اقامه عزای سیدالشهدا یعنی جنگ با تمام ظالم‌ها و دفاع از تمام مظلومان

محرم شور دفاع از مظلوم

به گزارش «مبلغ» به نقل از رسالت، جواد شاملو طی یادداشتی نوشت: «به مجلس عزای امام حسین علیه‌السلام خوش آمدید». یا «مجلس عزای امام حسین؛ تاریخ فلان، سخنران فلان و مداح فلان». این روزها عبارت مجلس عزای امام حسین را زیاد می‌شنویم و می‌بینیم. سر در خانه‌هایی که در آن روضه گرفت، در خیابان یا در فضای مجازی بر صفحه اعلامیه‌های هیئات یا هر جای دیگر. ظاهرا عبارت ساده‌ای است. امامی که او را به سختی شهید کردند و هزار و چهارصد سال است عزایش برپا می‌شود. این عبارت در خود نکته عجیبی ندارد ظاهرا؛ اما نمی‌توانم از آن ساده بگذرم. «عزای امام حسین»… برایم عبارت غریبی است. مدام در ذهن مرورش می‌کنم و هر سه کلمه‌اش را مزه مزه می‌کنم. اگر به جای عزا، روضه بود راحت‌تر می‌فهمیدمش. یا اگر به جای امام حسین، هر کس دیگری. هر امام، هر معصوم هر ولی خدا یا هر آدم دیگری. اما این عبارت فعلی را درک نمی‌کنم.

درک نمی‌کنم چون عزای امام حسین، از اسمش پیچیده‌تر است. نمی‌دانم در مواجهه با مصیبت اعظم سیدالشهدا علیه السلام، دقیقا با چه مواجهم. درک نمی‌کنم چون نسبت عزای سیدالشهدا با دیگر عزاها، چیز قابل قیاس و درک‌شدنی‌ای نیست. در سرتاسر کیهان، ستاره‌هایی وجود دارد که میلیون‌ها بار از خورشید ما بزرگ‌تر است. حال اگر آن ستاره‌ها را با زمین قیاس کنیم، اصلا نسبت این دو را به خوبی درک نمی‌کنیم. اینکه آن ستاره واقعا چقدر بزرگ است و ما چقدر کوچکیم. اگر کسی بگوید آن ستاره که میلیون‌ها بار از خورشید ما بزرگ‌تر است، تنها کره‌ای است همچون کره زمین، ذهنمان میل مقاومت دارد. آری؛ هر دو کره‌اند اما این کجا و آن کجا؟

عزای امام حسین، عبارتی است خیلی عادی‌تر و خیلی کوچک‌تر از اتفاقی که برای اباعبدالله علیه السلام رخ داد. آنچه این عبارت را غریب می‌کند، تفاوت بی‌کرانه‌ای است که با عزاهای دیگر دارد. گویی تنها یک مشترک لفظی است و گویی لفظ با معنا پیوند کاملی ندارد. علاوه‌بر اینکه حجم عزا قابل قیاس نیست، جنس آن هم به کل متفاوت است. هر اندوهی که داشته باشیم، وقتی آن را به اندوه عاشورا عرضه می‌کنیم؛ رنگ می‌بازد و ناچیز می‌شود. انگار که یک شمع را از کلبه‌ای تاریک، به میان روشنایی وسط ظهر ببریم. اما عجیب آن جاست که وقتی خوشی‌ها و شادی‌ها و بهجت‌ها و لذت‌ها و سبکی‌های زندگی‌مان را هم به عزاداری برای حسین‌بن‌علی علیهما الصلوات و السلام عرضه می‌داریم، همه می‌بازند و روضه پیروز می‌شود. روضه و هیئت جاهای شادی نیستند؛ از آن‌ها صدای گریه و ناله و بعضا ضجه و مویه بیرون می‌آید. بعضی‌ صورت‌ها کبود می‌شود؛ برخی نمی‌توانند آنچه می‌شنوند را تحمل کنند و از هوش می‌روند. اما تمام این اتفاقات در نهایت لذت است. حس سبکی و بهجت روح را فرا می‌گیرد؛ حین گریه هیجان می‌آید؛ گریه می‌کنی اما حس کسی را داری که در میدانی شمشیر می‌زند و بر دشمن پیروز می‌شود؛ گریه می‌کنی اما حس کسی را داری که انتقام می‌گیرد؛ گریه می‌کنی اما حس کسی را داری که معشوقی را در آغوش می‌فشارد؛ گریه می‌کنی اما حس کسی را داری که بزرگواری بر سرش دست می‌کشد؛ گریه می‌کنی اما حس غرق شدن در دریایی گرم و آرام را داری که هیچ آسیبی به تو نمی‌رساند؛ گریه می‌کنی اما حس پرواز در آسمانی را داری که حرکت در آن نیرویی نمی‌خواهد؛ گریه می‌کنی اما حس تولدی دوباره داری. گریه‌اش طرفداری است؛ گریه‌اش اعلام موضعی بر حق است؛ گریه‌اش فریاد دفاع از مظلوم است؛ گریه‌اش که فریاد دوستت دارم است؛ گریه‌اش یاری طلبی از کریمی بزرگوار است.

این مصیبت، مصیبت یک فقدان نیست. گریه برای فقدان تمامی دارد؛ اما این مصیبت برای یک ظلم بزرگ است و گریه برای ظلم تمامی ندارد. بر مظلومی گریه می‌کنیم که نه تنها بی‌گناه بود، بلکه جرم او هم همین بی‌گناهی بود. نه تنها بی‌گناه کشته شد، بلکه به خاطر بی‌گناهی‌اش کشته شد. دستگاه شرک و نفاق نمی‌توانست خوبی اهل بیت علیهم‌السلام را تحمل کند. خوبی آن‌ها فقط منحصر به خودشان نبود؛ بلکه پایه‌های قدرت سلطنت‌طلبان را متزلزل می‌کرد. ما برای مظلومی گریه می‌کنیم که در راه پاک‌ترین و همه‌گیرترین آرمانی که متصور باشد جهاد کرد، به بدترین شکل مورد ظلم قرار گرفت و کشته شد و از قضا پیروز شد. مردی که در دفاع از مهم‌ترین پناهگاه بشریت، جان خودش را داد اما آن پناهگاه را حفظ کرد و این پیروزی درد ما را بیشتر می‌کند. انگار پیامبری برای ما گوهری آورده اما خودش نتوانسته به ما برسد؛ ما مدام به آن گوهر نگاه می‌کنیم و به یاد آن پیامبر اشک می‌ریزیم. هرچه می‌گوییم و می‌نویسیم، کم است برای اینکه برسانیم ما برای کدام مظلوم اشک می‌ریزیم و عزایمان چه جنسی دارد.

کربلا و ماجرای سید و سالار شهیدان، جای حق و باطل را با ظلم و مظلوم عوض می‌کند و بختک انفعال را از سینه‌ها جدا می‌سازد. کربلا معنای تمام رخدادهایی بود که پیش از آن بین حق و باطل اتفاق افتاده بود و مردم اهمیت آن را درک نکرده بودند. کربلا، یعنی غصب ولایت وصی پیامبر، کربلا یعنی بی‌توجهی به استدلال‌ها و احتجاجات دختر پیامبر، کربلا یعنی تنها گذاشتن امیرالمؤمنین در صفین و در دوران غارات، کربلا یعنی تنها گذاشتن و سپس درک نکردن حسن‌بن‌علی؛ کربلا تجسد و عینیت تمام این ظلم‌ها بود که می‌توان همه آن‌ها را ذیل عنوان ولی‌نشناسی جای داد. دفاع از مظلوم نه تنها چشمه اشک‌ها را ابدی می‌سازد؛ خون‌ها را به جوش می‌آورد. از همین است که عزای اباعبدالله شور دارد؛ در این میان هرچه شعور بیشتر، شور بیشتر. اگر شوری بدون شعور بود به اشتباه اسم آن را شور گذاشته‌ایم و اگر شعوری به شور و حرارت و بی‌قراری و حرکت منجر نشد؛ باید در آن اصالت آن معرفت و ادراک و شعور تردید کرد. محرم شورانگیز و حماسی است چون ماهیت آن دفاع از مظلوم است؛ لشکرکشی؛ طرفداری و حمایت است؛ نبرد است. محرم جنگیدن با تمام ظلم‌ها است؛ چه قتله کربلا سرداران ظلم‌اند و تمام ظالمان در رکاب و سپاه آنان. از آن سو بطله کربلا سرداران صلح و خداپرستی و خیرند و و تمام مظلومان در لشکر آنان.

زیبایی حرارت محرم، تا جایی به دلیل پشت سر عابس و عباس، زهیر و بریر، جون و جناده، حبیب و حر و وهب، قاسم و عبدالله و عون و محمد، جعفر بن علی و علی اکبر قرار گرفتن است. لباس مشکی‌های محرم، زره و جوشن است و اشک، شمشیر.

«به مجلس عزای امام حسین علیه‌السلام خوش آمدید». این عبارت با همه کوچکی و سادگی، نیروی عظیمی در خود دارد که آماده انفجار است. محرم، فصل عزای مظلومی است که دانستن شأن و مقامش، آدم را در کسری از ثانیه پیر می‌کند و جانش را می‌گیرد. محرم، موعد عزای مظلومی زیبارو است. هیچ کس اندازه‌ پسر مرجانه از او کینه به دل نداشت؛ اما وقتی سر بریده‌اش را دید گفت زیباترین از این چهره ندیده‌ام. کسی که هیچ زیبایی در نگاهش نبود زیبایی او را دید؛ نتوانست نبیند. زشت‌پنداری چون عبیدالله، دشمن خود را در حالی زیباترین فرد می‌خواند که سر او… که سر او…

باقی بماند برای شب‌ها و اوج روضه‌ها و شور ناله‌ها. تنها بیچاره دشمنش؛ بیچاره آن کس که خود را با حسین علیه‌السلام دشمنی کرد. با کسی در افتاد که تنها لبخندش فاتح پهنه هستی است. محرم آمد، فصل بزم حسین، این معمای بزرگ خلقت.

مطالب مرتبط
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.