است و تو پاسخ دادی هر کس که بر دین علی است، بکشد و او نیز فرمان تو را اطاعت کرد و دوستداران علی را کُشت و جسد مطهرشان را مُثله کرد. مگر دین علی، همان دین پسر عمویش، رسول‌خدا(ص) نیست که امروز، تو به نام همین دین، برجای پیامبر تکیه زده‌ای؟ اگر دین پیامبر و علی نبود، شرافت تو و پدرانت در همان زحمت‌های طاقت‌فرسای بیابانگردی و مسافرت‌های زمستانی و تابستانی خلاصه می‌شد … من فتنه‌ای را بزرگ تر از این‌که تو بر این مردم حکومت کنی نمی‌دانم و بزرگ ترین وظیفه‌ای که در برابر دین محمد(ص) دارم، این است که تو را رسوا کنم.» البته این تنها باری نبود که امام حسین(ع)، تهدیدهای معاویه را با پاسخ‌های دندان شکن، جواب می‌داد. مرحوم پیشوایی در کتاب خود آورده است: «در دوران ۱۰ ساله امامت امام حسین(ع) که آن حضرت در صحنه سیاسی با معاویه روبه‌رو بود، نامه‌های متعددی بین او و معاویه رد و بدل شده است که نشانه موضع‌گیری سخت و انقلابی امام حسین(ع) در برابر معاویه است. امام(ع) به دنبال هر جنایت و اقدام ضداسلامی معاویه، او را به شدت مورد انتقاد و اعتراض قرار می‌داد.»

عشق به مردم و انسانیت

امام حسین(ع) با فقرا و محرومان، بسیار مهربان و بخشنده بود. ابن سعد در «طبقات الکبری»، روایتی را از «ابوبکر بن محمد بن حزم» در این باره نقل می‌کند و از قول او می‌نویسد:«امام حسین(ع) از کنار صفه‌ای می‌گذشت. در آن حال مشاهده کرد که گروهی از فقرا مشغول خوردن غذایی هستند. آن ها از حضرت خواستند تا همراهی شان کند. امام(ع) فرمود: خداوند متکبران را دوست ندارد. آن‌گاه از اسب پیاده شد و با آن ها غذا خورد، سپس به آن ها فرمود: شما مرا دعوت کردید و اجابت کردم، حال من شما را دعوت می‌کنم و شما اجابت کنید. آن‌گاه حضرت آن فقرا را به منزل بردند و مهمان کردند.» افزون بر این سجایای اخلاقی، امام حسین(ع) از هر فرصتی برای آموزش دادن معارف دینی به مردم استفاده می‌کرد و مجلس درس آن حضرت در مسجد النبی(ص)، محل اجتماع اصحاب فضل و خرد بود. این مجالس حتی مورد تعریف و تمجید دشمنان امام(ع) نیز قرار می‌گرفت. معاویه، در این باره گفته‌بود:«همین که به مسجد پیامبر(ص) وارد شدم، حلقه‌ای از مردمی را دیدم که گویی پرنده بر سر آن ها نشسته است. دانستم که بر گرد اباعبدا… نشسته‌اند، هیچ گونه سستی و شوخی در آن جمع نبود.»

منبع: روزنامه خراسان

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.