ورود تعقل به آیات‌الاحکام فقه را دگرگون می‌کند

مبلغ/ استاد حوزه علمیه با بیان اینکه اگر وارد فلسفه و علل احکام شویم و در مورد آن تفکر کنیم وضع فقه تغییر خواهد کرد، گفت: برنامه‌ریزی و دروس حوزه علمیه هم نه تنها ارتقادهنده تفکر و تعقل در طلاب نیست بلکه گاهی آنان را نسبت به کنکاش در علل احکام منع هم می‌کند.

به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا، محمد سروش محلاتی، در ادامه سلسله مباحث فقه قرآن، به شرح آیه ۲۴۱ و ۲۴۲ بقره «وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ؛ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» پرداخت.

متن سخنان وی به شرح زیر است:

پیش از این آیه، آیاتی که خواندیم متاع و هدیه برای زوجه در هنگام طلاق را مطرح کرده بود، مثلا در  آیه ۲۳۶ «لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ» این موضوع مطرح شده که برای زنانی که طلاق داده می‌شوند هدیه و متاع شایسته قرار داده شود و این حقی برعهده انسان‌های با تقوا است. آیه جدید هم مطلب اضافه ندارد و تکرار برای تاکید بر مطلب قبل است جز اینکه در آیه ۲۳۶ حق بر عهده محسنین و در این آیه حقی بر عهده متقین بار شده است.

خداوند می‌خواهد به ما بفهماند که پرداخت متاعی نیکو برای زن مطلقه از نظر خدا جدی است و ما باید به آن اهتمام داشته باشیم؛ در ذیل آیه ۲۳۶ عرض شد که این تعبیر اشعار به استحباب دارد زیرا خدا فرموده این کار حقی برعهده نیکوکاران است یعنی اقتضای احسان و نیکوکاری این است و این تعبیر تناسبی با وجوب ندارد. در این آیه هم فرموده اقتضای تقوا این است که متاعی به معروف از سوی متقین داده شود. گاهی برخی احکام الزامی و گاهی استحباب دارد لذا اگر متکلم بخواهد تکلیف صرفا الزامی را بیان کند باید از تعبیری استفاده کند که ذومراتب نباشد بنابراین این نوع تعبیرات ناشی از اشعار نسبت به غیرالزامی‌بودن نیست. بنابراین از این دو تعبیر نمی‌توان استفاده وجوب کرد ولی تاکید برداشت می‌شود.

شگفت‌آورترین آیه قرآن در مسائل فقهی

در ادامه فرموده است که خدا اینچنین آیات خود را بیان می‌کند شاید شما تعقل کنید. این آیه (۲۴۱ بقره) به نظر بنده شگفت‌آورترین آیه در مورد احکام فقهی است و در ذیل احکام طلاق و … فرموده من این آیات را در اختیار شما قرار داده‌ام تا تعقل و تفکر کنید. حال این چه جای فکر و تامل دارد، زیرا دستورات آیه روشن است.

حال به این دو آیه دقت کنید؛ در آیه شریفه «وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ»؛ عده وفات چهار ماه و ده روز بیان شده است یا در آیه ۲۳۷ «وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» آورده اگر قبل از نزدیکی همسر را طلاق دهید نصف مهریه به او تعلق می‌گیرد مگر اینکه آن نصف هم بخشیده شود. در این گونه احکام، نسخه‌ای پیچیده شده و مرحله بعد از گرفتن نسخه، مرحله عمل به آن است و تعقل نسبت به نسخه پزشک بی‌معناست چه رسد به نسخه قرآن ولی چرا قرآن دستور به تفقه و تفکر در این آیات داده است؟

به نظر بنده این از ویژگی‌های فقه قرآنی است که در فقه ما غایب است. گاهی خداوند آیات تکوین مانند زمین و آسمان و خورشید و دریا و کوه‌ها را مطرح و دعوت به تفکر کرده است ولی گاهی با بیان احکام تشریعی  دعوت به تفکر دارد.

من در اینجا می‌خواهم سیری در بیان احکام داشته باشم تا جایگاه آیه مورد بحث مشخص شود. در آیه ۱۸۷ از سوره بقره در مورد احکام روزه دارد؛ أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ. در این آیه و آیات قبل فرموده ملاحظه حدود الهی را بکنید و مبادا این حدود شکسته شود. آیه ۱۷۶ سوره نساء هم فرموده است: يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ. یعنی اگر شخصی از دنیا رفت و فرزندی ندارد که ارث به او برسد ولی خواهری دارد نصف ماترک او برای خواهر او است. خداوند فرموده این آیات را بیان کردیم که گمراه نشوید. این تکلیف هم به مقام عمل مرتبط است.

در آیه ۸۹ سوره مائده فرموده است که لَايُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَيْمَانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ ذَلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُوا أَيْمَانَكُمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ ولی سوگندهایی که قصد کنید مورد مؤاخذه خواهید بود و اگر عمل نکنید کفاره دارد و مقدار کفاره را هم بیان کرده است. كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ شکر از مقوله صرفا ذکر مانند الحمدلله و سبحان الله نیست بلکه شکر آن است که نسبت به هر نعمتی آنطور که شایسته است عمل کند و شکر شریعت در عمل به احکام شرعی است.

آیه مورد بحث با این مجموعه آیات تفاوت دارد زیرا فرموده من این آیات را نازل کردم تا شما فکر کنید، چند جای دیگر قرآن هم این موضوع آمده است؛ در آیه ۲۱۹ بقره فرموده است: يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ؛ در سوره نور آیه ۶۱ هم فرموده است: لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ؛ مفاد این آیات چیست؟ مفاد این است؛ احکامی که خدا در قرآن بیان کرده است احکام فهمیدنی است و نه صرفا عمل‌کردنی.

تلقی نادرست در فقه

تلقی رایج در فقه این است که ما احکام را اخذ می‌کنیم و مکلف باید عمل کند و خدا فهم این احکام و تعمق و چون و چرایی احکام را از ما نخواسته است و حتی گاهی فقها ما را از این امور برحذر می‌دارند؛ شیخ در وسائل وقتی روایت ابان را در مورد دیه زن و مرد مطرح کرده است هشدار داده که اصلا نباید وارد باب فهم تفاوت دیه زن و مرد بشویم و تعبد و تسلیم به این است که ما این احکام را بگیریم و عمل کنیم. گاهی هم فقها فرموده‌اند؛ از جمله والد شیخ بهایی، که اصلا ارزش عمل‌کردن به دستورات الهی به تعبد و ندانستن است چون اگر بداند به خاطر منافعی که در آن است قصد عمل می‌کند، این اخلاص انسان را ضعیف خواهد کرد. در جایی بنده کاملا مخلصانه عمل خواهد کرد که از فلسفه حکم شرعی چیزی بفهمد و چه بهتر که انسان دنبال مصالح و ملاکات و ماورای صورت احکام نرود تا بهتر در مقابل خدا بندگی کند.

بی‌توجهی فقها به ملاکات و فلسفه احکام

خود فقها هم در سراسر فقه اعتنایی به این که احکام چه جایگاه و ملاکاتی دارد، نمی‌کنند. تعقل نسبت به ظواهر احکام و … معنا ندارد؛ مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ، فرموده است که از آیه استفاده می‌شود که قرآن ما را دعوت به بندگی و اطاعت مطلق از خدا و پیامبر(ص) می‌کند و در برابر خدا هیچ قید و شرطی نباید گذاشت و باید تسلیم محض باشیم ولی در عین حال اطاعت قید و شرط ندارد اما خدا راضی نیست که ما احکام و معارف را چشم‌بسته اخذ کنیم.

معارف، استدلال و برهان دارد و جای چانه‌زنی عقلی دارد ولی احکام چه؟ علامه معتقد است که احکام هم بدون تفکر و تعقل نباید اخذ شود. برخی برای ما توضیح می‌دهند پزشک بیمار را معاینه کرده و فرض بر این است که تشخیص پزشک درست است و بیمار باید به آن عمل کند و اینجا جای تفکر و تعقل نیست و اصلا بیمار نمی‌تواند نسخه را بخواند. در اینجا خدا ما را وسوسه و ترغیب کرده تا در فلان حکم تعقل و تفکر کنیم. علامه فرموده است که از این استفاده می‌شود که با تفکر در سر و رمز این احکام تعقل و عمل کنیم.

دروس حوزه بر مبنای ارتقای تعقل و تفکر نیست

اگر همین یک آیه وارد فقه شده بود و فقها آن را پذیرفته و راه تعقل را در فقه گشوده بودند و ما طی قرون مختلف به آن عمل می‌کردیم قطعا وضع فقه و بالندگی و پاسخگویی آن نسبت به نیازها تفاوت داشت ولی فقه امروز اثری از لعلکم تعقلون ندارد و ساختار و برنامه‌ریزی درسی در حوزه نه تنها بر مبنای تفکر و تعقل نیست، در هیچ کجای دیگر هم این را به ما تعلیم نمی‌دهند و وقتی فقه و اصول و شرح لمعه می‌خوانیم هم به ما یاد نمی‌دهند؛ مکاسب هم که می‌خوانیم تماما استنباط احکام است که حکم چیست ولی تفکر در علل و فلسفه حکم آموزش داده نمی‌شود و ما را از آن برحذر هم  داشته‌اند. خداوند فرموده است که ما اینگونه آیات خود را بیان کردیم ولی شما هم باید روی آن تفکر و تعقل کنید؛ همین چهار ماه و ده روز در بحث عده که کاملا تعبدی است ولی قابل تفکر و تعقل است و راهی برای کشف حقیقت است.

خداوند آیات را تبیین فرموده است نه بیان علل و رسیدن به ملاکات و مصالح و فلسفه احکام کار عقل است. چون فقه موجود که براساس تعبد به ظواهر است و فقیه مسئولیتی برای تفکر و تعقل در فلسفه احکام برای خود قائل نیست به جایی نخواهد رسید. نیافتن فلسفه حکم از سوی ما دلیل بر نبودن نیست و از طرفی اگر واقعا احکام فلسفه و عللی نداشت دلیلی هم برای تفکر و تعقل در آن وجود نداشت. جانورشناسان و کیهان‌شناسان و … در مورد پدیده‌های طبیعی تعقل می‌کنند تا حقایقی را کشف کنند ولی ما با اینکه دعوت به تفکر شده‌ایم آن را کنار گذاشته‌ایم و می‌گوییم چیزی وجود ندارد این در حالی است که چه کسی درباره علل احکام تفقه کرده و گفته است عللی ندارد. الان کتب علل احکام در دست ماست و غیر از شیخ طوسی و طبرسی کتب خاص آیات‌الاحکام هم مانند فقه القرآن راوندی و کنزالعرفان فاضل مقداد و …  را داریم ولی غیر از بیان ظاهر احکام چیزی نفرموده‌اند و از عقل بعد از بیان در نوشته‌هایشان خبری نیست.

تضادی بین تعقل در آیات الاحکام و تعبد نیست

برخی می‌گویند بین اطاعت محض و تعقل تضاد وجود دارد؛ اطاعت محضی که علامه طباطبایی فرموده است من غیر شرط است؛ یعنی اینکه گفته شود «خدا در برخی مسائل می‌تواند امر کند و در برخی نکند و من می‌توانم برخی احکام را عمل کنم و برخی را خیر» درست نیست زیرا ولایت الهی بر انسان ولایت تام است و خداوند مالک انسان است و هرطور امر کرد باید عمل شود ولی این با بحث ما فرق دارد زیرا گاهی نتیجه این تعقل آن است که فهم ما از آیه شریفه فهم دیگری خواهد شد. اگر راه فکر باز شد همه به یک فهم و تفکر نمی‌رسند بلکه نتایج مختلفی به دست خواهد آمد.

خدا ضریب خطا در تعقل را پذیرفته است

مطالعه و تفکر همیشه انسان را به واقع نمی‌رساند کما اینکه در علوم و  تفکر در پدیده‌های عالم هم این وضع وجود دارد و چون ضریب خطا وجود دارد خداوندی که دعوت به تفکر و تعقل کرده است ضریب خطا را برای انسان پذیرفته است و اگر این ضریب را نپذیرفته بود دعوت به تفکر و تعقل بی‌معنا بود و خدا تاکید می‌کرد دست در دست پیامبر(ص) بگذار و پیش برو. اگر شرع، عقل را پذیرفته است و این عقل به نتیجه‌ای می‌رسد که خلاف شرع است نتیجه‌اش این است که آنچه را شما شرع می‌پنداشتید شرع نیست.

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.